از جایی کپی نکن! از خودت بگو. از خودت بنویس.
دوستش دارم؟
از سرخی غروب تا سرخی طلوع تاریکی مطلقیست که زندگی من در آن خلاصه میشود...
شامگاه تقابل مابین عشق و نفرت در دلی که پوچی هستی در آخر آن را بی رحمانه در آغوش خواهد کشید!
۷ژوئیه۲۰۲۱
Fuad
عجبم آید از آن لعل که نه چون دل سرخست
عجبم آید از این دل که چو شیشه بشکست
بلبل چهچه زنان مست خروش آمده ست!
اندر دل بیوفا غم و ماتم باد
آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
دوستش دارم؟
محشرکه شرح عمر بگویم خدا خودش
از این غریب زیستنم بغض می کند
خدایا عقل سلیم و جان سالم عنایت فرما .. الهی آمین
ای کاش باد قبل از بازی با موهای من در یک صبح بهاری ، شکوفه ی گیلاس لب های تو را نوازش کرده بود...
مصیبت سخت جان فرساست
گویش تسلیت نکند جبران مصیبت سخت را
چو حقیر این جهانم، سَرِ زندگی ندارم
بنما رُخت نگارا، که سَر از جهان برآرم
نه گذارمت به سویی، بدَوم به سوی نوری
نه رِسَم به نور رویت، برهم ز جستجویی
شده کار ما میانه، نه به سجده نه پیاله
که شدم نه مست رویت و نه زاهد زمانه
هر که می پوشد ز بیداری نظر دلهای شب
در طریق معرفت شبکور می دانیم ما
صائب تبریزی
عمر رفت و تو منی داری هنوز!
راه بر ناایمنی داری هنوز!
دلم جانانه آغوش یار میخواهد