همین حالا به چی فکر می کنی؟ چه احساس داری؟ چی دوست داری بگی؟
از جایی کپی نکن! از خودت بگو. از خودت بنویس.

تعداد حروف باقیمانده: 300
پریسا امینیان نوشته است:

سکوتم از سر رضایت نیست بلکه از قطع امید کردن از شعور برخی اطرافیانم است....

۱۴۰۲/۵/۱۴ ۱۴:۱۸
رضا مشهدی فراهانی نوشته است:

دنیا چه کسی گفته توخوبی ؟تو قشنگی ، زیبا ؟مرا بدون اجازه و اختیار خودم به اینجا آورده اند و اجازه رفتن نمی دهند مت این زندان بزرگ را نمی خواهم ...

۱۴۰۲/۳/۱۵ ۲۳:۵۹
رضا مشهدی فراهانی نوشته است:

درود و صد دعا و هر چه آرزوی خوب هست برای تو عزیزک قشنگ و مهربان من ، تمام عمر رفته و تمام عمر مانده ام فدای آن نجابت نشسته در نگاه تو ، ئازیزکم ، چاوانکم ، گیانکم ، تو بهترین تو تاقکم تو نازک و باوانکم و اسم مستعار تو ست همیشه بر زبان من<< دلوینکم >> و خوب و هم دقیق زارم که تو زبان کردی را نزانی .

۱۴۰۲/۳/۱ ۰۵:۲۰
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

گهی کاندر بلا مانی ... ... ... خدا خوانی

چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بگردانی

سعدی شیرازی

۱۴۰۲/۲/۲۴ ۰۸:۳۴
پریسا امینیان نوشته است:

یادی از سهراب سپهری
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهاییه من

۱۴۰۲/۲/۲۳ ۲۳:۰۳
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

زنده یاد قیصر امین پور:
حرف‌های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان

 چقدر زود
    دیر می‌شود

۱۴۰۲/۱/۲۸ ۲۲:۱۲
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

مرحوم هادی رنجی طهرانی چنین سروده است:

دل بیدار من، بر مردم خوابیده می‌گرید

بلی، فهمیده بر احوال نافهمیده می‌گرید

ز چشم خویشتن آموختم رسم رفاقت را

که هر عضوی به درد آید به حالش دیده می‌گرید

پس از جان دادن عاشق، دل معشوق می‌سوزد

که شیرین بهر فرهادِ به خون غلتیده می‌گرید

۱۴۰۲/۱/۲۸ ۰۸:۳۵
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

اگر گل های رز تلاش می کردند که آفتابگردان باشند زیبایی خود را از دست می دادند و اگر گل های آفتابگردان سعی می کردن گل رز باشند قدرت خود را از دست می دادند.
******

۱۴۰۲/۱/۳ ۱۴:۱۹
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

بوی جان می‌آید اینک از نفس‌های بهار
دست‌های پر گل‌اند این شاخه‌ها، بهر نثار
با پیام دلکش نوروزتان پیروز باد
با سرود تازه‌ی هر روزتان نوروز باد
شهر سرشار است از لبخند، از گل، از امید
تا جهان باقی است این آئین جهان افروز باد.

۱۴۰۱/۱۲/۲۹ ۲۰:۳۰
فاطمه نوشته است:

خسته‌م از این که آدما تو هر جایگاه و با هر نسبتی که با من دارن منو از خودشون نا امید میکنن خسته‌ام ازین نا امیدی تکراری کاش بتونم به معنای واقعی کلمه بفهمم که آسایش بخش ترین آسایش امید نداشتن به مردم است...

۱۴۰۱/۱۲/۲۲ ۱۱:۳۵
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

آن چنان می فشرد فاصله راه نفسم
که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است

رفتنت نقطه پایان خوشی هایم بود
دلم از هر چه و هر کس که بگویی سیر است

سوگل مشایخی

۱۴۰۱/۱۲/۱۷ ۱۱:۴۶
خوانش نوشته است:

از کلمه تا کلام: خوانش غیرحرفه‌ای، تجربی و بدون آموزش...

۱۴۰۱/۱۱/۳۰ ۱۰:۳۴
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

خداوندا! در این صبح زیبای زمستانی آرامش را چون دانه های سفید برف، آرام و بیصدا بر دشت سینه های پاک بندگانت بنشان!

۱۴۰۱/۱۰/۲۱ ۱۰:۴۳
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

فکر شنبه تلخ دارد جمعهٔ اطفال را
عشرت امروز بی‌اندیشهٔ فردا خوش است

امروز اولین شنبه از فصل زمستان است.امروز را بی اندیشه ی فردا با نام و یاد پروردگارمان آغاز می کنیم.

۱۴۰۱/۱۰/۳ ۰۸:۴۳
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

یلداست، بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست
تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب بیداری را پاس داریم
تا فردایی روشن راهی دراز باقیست. شب یـلدا مبارک!

۱۴۰۱/۹/۳۰ ۱۹:۴۷
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

خدا کند که بهار رسیدنش برسد

شب تولّد چشمان روشنش برسد


چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز

به این امید که دستم به دامنش برسد

سعید بیابانکی

۱۴۰۱/۹/۱۶ ۱۸:۵۰
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

در راه خدا دو کعبه آمد حاصل

یک کعبه صورت است و یک کعبه دل
تا بتوانی زیارت دلها کن

که افزون ز هزار باشد یک دل.

اگر می خواهیم به خدا نزدیک شویم ، به دل انسان آگاه نزدیک شویم،
حرم خداوند ،دل مؤمن آگاه است خصوصا دل شکسته!


استاد ابراهیم دینایی

۱۴۰۱/۹/۱۴ ۰۷:۳۵
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

اگر خورشید ایمان، گرمابخش دل پرستار باشد
اگر عاطفه پرستار از سرچشمه عاطفه زینبی جاری شود
اگر جویبار رحمت و ایثار پرستار به چشمه تقوای الهی متصل باشد
پرستاری، بالی خواهد بود برای پرواز در آسمان رضایت خدا . . .

۱۴۰۱/۹/۹ ۱۶:۵۱
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

ابر بودم حیف تابستان به دنیا آمدم
همدم خورشید بی وجدان به دنیا آمدم

اشک می ریزم ولی گویی بخاری بیش نیست
در زمان قحطی باران به دنیا آمدم

ابر یعنی بوسه ی خورشید بر امواج وصل
ابر یعنی در شب هجران به دنیا آمدم

روز میلاد مرا یادت نمی آید ولی
روز مرگم با لب خندان به دنیا آمدم
نیلوفر بختیاری

۱۴۰۱/۹/۸ ۱۴:۱۵
مهری طهماسبی دهکردی نوشته است:

روزی ز پی گلاب می‌گردیدم
پژمرده عذار گل در آتش دیدم

گفتم که چه کرده‌ای که میسوزندت
گفتا که درین باغ دمی خندیدم
ابوسعید ابوالخیر

این رباعی حکایت امروز ما انسان هاست!

۱۴۰۱/۹/۲ ۰۹:۱۲