همین حالا به چی فکر می کنی؟ چه احساس داری؟ چی دوست داری بگی؟
از جایی کپی نکن! از خودت بگو. از خودت بنویس.
بلبل چهچه زنان مست خروش آمده ست!
اندر دل بیوفا غم و ماتم باد
آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
دوستش دارم؟
محشرکه شرح عمر بگویم خدا خودش
از این غریب زیستنم بغض می کند
خدایا عقل سلیم و جان سالم عنایت فرما .. الهی آمین
ای کاش باد قبل از بازی با موهای من در یک صبح بهاری ، شکوفه ی گیلاس لب های تو را نوازش کرده بود...
مصیبت سخت جان فرساست
گویش تسلیت نکند جبران مصیبت سخت را
چو حقیر این جهانم، سَرِ زندگی ندارم
بنما رُخت نگارا، که سَر از جهان برآرم
نه گذارمت به سویی، بدَوم به سوی نوری
نه رِسَم به نور رویت، برهم ز جستجویی
شده کار ما میانه، نه به سجده نه پیاله
که شدم نه مست رویت و نه زاهد زمانه
دوستان لاف ز رفاقت میزنند
دشمنان راست ز دوستی میزنند
به خلوت تنهاییم پامگذار،که مراباخلوت خودم خاک میکنند
هر که می پوشد ز بیداری نظر دلهای شب
در طریق معرفت شبکور می دانیم ما
صائب تبریزی
مرا عمری به دنبالت کشاندی
عمر رفت و تو منی داری هنوز!
راه بر ناایمنی داری هنوز!
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
دلم جانانه آغوش یار میخواهد
ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته روزگار، دریاب
الان حسم شبیه شعرِ میخواهم فریاد بلندی بکشمه فریدون مشیریه...همونقد درمونده و اَ همه چی به تنگ اومده...
ای خوشا رندانه عمری در ره میخانه بودن
بیخبر از ملک و هستی همدم پیمانه بودن
دربیابان جنون فرمان عقل ازدست دادن
دور گشتن از خرد همصحبت دیوانه بودن
دلم گرفته ای دوست....
هوای گریه دارم...
هیچم نتوان گفتن پیش رخ پنهانت...این عشق هیولایی بلعیده زبانم را...بی حسن در این زندان قحطی زده چاهم را...بشنو شه باران ها اندوه کلانم را...از گرگ برادر ها خون شد دل کنعانم... از مصر ذلیخا پرس تعبیر جهانم را