عبارات مورد جستجو در ۲۱۳ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۶۲
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۷۷
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۷۴
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۲۲
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۱
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۸
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۶۴
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
ترکی شیرازی : فصل اول - لطیفهنگاریها
شمارهٔ ۵۷ - نشان عاشقی
هوای عشق خوبانم برون از سر نخواهد شد
مرا قسمت همین است و، جز این دیگر نخواهد شد
به دوران، خلق را گر مال و دولت می شود قسمت
مرا قسمت به غیر از شیشه و ساغر نخواهد شد
جهان و هر چه در وی است سرتا سرعرض باشد
به غیر از می، که چیزی به از این جوهر نخواهد شد
نشان عاشقی باشد تن کائیده و لاغر
تن معشوق هرگز در جهان، لاغر نخواهد شد
زشرب باده زاهد می دهد پیوسته ام توبه
به عالم بی مروت تر، از این کافر نخواهد شد
مرا روز ازل، گردیده قسمت خوردن باده
از این قسمت فراقم تا صف محشر نخواهد شد
نخواهی دید «ترکی» را از این پس جز به میخانه
که جایی در جهان، او را از این بهتر نخواهد شد
مرا قسمت همین است و، جز این دیگر نخواهد شد
به دوران، خلق را گر مال و دولت می شود قسمت
مرا قسمت به غیر از شیشه و ساغر نخواهد شد
جهان و هر چه در وی است سرتا سرعرض باشد
به غیر از می، که چیزی به از این جوهر نخواهد شد
نشان عاشقی باشد تن کائیده و لاغر
تن معشوق هرگز در جهان، لاغر نخواهد شد
زشرب باده زاهد می دهد پیوسته ام توبه
به عالم بی مروت تر، از این کافر نخواهد شد
مرا روز ازل، گردیده قسمت خوردن باده
از این قسمت فراقم تا صف محشر نخواهد شد
نخواهی دید «ترکی» را از این پس جز به میخانه
که جایی در جهان، او را از این بهتر نخواهد شد
ترکی شیرازی : فصل اول - لطیفهنگاریها
شمارهٔ ۷۶ - رخصت جلوس
ساقی بده پیماله ای از آن می مجوس
زان پیشتر که طی شودم عمر،بر فسوس
زان سرخ باده ای که زتاثیر رنگ او
گردد عقیق، گر بچکانی به سندروس
می ده که هر چه می نگرم غیر جام می
دنیا و هر چه هست نیرزد به یک فلوس
نازم به پیر میکده کانجا به پای خم
جز باده خوار را ندهد رخصت جلوس
دستم نمی رسد که زبام سرای تو
آیم شبی به نزد تو از بهر پای بوس
بر عارضت خمیده سر زلف، گوییا
سلطان زنگ، خم شده در پیش شاه روس
هرگه کنم نظاره به مژگان سر کجت
یاد آید ز خنجر پهلو شکاف طوس
«ترکی» نه آن کسی است که پنهان خورد شراب
ساقی بده شراب، که نوشم علی الروس
زان پیشتر که طی شودم عمر،بر فسوس
زان سرخ باده ای که زتاثیر رنگ او
گردد عقیق، گر بچکانی به سندروس
می ده که هر چه می نگرم غیر جام می
دنیا و هر چه هست نیرزد به یک فلوس
نازم به پیر میکده کانجا به پای خم
جز باده خوار را ندهد رخصت جلوس
دستم نمی رسد که زبام سرای تو
آیم شبی به نزد تو از بهر پای بوس
بر عارضت خمیده سر زلف، گوییا
سلطان زنگ، خم شده در پیش شاه روس
هرگه کنم نظاره به مژگان سر کجت
یاد آید ز خنجر پهلو شکاف طوس
«ترکی» نه آن کسی است که پنهان خورد شراب
ساقی بده شراب، که نوشم علی الروس
ترکی شیرازی : فصل اول - لطیفهنگاریها
شمارهٔ ۹۵ - اشتیاق رخ دوست
اگر چه در نظر خلق خاکسارانیم
گدای درگه عشقیم و، تاج دارانیم
الا که می برد از ما به محتسب خبری
که ما به گوشهٔ میخانه، می گسارانیم
گدای گوشه نشینیم و، رنده باده گسار
غلام همت رندان باده خوارانیم
فدائیان سرکوی مه جبینانیم
اسیرطرهٔ گیسوی گلعذارانیم
بیاد نرگس چشم نگارسرو قدی
چو لاله بر جگر از عشق، داغدارانیم
در این چمن که هزاران هزار نغمه سراست
گر التفات کنی ما خود آن هزارانیم
به راه عشق اگر چه پیاده ایم ولیک
ز اشتیاق رخ دوست، شهسوارانیم
اگر چه بر سر راهند قاطعان طریق
به بین چسان به ره عشق، ره سپارانیم
به خاک مزرعهٔ عشق «ترکیا» بذری
فشانده ایم و کنون، مستحق بارانیم
گدای درگه عشقیم و، تاج دارانیم
الا که می برد از ما به محتسب خبری
که ما به گوشهٔ میخانه، می گسارانیم
گدای گوشه نشینیم و، رنده باده گسار
غلام همت رندان باده خوارانیم
فدائیان سرکوی مه جبینانیم
اسیرطرهٔ گیسوی گلعذارانیم
بیاد نرگس چشم نگارسرو قدی
چو لاله بر جگر از عشق، داغدارانیم
در این چمن که هزاران هزار نغمه سراست
گر التفات کنی ما خود آن هزارانیم
به راه عشق اگر چه پیاده ایم ولیک
ز اشتیاق رخ دوست، شهسوارانیم
اگر چه بر سر راهند قاطعان طریق
به بین چسان به ره عشق، ره سپارانیم
به خاک مزرعهٔ عشق «ترکیا» بذری
فشانده ایم و کنون، مستحق بارانیم
امام خمینی : غزلیات
میِ چارهساز
ساقی، به روی من درِ میخانه باز کن
از درس و بحث و زهد و ریا، بینیاز کن
تاری ز زلفِ خم خم خود در رهم بنه
فارغ ز علم و مسجد و درس و نماز کن
داوودوار نغمه زنان ساغری بیار
غافل ز درد جاه و نشیب و فراز کن
بر چین حجاب، از رُخ زیبا و زلف یار
بیگانه ام ز کعبه و مُلک حجاز کن
لبریز کن از آن میِ صافی، سبوی من
دل از صفا به سوی بت ترکتاز کن
بیچاره گشتهام، ز غم هجر روی دوست
دعوت مرا به جام می چاره ساز کن
از درس و بحث و زهد و ریا، بینیاز کن
تاری ز زلفِ خم خم خود در رهم بنه
فارغ ز علم و مسجد و درس و نماز کن
داوودوار نغمه زنان ساغری بیار
غافل ز درد جاه و نشیب و فراز کن
بر چین حجاب، از رُخ زیبا و زلف یار
بیگانه ام ز کعبه و مُلک حجاز کن
لبریز کن از آن میِ صافی، سبوی من
دل از صفا به سوی بت ترکتاز کن
بیچاره گشتهام، ز غم هجر روی دوست
دعوت مرا به جام می چاره ساز کن
امام خمینی : قطعات و اشعار پراکنده
باده