همین حالا به چی فکر می کنی؟ چه احساس داری؟ چی دوست داری بگی؟
از جایی کپی نکن! از خودت بگو. از خودت بنویس.

تعداد حروف باقیمانده: 300
علی قاسم پور نوشته است:

صبح امد و خورشید به اسمان خواهد شد
وقت طلب و شادی جان خواهد شد
یک ذره خورشید اگر به این جان افتد
به به که جهانی چه جهان خواهد شد

۱۴۰۰/۸/۱۷ ۰۵:۳۷
زهرا عبدالهی پینوندی نوشته است:

دلا از تو دل شکسته ترم

۱۴۰۰/۸/۱۵ ۱۹:۱۹
علی قاسم پور نوشته است:

ملولم من ز نااهلان، دل ازاری شده حاصل
چه بهتر تا به تنهایی کنم درمان شبی این دل
در این بازار دنیایی، نه شوری مانده اندر سر
نه سر دارم پریشانم، چو خر کو مانده اندر گل
مگر الطاف رحمانی بتابد بر تن سردم
که شاید او بدین حالت کشد من را برون از گل

۱۴۰۰/۸/۶ ۱۴:۱۴
سپید اندیش نوشته است:

آغاز کلام‌، سلام
کبوتر خیالم تا بلندای آفاق عشق
پریده و من
فارق از هرچه تعلق
فارق از هرچه تلاطم
با "عطر یاد تو"
چشم برهم نهاده ام!!!

۱۴۰۰/۷/۲۰ ۱۱:۰۷
مهشید نوشته است:

سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بی بصر من میروم او میکشد قلاب را!!!

۱۴۰۰/۷/۱۶ ۱۹:۰۵
فاطمه نوشته است:

غمی در استخوانم میگدازد...

۱۴۰۰/۶/۱۲ ۲۱:۵۶
یاس نوشته است:

قهوه می ریزم برایت
نیستی آن سوی میز
هی شکر می ریزم
و تلخ است جای خالی ات...!

#معصومه_صابر

۱۴۰۰/۶/۱۱ ۱۱:۳۷
سراب تقدیم به حسینم نوشته است:

به اینکه چقدرمیتونم دوستش داشته باشم ....که حتی در ذهنم نمیگنجه..

۱۴۰۰/۵/۴ ۰۶:۱۴
مائده نوشته است:

دوستش دارم؟

۱۴۰۰/۵/۳ ۰۸:۲۶
Fuad.agir@ نوشته است:

از سرخی غروب تا سرخی طلوع تاریکی مطلقیست که زندگی من در آن خلاصه میشود...
شامگاه تقابل مابین عشق و نفرت در دلی که پوچی هستی در آخر آن را بی رحمانه در آغوش خواهد کشید!
۷ژوئیه۲۰۲۱
Fuad

۱۴۰۰/۴/۱۶ ۰۳:۰۲
ارغوان نوشته است:

آدما گاهی جایی خودشونو جا میذارن...
سالها میگذره که دلتنگ خودشون بشن...

۱۴۰۰/۴/۱۲ ۱۱:۲۰
نجوا نوشته است:

عجبم آید از آن لعل که نه چون دل سرخست
عجبم آید از این دل که چو شیشه بشکست

۱۴۰۰/۴/۲ ۱۹:۳۵
ahmet نوشته است:

بلبل چهچه زنان مست خروش آمده ست!

۱۴۰۰/۲/۲۷ ۱۶:۳۴
مهدی اسدی نوشته است:

اندر دل بی‌وفا غم و ماتم باد
آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد

۱۴۰۰/۲/۲۳ ۰۵:۳۸
من نوشته است:

دوستش دارم؟

۱۴۰۰/۲/۱۶ ۰۳:۰۵
یلدا نوشته است:

محشرکه شرح عمر بگویم خدا خودش
از این غریب زیستنم بغض می کند

۱۴۰۰/۲/۱۴ ۲۰:۵۱
لطیف احمدی نوشته است:

خدایا عقل سلیم و جان سالم عنایت فرما .. الهی آمین

۱۴۰۰/۱/۲۹ ۰۱:۴۸
مهدیس فرج زاده نوشته است:

ای کاش باد قبل از بازی با موهای من در یک صبح بهاری ، شکوفه ی گیلاس لب های تو را نوازش کرده بود...

۱۴۰۰/۱/۱۸ ۰۹:۵۵
ع.ق نوشته است:

مصیبت سخت جان فرساست
گویش تسلیت نکند جبران مصیبت سخت را

۱۳۹۹/۱۲/۲۷ ۱۳:۴۵
اصغر نوشته است:

چو حقیر این جهانم، سَرِ زندگی ندارم
بنما رُخت نگارا، که سَر از جهان برآرم

نه گذارمت به سویی، بدَوم به سوی نوری
نه رِسَم به نور رویت، برهم ز جستجویی

شده کار ما میانه، نه به سجده نه پیاله
که شدم نه مست رویت و نه زاهد زمانه

۱۳۹۹/۱۲/۲۳ ۰۸:۱۶