از جایی کپی نکن! از خودت بگو. از خودت بنویس.
دلم جانانه آغوش یار میخواهد
الان حسم شبیه شعرِ میخواهم فریاد بلندی بکشمه فریدون مشیریه...همونقد درمونده و اَ همه چی به تنگ اومده...
ای خوشا رندانه عمری در ره میخانه بودن
بیخبر از ملک و هستی همدم پیمانه بودن
دربیابان جنون فرمان عقل ازدست دادن
دور گشتن از خرد همصحبت دیوانه بودن
هیچم نتوان گفتن پیش رخ پنهانت...این عشق هیولایی بلعیده زبانم را...بی حسن در این زندان قحطی زده چاهم را...بشنو شه باران ها اندوه کلانم را...از گرگ برادر ها خون شد دل کنعانم... از مصر ذلیخا پرس تعبیر جهانم را
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست
تو رفاقتی که شروع کردم بعد سال ها رکب کسی خوردم که اصلا فکرشو نمیکردم
احساس خوصی ندارمــــ... ????
دگرهم شب شدو من بی قرارم
بیابان گردو غم برچهره دارم
بگردم تا سحر ازحجرت ای دوست
ازاین شبها دلی پرکینه دارم
خار ترم که تازه ز باغم دروده اند
محروم بوستانم و مردود آتشم
فصیحی هروی ( 987-1049 )
تو مگو "همه به جنگند و ز صلح من چه آید؟"
تو یکه نه ای، هزاری، تو چراغ خود برافروز!
امیدوارم چراغ بر افروخته بشه...!
شیشه غم گرفته جانم پر از قطره های بارانیست
با خودم اهسته میگویم
در دل مردم این شهر اثری از خدا ایا نیست
شعرنو چو نعلی بی ثبات نهان ندارد تاری
نی نواختن بی استاد را هرکس دارد در کناری
تو کز نیستی اندرون نفس من است
درمیکده نشستن بی یاد تو منزل من است
هوا ابریه
منم ابری ولی غمگین نیستم.
درد میکشم / پس زندهام.
هیچچیز قرار نبوده و نیست که عادلانه باشه…
از اولش برای ادامه دادن اومده بودم، نه جا زدن!
پس اگرچه با ضعف؛ باز هم پرقدرت، ادامه میدم.
خدایا شکرت...
هرچیزی منو نکشه
قویترم میکنه دیگه؟
دعوی عشق ز هر بلهوسی می آید
دست بر سر زدن از هر مگسی می آید!!
لا حول و لا قوه الا بالله
نامم همین بس که دبیر ادبیّات عاشق ورزش و شعر و علوم سیاسی خوب هست بلا می سر