خسرو گلسرخی : خسرو گلسرخی
تکه ای از یک شعر
ویرانگری ، اساس نبرد است امام خمینی : غزلیات
پرتو خورشید
مژده ای مرغ چمن، فصل بهار آمد باز شاه نعمتالله ولی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۸۷
حال هم با همدگر خواهیم گفت کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۰
چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد ملکالشعرای بهار : قصاید
قصیدهٔ ۱۷
ای زده زنار بر، ز مشک به رخسار! خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۷۲ - در مرثیهٔ وحید الدین عموی خود
رفت آنکه فیلسوف جهان بود و بر جهان سنایی غزنوی : الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین
التمثّل فیالقناعة و ترک الحاجة
بود بقراط را خُمی مسکن امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۹۸۰
شب که بادم ز سوی یار آمد واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۴
دیدن خلق جهان از بس کدورت آور است طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۶
چو نیست در سخن خویش فتح باب مرا مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۹
خون کرد دلم را چو دل لاله فراق وفایی شوشتری : غزلیات
شمارهٔ ۶
ره از همه جا بسته ولی راه تو باز است ترانه های کودکانه : بخش اول
السون و ولسون
السون و ولسون حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۶
ایّام غمم، مرا بهار است رشیدالدین میبدی : ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة
۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» سماع بسم اللَّه یوجب الهیبة و الهیبة تتضمّن الفناء و الغیبة، سماع الرّحمن الرّحیم یوجب الحضور و الاوبة و الحضور یتضمن البقاء و القربة، من اسمعه بسم اللَّه ادهشه فى کشف جلاله و من اسمعه الرّحمن الرّحیم عیشه بلطف جماله و کرم افضاله، اللَّه است قادر و قدیم مستوجب قدم، رحمن است قاهر و عظیم مستحق عظم، رحیم است غافر و حلیم سزاء فضل و کرم، اى مهیمن اکرم و اى مفضل ارحم، اى محتجب بجلال متجلّى بکرم، به باقرب تو اندوه است نه با یاد تو غم. غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۳۳ - حقیقت خوف
بدان که خوف حالتی است از احوال دین و آن آتش دور نیست که اندر دل پدید آید و آن را سببی است و ثمره ای. اما سبب وی علم و معرفت است بدان که خطر کار آخرت بیند و اسباب هلاک خویش حاضر و غالب بیند، لابد این آتش در میان جان وی پدید آید. و این از دو معرفت خیزد. یکی آن که خود را و عیوب و گناهان خود را و آفت طاعات و خباثت اخلاق خود را به حقیقت ببیند و با این تقصیرها نعمت حق تعالی بر خویشتن بیند. مثل وی چون کسی بود که از پادشاهی نعمت و خلعت بسیار یافته بود، آنگاه در حرم و خزانه وی خیانتها کند، پس ناگاه بداند که پادشاه وی را در آن خیانت می دیده است و داند که ملک عبور است و منتقم است و بی باک و خود را نزدیک وی هیچ شفیع نداند و هیچ وسیلت و قربت ندارد. لابد آتش در میان جان وی پدید آید چون خطر کار خویش بیند. صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۱۰۸
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را شاه نعمتالله ولی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۸۶
رمضان آمد و روان بگذشت شیخ بهایی : مقطعات
شمارهٔ ۵
ساز بر خود حرام، آسایش محمود شبستری : گلشن راز
بخش ۵۱ - اشارت به چشم و لب
نگر کز چشم شاهد چیست پیدا
تکه ای از یک شعر
ویرانگری ، اساس نبرد است امام خمینی : غزلیات
پرتو خورشید
مژده ای مرغ چمن، فصل بهار آمد باز شاه نعمتالله ولی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۸۷
حال هم با همدگر خواهیم گفت کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۰
چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد ملکالشعرای بهار : قصاید
قصیدهٔ ۱۷
ای زده زنار بر، ز مشک به رخسار! خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۷۲ - در مرثیهٔ وحید الدین عموی خود
رفت آنکه فیلسوف جهان بود و بر جهان سنایی غزنوی : الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین
التمثّل فیالقناعة و ترک الحاجة
بود بقراط را خُمی مسکن امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۹۸۰
شب که بادم ز سوی یار آمد واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۴
دیدن خلق جهان از بس کدورت آور است طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۶
چو نیست در سخن خویش فتح باب مرا مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۹
خون کرد دلم را چو دل لاله فراق وفایی شوشتری : غزلیات
شمارهٔ ۶
ره از همه جا بسته ولی راه تو باز است ترانه های کودکانه : بخش اول
السون و ولسون
السون و ولسون حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۶
ایّام غمم، مرا بهار است رشیدالدین میبدی : ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة
۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» سماع بسم اللَّه یوجب الهیبة و الهیبة تتضمّن الفناء و الغیبة، سماع الرّحمن الرّحیم یوجب الحضور و الاوبة و الحضور یتضمن البقاء و القربة، من اسمعه بسم اللَّه ادهشه فى کشف جلاله و من اسمعه الرّحمن الرّحیم عیشه بلطف جماله و کرم افضاله، اللَّه است قادر و قدیم مستوجب قدم، رحمن است قاهر و عظیم مستحق عظم، رحیم است غافر و حلیم سزاء فضل و کرم، اى مهیمن اکرم و اى مفضل ارحم، اى محتجب بجلال متجلّى بکرم، به باقرب تو اندوه است نه با یاد تو غم. غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۳۳ - حقیقت خوف
بدان که خوف حالتی است از احوال دین و آن آتش دور نیست که اندر دل پدید آید و آن را سببی است و ثمره ای. اما سبب وی علم و معرفت است بدان که خطر کار آخرت بیند و اسباب هلاک خویش حاضر و غالب بیند، لابد این آتش در میان جان وی پدید آید. و این از دو معرفت خیزد. یکی آن که خود را و عیوب و گناهان خود را و آفت طاعات و خباثت اخلاق خود را به حقیقت ببیند و با این تقصیرها نعمت حق تعالی بر خویشتن بیند. مثل وی چون کسی بود که از پادشاهی نعمت و خلعت بسیار یافته بود، آنگاه در حرم و خزانه وی خیانتها کند، پس ناگاه بداند که پادشاه وی را در آن خیانت می دیده است و داند که ملک عبور است و منتقم است و بی باک و خود را نزدیک وی هیچ شفیع نداند و هیچ وسیلت و قربت ندارد. لابد آتش در میان جان وی پدید آید چون خطر کار خویش بیند. صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۱۰۸
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را شاه نعمتالله ولی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۸۶
رمضان آمد و روان بگذشت شیخ بهایی : مقطعات
شمارهٔ ۵
ساز بر خود حرام، آسایش محمود شبستری : گلشن راز
بخش ۵۱ - اشارت به چشم و لب
نگر کز چشم شاهد چیست پیدا