عبارات مورد جستجو در ۳۲۸۷ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۴۶
ز رخ، چشم تو مستی در بهشت افتاده را ماند
ز لب، خال تو جامی سر به کوثر داده را ماند
دلم از یاد چشم او بود مانند نرگسدان
سرم از فکر لعل او، کدوی باده را ماند
دمی کز هر طرف گردد پریشان سنبل زلفش
ز رعنایی، تذرو بال و پر بگشاده را ماند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۹۴
عشوه بیرون نمی رود ز تنش
کی توان موج را زآب کشید
نکشد ناز شمع کافوری
هرکه ساغر به ماهتاب کشید
ساقی از بهر پای تابوتم
دست خود را ز باده آب کشید
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۰۹
چون هوای کوچه بند نی، درین سبز آشیان
رو به هر جانب که آوردم، سر ره بسته بود
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۱۹
گرد کلفت بس که می ریزد مرا بر تن غبار
بر رخ آیینه می پاشد ز عکس من غبار
خاکساران را چو رانی از درت، خنجر مکش
می شود از باد دامن، عازم رفتن غبار
بس که پر گرد ملالم، گر زنی دستی به من
ریزدم از هر بن مو همچو پرویزن غبار
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۳۱
هر کجا پیمانه گیرد از لب جانانه بوس
هست تا جان در بدن، می گیرم از پیمانه بوس
شبنم از گل بوسه چین شد، چون ننالد عندلیب؟
آشنا محروم و می گیرد ازو بیگانه بوس
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۳۸
در سرابستان گیتی چون شراب زرد باش
غیر را درمان و خود همرنگ اهل درد باش
چند باشی موج گرداب علایق پروری؟
از حبابی کم نه ای، در بحر هستی فرد باش
خود مجو نفعی، اگر نقشت به کام دل نشست
فیض بخش دیگران چون کعبتین نرد باش
سیر عالم گر هوس داری، مزن بیهوده گام
در پس زانوی دل بنشین و عالمگرد باش
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۳۹
نام مستوری آن چشم سیه کار مبر
که شب و روز بود در بغل مژگانش
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۵۰
جا در آتش کند از محرم و بیگانه خویش
چون کمان هر که برون می رود از خانه خویش
تا ز ما جغد نیفتد به ره در بدری
گل تعمیر نبردیم به ویرانه خویش
نیست چون سبحه درین کشت، جوی حاصل ما
سبز کردیم ز بهر دگران دانه خویش
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۵۱
هزار بار نگردید تا به گرد سرش
نکرد از دو طرف، زلف دست در کمرش
ز چشم آینه حیرت نمی رود بیرون
خیال کیست، ندانم، همیشه در نظرش
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۵۷
چنان کز بهر آتش، سنگ و آهن را زنی برهم
دو عالم را به یکدیگر زدم از بهر دیدارش
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۶۱
باده وقتی مزه دارد که تو باشی در بزم
بی لب لعل تو از گردش پیمانه چه حظ؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۶۴
قافله اشک و آه، از همه سو ریز کرد
شکر که افتاده است راه تمنا وسیع
تنگدلی چیده اند بر سر هم تا فلک
گرچه نماید به چشم، عرصه دنیا وسیع
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۹۵
بس که از سنگینی جان، کنده پای خودیم
عمرها چون آسیا گشتیم و در جای خودیم
چون بط می می دویم از بهر کام دیگران
عشرت افروز حریفان، محنت افزای خودیم
هر طرف صد داغ حسرت بر تن ما ریخته
اشک ریزان همچو طاووس از تماشای خودیم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۹۸
شورشی از هایهای گریه می خواهد دلم
یک نمکچش از صدای گریه می خواهد دلم
زیستن بی گریه دشوار است بر ارباب درد
زندگی تا انتهای گریه می خواهد دلم
سرکشی دارد ز چشم اشکبارم هر نفس
ناله را زنجیر پای گریه می خواهد دلم
دل به چندین دانه اشک از دیده ام راضی نشد
خرمنی در آسیای گریه می خواهد دلم
رهنمای خنده چون ساغر مرا دلچسب نیست
همچو مینا، رهنمای گریه می خواهد دلم
گر نیاید آب از سرچشمه پی در پی، چه حظ؟
گریه دایم از قفای گریه می خواهد دلم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۲۰
قطره چندی نصیب کام خشکم بیش نیست
چون صدف خود را اگر در قعر دریا افکنم
بر سرم گر افسر شاهی گذارد روزگار
چون کلاه لاله بردارم به صحرا افکنم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۲۶
دستم نگشت با گل داغ تو آشنا
گلچین بی وقوفم و شرمنده گلم
دل از خیال وصل رخت صدچمن شکفت
آیینه دار موسم آینده گلم
نشناختم که یار کدام است و گل کدام
با آنکه برگ برگ، شناسنده گلم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۵۱
مجروح چون کلیدیم، ما از زبان مردم
قفل از کجا بیاریم، بهر دهان مردم
چون رشته نهالی، نه ریشه کرد و نی برگ
بردیم اگر نهالی، از گلستان مردم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۷۰
جز من که داده مادر دهرم ز غصه شیر
کس پرورش نیافته هرگز به دوش غم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۷۷
چه سان منزل شناس راه دل باشم، که از سستی
کنم گر سعی پیش افتادن از خود، بر قفا افتم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۸۰
در عزای کوهکن از بس که بر هم خورده اند
کوهها بر سینه می کوبند دایم سنگ هم