فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۵
ز آن خوبتری که کس خیال تو کند خواجه نصیرالدین طوسی : قسم اول در مبادی
فصل ششم
چون از فصل گذشته معلوم شد که نفس انسانی را کمالی و نقصانی است، و ذکر آن کمال بر طریق اجمال تقدیم یافت، واجب نمود در معرفت تفصیل آن کمال شرحی دادن، تا چون بر حقیقت آن واقف شوند در طلب آن غایت بذل جهد دریغ ندارند، پس گوییم: هر موجود که مرکب بود کمال او غیر کمال اجزا و بسایط او بود، چنانکه کمال سکنگبین غیر کمال سرکه و انگبین بود، و کمال خانه غیر کمال چوب و سنگ، و چون آدمی مرکب است کمال او نیز غیر کمال بسایط و اجزای او بود بلکه او را کمالی بود که هیچ موجود دران با او مشارکت نباشد، واکمل مردمان کسی بود که قادرترین ایشان باشد، بر اظهار آن خاصیت و ملازم ترین ایشان آن را، بی تهاونی و تلونی که راه یابد. و چون حال فضیلت و کمال معلوم شود حال رذیلت و نقصان که مقابل آن بود هم معلوم باشد. نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۳۴
کس در دل من ره بجز آن دیار ندارد سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۷
گفتم خود را ز خس نگهدار ای چشم رضاقلی خان هدایت : فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین
بخش ۳۰ - شحنهٔ خراسانی
وهُوَ زبدة الامرا، محمد مهدی خان بن محمد حسن بیگ بن حاجی محمد خان اوبهی. اوبه مِنْمحالات هرات. جدش از حکام زادگان بوده و به حکم نادرشاه افشار دریا بیگی مازندران شده. به وفور حشمت و صلابت محسود اقران آمده. به سعایت اعادی و اظهار سرکشی آخرالامر از حلیهٔ بصر عاری گردیده و به اتفاق مرحوم میرزا مهدی خان منشی الممالک به زیارت مکّهٔ معظمه رفته، مراجعت نموده، فوت گردید. از وی سه پسر در صفحهٔ روزگار به یادگار بماند. نخستین محمدحسین بیگ، جد أُمیِّ فقیر که درهرات فوت شد. دیگر محمد حسن بگ که والد سرکار خان ذی شأن بود و دیگر محمدرضا بیگ که اکنون در سن کهولت و در قید حیات است و همه را طبع موزون بوده و به شعر مبادرت نمودهاند و همواره در آن بلاد عزت و ثروت داشتهاند. بعد از فوت ایشان، خان معزی الیه در دولت قاجاریه ترقیات کرده به مراتب موروثی رسید. همواره به مناصب عالیه مانند صدارت و امارت ممتاز و چون در بدو حال داروغگی و شحنگی شیراز قبول نموده همین سبب این تخلص بوده. مجملاً امیری است به همت و سخاوت موصوف و به ادراک و مکرمت معروف. شعرا و فقرا از نزدیک او را مدحت سرا و او ایشان را جایزه فزا. اغلب اوقات ارباب کمال را مجلسش، محفل و اصحاب جلال را وثاقش، منزل. چنانکه محمد باقربیگ متخلص به نشاطی قریب به هشت سال در صحبت وی از هرگونه تعیّش فارغ بال و قس علیهذا. پروردگار ظاهری فقیر نیز اوست و علاوه بر نسبت قدیم نسبت جدید نیز به هم رسیده. الحق فقیر کمال تربیت و نهایت مرحمت از او دیده. اگرچه در بدو شباب به عیش و طرب و لهو و لعب کامیاب بود اکنون از آن اطوار تائب و به صحبت عرفای عهد راغب است. دیوانی از هر گونه شعر دارند. این چند بیت از آن جمله نوشته شد: نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۹۴
من و دل را بکویی منزلی بود صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۲۷ - الستر
بود ستر آن حجاباتی که محجوب سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۲۹
طریق عشق جانان چیست در دریای خون رفتن اقبال لاهوری : زبور عجم
خاور که آسمان بکمند خیال اوست
خاور که آسمان بکمند خیال اوست پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
سعی و عمل
براهی در، سلیمان دید موری سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۰
دوستان چون شمع امشب جای در مجلس کنید طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۴
یار سرگرم حیا، من ادب آموز نگاه ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
آنم که فلک بنده مطواع منست صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۶۷
ای کحل چشم اهل نظر خاک پای تو سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۲
ای سایه ایزدی چو خورشید بزی قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۴۵۵
مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳۰۹
بحر هر چند به بر همچو حبابم دارد صوفی محمد هروی : ده نامه
بخش ۲۲ - نامه هفتم
عاشق بیچاره چو بیدار شد عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۲۷
دیدۀ بینای عاشق در این نشأة معرفتست اگر کاملست کامل و اگر ناقص است ناقص و درد دل ازاینست که کمال و نقصان به نسبت است و در این نشأة بینائی معرفتست در نشأة آخری معرفت بینائی شود. ماکانَتِ الیومَ مَعرِفَتُهُ اِنْقَلَبَتْ غَداًرؤُیتُهُ هرگز این بینائی نبود آن بینائی نبود و من کان فی هذِهِ اَعْمی فَهُوَ فی الْاخِرةِ اَعْمی وَاَضَلُ سَبیلا. یکی از رفقای خود که در معرفت نشانی داشت در واقعه بدیدم قوت باصرۀ او چون ضعیفی از آن جا پرسیدمش گفت مِنْ قِلّةِ الْمَعرِفَةِ مِنْ قِلَّةِ المَعْرِفَةِ آه و هزار آه آن را که امروز او را به بی کیفی شناسد فرداش چون بیند و چون بشناسد. حاجب شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۵
شد صبح وصل روشن یا ایها المدثر
شمارهٔ ۳۵
ز آن خوبتری که کس خیال تو کند خواجه نصیرالدین طوسی : قسم اول در مبادی
فصل ششم
چون از فصل گذشته معلوم شد که نفس انسانی را کمالی و نقصانی است، و ذکر آن کمال بر طریق اجمال تقدیم یافت، واجب نمود در معرفت تفصیل آن کمال شرحی دادن، تا چون بر حقیقت آن واقف شوند در طلب آن غایت بذل جهد دریغ ندارند، پس گوییم: هر موجود که مرکب بود کمال او غیر کمال اجزا و بسایط او بود، چنانکه کمال سکنگبین غیر کمال سرکه و انگبین بود، و کمال خانه غیر کمال چوب و سنگ، و چون آدمی مرکب است کمال او نیز غیر کمال بسایط و اجزای او بود بلکه او را کمالی بود که هیچ موجود دران با او مشارکت نباشد، واکمل مردمان کسی بود که قادرترین ایشان باشد، بر اظهار آن خاصیت و ملازم ترین ایشان آن را، بی تهاونی و تلونی که راه یابد. و چون حال فضیلت و کمال معلوم شود حال رذیلت و نقصان که مقابل آن بود هم معلوم باشد. نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۳۴
کس در دل من ره بجز آن دیار ندارد سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۷
گفتم خود را ز خس نگهدار ای چشم رضاقلی خان هدایت : فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین
بخش ۳۰ - شحنهٔ خراسانی
وهُوَ زبدة الامرا، محمد مهدی خان بن محمد حسن بیگ بن حاجی محمد خان اوبهی. اوبه مِنْمحالات هرات. جدش از حکام زادگان بوده و به حکم نادرشاه افشار دریا بیگی مازندران شده. به وفور حشمت و صلابت محسود اقران آمده. به سعایت اعادی و اظهار سرکشی آخرالامر از حلیهٔ بصر عاری گردیده و به اتفاق مرحوم میرزا مهدی خان منشی الممالک به زیارت مکّهٔ معظمه رفته، مراجعت نموده، فوت گردید. از وی سه پسر در صفحهٔ روزگار به یادگار بماند. نخستین محمدحسین بیگ، جد أُمیِّ فقیر که درهرات فوت شد. دیگر محمد حسن بگ که والد سرکار خان ذی شأن بود و دیگر محمدرضا بیگ که اکنون در سن کهولت و در قید حیات است و همه را طبع موزون بوده و به شعر مبادرت نمودهاند و همواره در آن بلاد عزت و ثروت داشتهاند. بعد از فوت ایشان، خان معزی الیه در دولت قاجاریه ترقیات کرده به مراتب موروثی رسید. همواره به مناصب عالیه مانند صدارت و امارت ممتاز و چون در بدو حال داروغگی و شحنگی شیراز قبول نموده همین سبب این تخلص بوده. مجملاً امیری است به همت و سخاوت موصوف و به ادراک و مکرمت معروف. شعرا و فقرا از نزدیک او را مدحت سرا و او ایشان را جایزه فزا. اغلب اوقات ارباب کمال را مجلسش، محفل و اصحاب جلال را وثاقش، منزل. چنانکه محمد باقربیگ متخلص به نشاطی قریب به هشت سال در صحبت وی از هرگونه تعیّش فارغ بال و قس علیهذا. پروردگار ظاهری فقیر نیز اوست و علاوه بر نسبت قدیم نسبت جدید نیز به هم رسیده. الحق فقیر کمال تربیت و نهایت مرحمت از او دیده. اگرچه در بدو شباب به عیش و طرب و لهو و لعب کامیاب بود اکنون از آن اطوار تائب و به صحبت عرفای عهد راغب است. دیوانی از هر گونه شعر دارند. این چند بیت از آن جمله نوشته شد: نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۹۴
من و دل را بکویی منزلی بود صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۲۷ - الستر
بود ستر آن حجاباتی که محجوب سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۲۹
طریق عشق جانان چیست در دریای خون رفتن اقبال لاهوری : زبور عجم
خاور که آسمان بکمند خیال اوست
خاور که آسمان بکمند خیال اوست پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
سعی و عمل
براهی در، سلیمان دید موری سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۰
دوستان چون شمع امشب جای در مجلس کنید طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۴
یار سرگرم حیا، من ادب آموز نگاه ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
آنم که فلک بنده مطواع منست صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۶۷
ای کحل چشم اهل نظر خاک پای تو سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۲
ای سایه ایزدی چو خورشید بزی قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۴۵۵
مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳۰۹
بحر هر چند به بر همچو حبابم دارد صوفی محمد هروی : ده نامه
بخش ۲۲ - نامه هفتم
عاشق بیچاره چو بیدار شد عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۲۷
دیدۀ بینای عاشق در این نشأة معرفتست اگر کاملست کامل و اگر ناقص است ناقص و درد دل ازاینست که کمال و نقصان به نسبت است و در این نشأة بینائی معرفتست در نشأة آخری معرفت بینائی شود. ماکانَتِ الیومَ مَعرِفَتُهُ اِنْقَلَبَتْ غَداًرؤُیتُهُ هرگز این بینائی نبود آن بینائی نبود و من کان فی هذِهِ اَعْمی فَهُوَ فی الْاخِرةِ اَعْمی وَاَضَلُ سَبیلا. یکی از رفقای خود که در معرفت نشانی داشت در واقعه بدیدم قوت باصرۀ او چون ضعیفی از آن جا پرسیدمش گفت مِنْ قِلّةِ الْمَعرِفَةِ مِنْ قِلَّةِ المَعْرِفَةِ آه و هزار آه آن را که امروز او را به بی کیفی شناسد فرداش چون بیند و چون بشناسد. حاجب شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۵
شد صبح وصل روشن یا ایها المدثر