عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
سوزنی سمرقندی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵ - جواب شعر شرف
منم کلوخ خر افشار کنگ خشک سپوز
حرامزاده و قلاش و رند و عالمسوز
چو گاو گمشده ام تا بشاخ برنخورم
بهرکجا که رسم در برم یکی بتیوز
بتاز بازی در شهر گشته ام شهره
بگونه گونه لباسات و حیله و درو روز
نه شعر تازی دانم نه علم و فضل و ادب
درست یاب بدیشان نبوده ام یکروز
ازین سپس من و مرد مواجران حرون
مح و فلاخن و گنجشک و کبک و . . . یه و گوز
من و دو پارک من تاز را بحجره بریم
همی کشیم و سپوز و همی کشیم و سپوز
چنان کشیم و چنان در بریم تا گه روز
که خواب ناید همسایه راز قوزا قوز
چو سر برآرد گنده، سرش فرو گیریم
بزخم سیلی و مور روند بر کافوز
دریغ از آن شرف وحشی و فضائل او
که عاشقست بر آن لاله روی لالک دوز
بنای مذهب تازان بفضل بربودی
بجز شرف نبود کس بناز بر، فیروز
جواب شعر شرف نیست این معاذالله
من آنکسم که مه دی کنم بدم نوروز
سوزنی سمرقندی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸ - تاختن آورد بر بتان ختن ریش
ای بهمه تن گناه کرده، مکن ریش
هست سزای عقوبت همه تن، ریش
دل بسک اندر شکن چو کشن برآمد
بیش زناخن بردی در مشکن ریش
ریش فرومان و پیر کودک خود باش
رخنه مکن ناخنان خویش و مکن ریش
ریش بمان تا کلان شود بتمامی
. . . ر خوری پیش سینه باز فکن ریش
شرم نکردی که مرد برنا گشتی
راز روی . . . ر، میکنی ز ذقن ریش
ریش برآورده، . . . ر نتوان خورد
با تو ازینگونه هیچ گفت سخن ریش؟
از تو کلانتر، هزار کس را گادم
تیر سر . . . ر انگشت مجن ریش
. . . ن کلان ترا نگردد کاسد
رونق بازار، با دوازده من ریش
ریش مکن تیر ماه، تا بهاران
همچو گیاورد بد روی بمسن ریش
فصل بهاران بوقت داری زنهار
باز نداری ز جای ریدن من ریش
. . . ن من آن ریش ریش کرده زنخدان
برمکن ای . . . ر خواره مادر وزن ریش
بر زنخت باد کفچه، کفچه . . . رم
سرد لقائی بمان و کفچه مزن ریش
این به همان وزن و قافیه است که گفتم
تاختن آورد بر بتان ختن، ریش
سوزنی سمرقندی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹ - ای شادی روزی که برآری پسرا ریش
زنهار به هش باش که ناری پسرا ریش
تا نفکندت در غم و زاری پسرا ریش
کار کبش موی یگانه کن از آن پیش
کانبوه فرود آید و کاری پسرا ریش
بر گرد زنخدان تو، ناکشته بروید
هرچند که بدروی و نگاری پسرا ریش
برکن بسر ناخن تیز از دل بیرحم
از بیخ دو تاری و سه تاری پسرا ریش
با حیش بگرمابه رو و روی بدان خار
تا چون علم ناصری آری پسرا ریش
آخر گرمابه چه خاری زنخ از حیش
از شانه بدهلیز بخاری پسرا ریش
این هست بر آن قافیه شعر جمالی
ای شادی روزی که برآری پسرا ریش
سوزنی سمرقندی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷
ما فرش بزرگی به جهان باز کشیدیم
بس . . . ن غلامان نکو روی دریدیم
شلوار عروسان زره زلف گشادیم
بر گنبد ترکان پریچهره خزیدیم
بس گنده مغلوک کهن را یله کردیم
ور گنده پی فرمان، دشنام شنیدیم
بس کودک زرین کله سیم بناگوش
کو را بکله بر کله بوق کشیدیم
از بهر رضای دل این . . . ر نگون بخت
از گنده کسان . . . ادن . . . نی طلبیدیم
چون نیک نگه کردیم از روی حقیقت
راهی خوش و بهتر زره پشت ندیدیم
آنراه رهانید مرا از غم و غصه
تا ظن نبری کاین ره بی مرزه گزیدیم
اینست جواب غزل خواجه سنائی
ما فرش بزرگی به جهان باز کشیدیم
سوزنی سمرقندی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹ - آخر چه هست این؟
ای خصلت تو هشتن، آخر چه خصالست این
وی فعل تو برگشتن، آخر چه فعالست این
در . . . ن هلی و هشتی، برگردی و برگشتی
ای مایه هر زشتی، آخر چه خصالست این
در . . . ن برو در . . . ن هل، مندیش حرام از حل
ای سوده به . . . ن بلبل آخر چه بلالست این
بسیار تو بر آنک، دادی بمیان را نک
ای دو نک خر آنک آخر چه وبالست این
در باغ کفت حمدان بنشاند نهال کان
ای پورزن دربان، آخر چه نهالست این
. . . نت چو شگال کورانگور خور نیمور
ای خر زه خور تیمور آخر چه شگالست این
هر روز مرا پرسی، دو پانزده باشد سی
ای کو بره طوسی آخر چه سئوالست این
مثل تو ندیدم کس، کو داده بود از پس
ای گنده دل بر خس، آخر چه خصالست این
ریشت بکنم بشنو، تا باز برآری نو
بر سبلت خود ری رو، آخر چه سبالست این
. . . ن تو چنان رنده، گالی است گه آگنده
ای مردک خربنده، آخر چه جوالست این
پیش دل تو بد دل، از . . . ادن بی مشکل
ای . . . ل مقامر دل آخر چه شکالست این
ای باخته خالک را، وی مانده دو الک را
ای برده سفالک را، آخر چه سفالست این
از بیم مرا ایدر، ریدی بشوال اندر
ای خواهر خالت غر، آخر چه شوالست این
چون شعر سنائی کم گویند درین عالم
ای چون تو ندیده جم، آخر چه جمالست این
سوزنی سمرقندی : غزلیات
شمارهٔ ۳۵ - ای گشته ز تابش و صفای تو
سهل است سنائیا سنای تو
وین قدر و فضیلت و بهای تو
نزدیک کسی که او خرد دارد
کمتر ز بهیمه (ای) بهای تو
اشعار ترا بجملگی دیدم
آورد عطیه مان عطای تو
بردیم عطیئه ترا بر . . . ن
خوه پور تو و خوهی بقای تو
مرشعر ترا نقصیه ای گفتم
این بود و جزین نبد سزای تو
در . . . ن مهل و بگوی شاهد
آئینه روی یا قفای تو
کاییته قفا چنان بود دلی
کاینجا بچه شاهد و عصای تو
مشک اکنون که موی مییابد
اسیل و ترا بود گیای تو
آگاه شدی ز ماجرای من
آگاه شدم ز ماجرای تو
بالا بنمای ای سنائی هان
تا چند کزی است بوریای تو
هرکس که ترا بدید، لعنت کرد
بر آدم پیر پارسای تو
اینست جواب آن کجا گوید
ای گشته ز تابش و صفای تو
سوزنی سمرقندی : غزلیات
شمارهٔ ۴۳
گاه آن آمد که شب برخوری شلغم زنی
وز کرم نانی گرت باشد مرآنرا هم زنی
روز در هیزم چدن باشی بصحرا تا بشب
آتش اندر دیگ شلغم گر زنی محکم زنی
خلق را از خوردن هر خوردنی بدخو مکن
چون تو شلغم خواره ای، آن به که بر شلغم زنی
سوزنی سمرقندی : غزلیات
شمارهٔ ۴۴ - گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی
میخکی سازی کزین در دیگ شلغم میکنی
شلغم پخته بسیخی پنج و شش بر هم زنی
کور و سیر و لفت و شلغم برب و کاک و برگ کرم
گرم گرمک میخوری، تا چند گوئی غم زنی
برحذر باشی ز سوزانی و اف و پف کنی
تا دهان مرده ریگت را نسوزی خم زنی
چو خبر داری ز سوزانی و از دردی که هست
به علف باشی و گرنه لقمه در مرکم زنی
چون قراقر در شکنبه مرده ریگت اوفتاد
گر من از تو هم نخواهم زد، تو از من حم زنی
. . . ن سوی سرخس کنی وز باد شلغم مرد وار
تیزها در سبلت مجدودبن آدم زنی
این جواب آن، کجا گوید سنائی غزنوی
گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۳ - خط من نیکوست
مدحتم را خط صلت دادی
تا نمودی که خط من نیکوست
بنده هم نیز بنده وار زدم
کوس مدح تو پیش دشمن و دوست
از تقاضای آرز و فرسود
کفش من چرو پای من پی و پوست
آن خط از بهر را بحی دادم
نزدم سیم آن به ناخن کوست
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۱۰ - ای پسر
ای پسر گر به . . . س شوی چو بزرگان
از پی تو خوان نهند و شمع فروزند
پس مشو از بهر آنکه از پی یک . . . س
کینه ز گربه بده طریق بتوزند
پره بینی کنند و کوس ببرند
سبلتها برکنند و پنجه بسوزند
خاره بکوبند و دست و پای ببندند
سیر به . . . ون در خلندو درز بدوزند
باز روانش درافکنند نگونسار
تا که کلید درش به . . . ون بسپوزند
گربه چو خصم بزرگواران باشد
کایشان بر سبیلت مکنکگان چوزند
گربه . . . س روز کور نیکو نبرد
کوری کاین مهتران ستاره روزند
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۱۱ - سوگند دروغ
عمر عاشق از املاک اجل فخرالدین
پنبه دزدید و ندانست که آن بگزاید
خورد سوگند و از آن شومی سوگند دروغ
پنبه شد رشته و از . . . ونش برون می‌آید
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۴۳ - سالار بک
سالار بک ای از در احسنت و زه زه
ای خسرو احسان ترا لشکر انبه
زوار شده خسرو احسان ترا خیل
دست تو وزیر است قوی همت و بشکه
اجرائی کز دست سخای تو رهی راست
از بهر که وله نرسید است زده نه
در سر هوس فسق و فجور است و ندارم
یک جو که بر آن فسق توان کرد توجه
بی سیم که وله نتوان یافت بهر حال
در پای سوی که بردم و دست سوی مه
آنگاه برون آیم سرمست و بن و آیز
چون سبلت اعدای تو بار و مه پر گه
صله بده و شعر مخوان از قبل آنک
تا بر تو و شعرم نکند خلق فهاقه
تا باد نه چون خاک بود آب نه چون نار
نامور نه چون مار بود کاه نه چون که
چندانت بقا بادا در دولت و اقبال
کز دور و سکون چرخ و زمین آید بسته
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۴۶ - پرکارتر از سوزنی امروز کجاست
از امت مسیح نبی راهب از تو به
وز امت کلیم نبی از تو جبر به
گردن سطبر کردی از سیم این و آن
با سیلی و مصادره گردن ستبر به
گوئی که صبر کن صلت من بتو رسد
از صلت تو طمع بریدن ز صبر به
صبر است مدحت تو و شکر هجای من
هجوت همی کنیم که شکر ز صبر به
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۴۹ - کرمک پیله
اشرف ابریشمی چو کرمک پیله
عمر بتزویر میگذارد و حیله
از پی دانگی چهار و سه زند از سر
بر تن پنگان ز کعبتین هلیله
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۵۴ - پسر سلمانی
رومه سوزک مژه میکنی از نادانی
ای بهر کندن و هر سوختنی ارزانی
جان کن ای کور جگر سوز و سخن نیکو گوی
مژه وارونه چه کردند ترا میدانی
مژه بر هم نزنی شب ز غم هجران را
چو مژه نبود اگر زود رهی نتوانی
موی بینی نکنی لیکن موی مژه را
از برون می بکنی تاز درون بنشانی
پوستین سازی مردیده خود را با ما
بایدی نفسرد ار هیچ به صحرا مانی
خبرت هست که در شهر بخارا سی سال
خرزه خوردی سبکی خرزه با سوهانی
به سمرقند اگر چند کنون جهد کنی
به سلامت نجهی از پسر سلمانی
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۵۷ - نه مستی و پستی
خائی گنده ترسا پرستی
در اسلام را بر خود ببستی
چه دست آویز داری اندر اسلام
زناری در میان آویز دستی
بمستی بر سر حمدان نشستی
بر آسانی بهشیاری و مستی
فرودی بر سرش تا پشت . . . ایه
دلیل آری که نه مستی و پستی
همی گوئی زیر دست شماام
غلط کردی که ما را زیردستی
بدست محنت و ادبار و غم در
بسی عاجزتر از ماهی بشستی
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۵۹ - قوامی
قوامی همچنین بد ساز ماندی
اسیر خرزه یک تاز ماندی
در این یکماهه چندان ایر خوردی
که از دیگر غذاها باز ماندی
در حجره به روی دوستان بر
ببستی و در . . . ون باز ماندی
به هنگام جوانی دزد بودی
به پیری در غر و غماز ماندی
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۶۰ - امامزاده صابونی
فرزند من نبیره میمونی
ابلیس دیگر است نملعونی
اصرار کرده بر پدر آزاری
همچون امامزاده صابونی
آن را نصیبه از پدر آزردن
گر عمری آمد ویره افزونی
این دیو بدنژاد مرا یارب
چو نان کنی بحرمت بی چونی
گور ازمین گرفتن چون قارون
به تا مرا خزانه قارونی
سوزنی سمرقندی : بخش دوم قطعات
شمارهٔ ۷ - حلالزادگی
چنان دو دست ببوسید مانی از تبویق
که پیش بند تو ابلیس بند سست کند
حرامزادگی و نادرستی پدرت
حلال زادگی تو همی درست کند
سوزنی سمرقندی : بخش دوم قطعات
شمارهٔ ۱۱ - گدای گداپیشه
گدای گداپیشه زاق و گنگ
که دست تو شل باد و پای تو لنگ
تو گر باز گشتی نه شادان بغم
دژم چهره بارکش گشت تنگ
بسا تنگدستا که بردند ازو
صلتهای فاخر بخروار و تنگ
ز بخت بد تست بر بخت او
چو با بخت خود سر نه با او بجنگ
کف مهتران چون ترازو بود
بیکتا پلاسیم و یک پله سنگ
نصیب تو سنگ آمد از بهر آن
که با فضل بودی و بی صبر و سنگ
شدت راست از پیش او چار چیز
کزان چار چیزت بود عار و ننگ
بزر بر خراج و به خانه حق
بسر برد یوس و به . . . ون در پشنگ