عبارات مورد جستجو در ۳۹ گوهر پیدا شد:
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۶
ننگ منت بر نتابد همت مردانه ام
می رسد از آب خود مانند گوهر دانه ام
همتم هرگز نشد خجلت کش احسان کمی
هیچگه از ریزش باران نشد تر دانه ام
می رساند رزق ما هر جا بود خود را به ما
همچو مور از خویش بیرون آورد پر دانه ام
من که از طور تجلی شعله افروز دلم
کی گذارد برق بی زنهار پا بر دانه ام
ایرانشان : کوش‌نامه
بخش ۷۸ - آهنگ جنگ
بدو آتبین گفت دادی تو داد
از این بیش گفتار دیگر مباد
سپه باز گردان تو ایدر بپای
که با تو بکوشم به زور خدای
بفرمود تا بازپس شد سپاه
سوی لشکر خویشتن رفت شاه
بپوشید خفتان و ساز نبرد
دل لشکر از رنج او شد بدرد
سپاه از عنانش برآویختند
خروش از دل و جان برانگیختند
که شاها، مخور با سپه زینهار
بمان تا کند دیگری کارزار
که پرگست، اگر بر تو آید گزند
بمانیم بیچاره و مستمند
برآرد ز خرد و بزرگ او دمار
نیابیم از او کس به جان زینهار
به پاسخ چنین گفت شیر دلیر
که از گرگ، هرگز نترسید شیر
شما در مدارید از این کار ننگ
که من دیده ام رزم مردان جنگ
بکوشم بدان سان که دارم توان
دل شیر دارم تن خسروان
به نیروی یزدان بر آرم دمار
از این دیو چهره در این کارزار
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۲۰
کی دل کلید راز به دست زبان سپرد
بحر گهر به موج کجا می توان سپرد
دود است گرد حمله ما در نبرد خصم
آتش زند به معرکه چون دل عنان سپرد
جان می توان سپرد به یک روی دل ولی
کی راز دوستان به کسی می توان سپرد
صحرا ز پاره دل بی اعتبار ما
گوهر به کیسه کرد و به ریگ روان سپرد
حیرت به دیده داد محبت به دل اسیر
گوهر به بحر داد و جواهر به کان سپرد
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۰
زانگه که مرا بیافریده است خدای
هر روز فزون بود مرا دانش و رأی
گر بفکندم طعنه بدگوی ز پای
بتواند کند کوه را باد ز جای
نسیمی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
آنم که خدای محض در پشت من است
وین قوت کاینات در مشت من است
منزل که قمر دارد و فرقان که رسول
اندر عدد حرف ده انگشت من است
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۲۱۶ - ایضااز دیباچه شاهنامه
گر ژنده گشت و کهن رختم چه باک که من
بافنده هنرم جولاهه سخنم
من شوخدیده نیم ز آیین رمیده نیم
پاکست دل منگر این رخت شوخکنم
گردون زمین من است ابر آستین من است
مه پوستین من است خورشید پیرهنم
راه خدا نهلم کزان سرشته گلم
آباد ازوست دلم آزاد ازوست تنم
گر آسمان بدلم صد کوه بار کند
از نوک خامه خود فرهاد کوهکنم
از روزگار سیه خار است در جگرم
وز نام فرخ شه شهد است در دهنم
گر بخت یار شود کار استوار شود
این شهد را بمزم و آن خار را بکنم
هر جا که بارگهی است خورشید بارگهم
هر جا که انجمنی است سالار انجمنم
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
گفتی که به شیرمردی آرم زیرت
واندازم در معرض صد شمشیرت
من شیر بدم گیرم و شمشیر بدست
نز شیر بترسم و نه از شمشیرت
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۳
پیمان تو کی درست میدانستم
عهد تو همیشه سست می‌دانستم
من سستی عهد تو مپندار کنون
دانستم کز نخست میدانستم
یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۱۹۰ - به حاجی محمد اسمعیل طهرانی نگاشته
فدای حاجی اسمعیل، هر آشنایی که راه سپاری های تهران را باره در ستام کشد، می خواهم از من بتو نامه و پیامی داشته باشد خواه برسد خواه نرسد خواه کار اندیش پاسخ شوی خواه نشوی، شعر:
چون دلش دادی و مهرش ستدی هیچ نماند
اگر او با تو نسازد تو به او سازی به
جوانی از نوکرهای شاه که ترا می شناخت و می دانست که در کجا خانه داری کاغذ از من ستد و پیمان داد که برساند و پاسخ بستاند و روانه گرداند. گویا تا اکنون رسیده و نوشته چشم سپار افتاده باشد. اگر میرزا رضا را دیدی و داستان چشمک را در میان آوردی، زودم از چگونگی آگاهی رسان. حاجی اگر چشم و گوشی داری و مغز و هوشی در این چند سال خاست و نشست دانسته خواهی بود که من دست آز و کام از خوان پادشاه تا پاسبان شسته ام و چشم از زرد و سرخ فرزندان آدم فرو بسته، پولی سیاه خواهش مفت از کسی ندارم. یکی از دوستان و یاران نزدیک من توئی اگر بیگاه و گاه در کاخ و کوی تو هم به خواهش تو پاره نانی شکسته ام بیش از آنکه دو مزدور خلخالی خشت زند و چاه کند میان کارگزاری بسته، بیست سال افزون بهمین روش با سرکار سیف الدوله که بی ساخته ترین بزرگان و آشنایان است راه رفته ام و دهش و داد ندیده و دوستداران را سپاس رانده. این چشمک را در پیش سرکار جلال الدین میرزا از دست فروشی خریدم چون به چشم می افتاد و فرزندی میرزا رضا را دوست و فرزند و رازدار پیدا و نهفت خود می دانستم به او سپردم هنگام بازگشت من از ری به سمنان وی در گیلان بود خواستم، مادرش گفت نام و نشانی از آن پیش من نیست، راست هم گفتند. میرزا رضا هم فراموش کرده می گویم شاید هوش یادآوری کند و میرزا بفرستادن همان چشمک داوری فرماید. باری استکلاشی و گدائی نیست بخواه اگر روی بر تافت دامان در چین و آگاهی فرست. فرزند هنرمند میرزا مهدیقلی دارنده نامه را سفارش کردم چشمکی شاخ دار بگیرد تو هم دستیار شو، از فرنگی ها بپرس تا با چشم هفتاد هشتاد ساله چشمکی که در خور و سزا باشد بجوئی و او بخرد، کوتاهی مکن.
درباره چون من دوستی کم آزار کاری چونان کمینه و پست در پای بردن بیش از اندازه نامردی و بی دردی است و سرمایه رنجش و دل سردی.
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۸
کردم برِ نامحرم اگر داد از تو
داد از تو بتا و داد و بیداد از تو
محتاج به محرمم چرا می‌کردی
تا کار به نامحرمم افتاد از تو!
نورعلیشاه : بخش دوم
شمارهٔ ۷۴
ای خدایت زهر بلاحافظ
من برفتم ترا خداحافظ
غیر حق حافظی نمی بینم
حق ترا باد دائما حافظ
حافظ کشتی ار خداست ببحر
چه غم ار نیست ناخدا حافظ
ساقیا می ده و ز کس مندیش
زانکه باشد خدای ما حافظ
دیگر از مدعی چرا ترسم
شد حفیظم بمدعا حافظ
آنکه حفظش زمین بپا دارد
دائما هست در سما حافظ
نظم حافظ شنید نور و بگفت
مرحبا نظم و مرحبا حافظ
مهدی اخوان ثالث : زمستان
روشنی
ای شده چون سنگ سیاهی صبور
پیش دروغ همه لبخندها
بسته چو تاریکی جاویدگر
خانه به روی همه سوگندها
من ز تو باور نکنم، این تویی؟
دوش چه دیدی، چه شنیدی، به خواب؟
بر تو، دلا! فرخ و فرخنده باد
دولت این لرزش و این اضطراب
زنده‌تر از این تپش گرم تو
عشق ندیده ست و نبیند دگر
پاک‌تر از آه تو پروانه‌ای
بر گل یادی ننشیند دگر
نهج البلاغه : خطبه ها
يارى خواستن از خدا در مشكلات اقتصادی
و من دعاء له عليه‌السلام يلتجئ إلى اللّه أن يغنيه اَللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ وَ لاَ تَبْذُلْ جَاهِيَ بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِي رِزْقِكَ وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِكَ وَ أُبْتَلَى بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي وَ أُفْتَتَنَ بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي
وَ أَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ كُلِّهِ وَلِيُّ اَلْإِعْطَاءِ وَ اَلْمَنْعِ إِنَّكَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
نهج البلاغه : حکمت ها
نکوهش اعتماد به دنیا و کوتاهی در عمل
وَ قَالَ عليه‌السلام اَلرُّكُونُ إِلَى اَلدُّنْيَا مَعَ مَا تُعَايِنُ مِنْهَا جَهْلٌ
وَ اَلتَّقْصِيرُ فِي حُسْنِ اَلْعَمَلِ إِذَا وَثِقْتَ بِالثَّوَابِ عَلَيْهِ غَبْنٌ وَ اَلطُّمَأْنِينَةُ إِلَى كُلِّ أَحَدٍ قَبْلَ اَلاِخْتِبَارِ لَهُ عَجْزٌ
نهج البلاغه : خطبه ها
يارى خواستن از خدا در مشكلات اقتصادی
و من دعاء له عليه‌السلام يلتجئ إلى اللّه أن يغنيه اَللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ وَ لاَ تَبْذُلْ جَاهِيَ بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِي رِزْقِكَ وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِكَ وَ أُبْتَلَى بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي وَ أُفْتَتَنَ بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي
وَ أَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ كُلِّهِ وَلِيُّ اَلْإِعْطَاءِ وَ اَلْمَنْعِ إِنَّكَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
نهج البلاغه : خطبه ها
درخواست هدایت از خداوند
و من دعاء له عليه‌السلام يلجأ فيه إلى اللّه ليهديه إلى الرشاد اَللَّهُمَّ إِنَّكَ آنَسُ اَلْآنِسِينَ لِأَوْلِيَائِكَ وَ أَحْضَرُهُمْ بِالْكِفَايَةِ لِلْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ تُشَاهِدُهُمْ فِي سَرَائِرِهِمْ وَ تَطَّلِعُ عَلَيْهِمْ فِي ضَمَائِرِهِمْ وَ تَعْلَمُ مَبْلَغَ بَصَائِرِهِمْ فَأَسْرَارُهُمْ لَكَ مَكْشُوفَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَيْكَ مَلْهُوفَةٌ
إِنْ أَوْحَشَتْهُمُ اَلْغُرْبَةُ آنَسَهُمْ ذِكْرُكَ وَ إِنْ صُبَّتْ عَلَيْهِمُ اَلْمَصَائِبُ لَجَئُوا إِلَى اَلاِسْتِجَارَةِ بِكَ عِلْماً بِأَنَّ أَزِمَّةَ اَلْأُمُورِ بِيَدِكَ وَ مَصَادِرَهَا عَنْ قَضَائِكَ
اَللَّهُمَّ إِنْ فَهِهْتُ عَنْ مَسْأَلَتِي أَوْ عَمِيتُ عَنْ طِلْبَتِي فَدُلَّنِي عَلَى مَصَالِحِي وَ خُذْ بِقَلْبِي إِلَى مَرَاشِدِي فَلَيْسَ ذَلِكَ بِنُكْرٍ مِنْ هِدَايَاتِكَ وَ لاَ بِبِدْعٍ مِنْ كِفَايَاتِكَ
اَللَّهُمَّ اِحْمِلْنِي عَلَى عَفْوِكَ وَ لاَ تَحْمِلْنِي عَلَى عَدْلِكَ
نهج البلاغه : حکمت ها
پرهيز از اندوه برای روزی
وَ قَالَ عليه‌السلام يَا اِبْنَ آدَمَ اَلرِّزْقُ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ
فَلاَ تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلَى هَمِّ يَوْمِكَ كَفَاكَ كُلُّ يَوْمٍ عَلَى مَا فِيهِ فَإِنْ تَكُنِ اَلسَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى سَيُؤْتِيكَ فِي كُلِّ غَدٍ جَدِيدٍ مَا قَسَمَ لَكَ وَ إِنْ لَمْ تَكُنِ اَلسَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِيمَا لَيْسَ لَكَ
وَ لَنْ يَسْبِقَكَ إِلَى رِزْقِكَ طَالِبٌ وَ لَنْ يَغْلِبَكَ عَلَيْهِ غَالِبٌ وَ لَنْ يُبْطِئَ عَنْكَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَكَ
قال الرضي و قد مضى هذا الكلام فيما تقدم من هذا الباب إلا أنه هاهنا أوضح و أشرح فلذلك كررناه على القاعدة المقررة في أول الكتاب
امام سجاد علیه‌السلام : با ترجمه حسین انصاریان
دعای 29 ) دعا به وقت تنگی رزق و روزی
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا قُتِّرَ عَلَيْهِ الرِّزْقُ
﴿1﴾ اللَّهُمَّ إِنَّكَ ابْتَلَيْتَنَا فِي أَرْزَاقِنَا بِسُوءِ الظَّنِّ ، وَ فِي آجَالِنَا بِطُولِ الْأَمَلِ حَتَّى الَْتمَسْنَا أَرْزَاقَكَ مِنْ عِنْدِ الْمَرْزُوقِينَ ، وَ طَمِعْنَا بِآمَالِنَا فِي أَعْمَارِ الْمُعَمَّرِينَ .
﴿2﴾ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ هَبْ لَنَا يَقِيناً صَادِقاً تَكْفِينَا بِهِ مِنْ مَؤُونَةِ الطَّلَبِ ، وَ أَلْهِمْنَا ثِقَةً خَالِصَةً تُعْفِينَا بِهَا مِنْ شِدَّةِ النَّصَبِ
﴿3﴾ وَ اجْعَلْ مَا صَرَّحْتَ بِهِ مِنْ عِدَتِكَ فِي وَحْيِكَ ، وَ أَتْبَعْتَهُ مِنْ قَسَمِكَ فِي كِتَابِكَ ، قَاطِعاً لِاهْتَِمامِنَا بِالرِّزْقِ الَّذِي تَكَفَّلْتَ بِهِ ، وَ حَسْماً لِلاِشْتِغَالِ بِمَا ضَمِنْتَ الْكِفَايَةَ لَهُ
﴿4﴾ فَقُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ الْأَصْدَقُ ، وَ أَقْسَمْتَ وَ قَسَمُكَ الْأَبَرُّ الْأَوْفَى ﴿وَ فِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ﴾.
﴿5﴾ ثُمَّ قُلْتَ ﴿فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ﴾.
مفاتیح الجنان : مناجات
مناجات مفتقرین
المناجاة الحادیة عشرة: مناجاة المفتقرین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِلهِی کسْرِی لَایجْبُرُهُ إِلّا لُطْفُک وَ حَنانُک، وَ فَقْرِی لَایغْنِیهِ إِلّا عَطْفُک وَ إِحْسَانُک، وَ رَوْعَتِی لَایسَکنُها إِلّا أَمانُک، وَ ذِلَّتِی لَایعِزُّها إِلّا سُلْطانُک، وَ أُمْنِیتِی لَایبَلِّغُنِیها إِلّا فَضْلُک، وَ خَلَّتِی لَایسُدُّها إِلّا طَوْلُک، وَ حَاجَتِی لَا یقْضِیها غَیرُک، وَ کَرْبِی لَایفَرِّجُهُ سِوَی رَحْمَتِک، وَ ضُرِّی لَایکشِفُهُ غَیرُ رَأْفَتِک،
وَ غُلَّتِی لَایبَرِّدُها إِلّا وَصْلُک، وَلَوْعَتِی لَایطْفِیها إِلّا لِقاؤُک، وَ شَوْقِی إِلَیک لَایبُلُّهُ إِلّا النَّظَرُ إِلَی وَجْهِک، وَ قَرارِی لَایقِرُّ دُونَ دُنُوِّی مِنْک؛ وَلَهْفَتِی لَا یرُدُّها إِلّا رَوْحُک، وَ سُقْمِی لَایشْفِیهِ إِلّا طِبُّک، وَ غَمِّی لَایزِیلُهُ إِلّا قُرْبُک، وَ جُرْحِی لَایبْرِئُهُ إِلّا صَفْحُک، وَرَینُ قَلْبِی لَایجْلُوهُ إِلّا عَفْوُک، وَ وَسْوَاسُ صَدْرِی لَایزِیحُهُ إِلّا أَمْرُک.
فَیا مُنْتَهی أَمَلِ الْآمِلِینَ، وَیا غَایةَ سُؤْلِ السَّائِلِینَ، وَیا أَقْصَی طَلِبَةِ الطَّالِبِینَ، وَیا أَعْلَی رَغْبَةِ الرَّاغِبِینَ، وَیا وَلِی الصَّالِحِینَ، وَیا أَمانَ الْخَائِفِینَ، وَیا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ، وَیا ذُخْرَ الْمُعْدِمِینَ، وَیا کنْزَ الْبَائِسِینَ، وَیا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ؛ وَیا قَاضِی حَوَائِجِ الْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکینِ، وَیا أَکرَمَ الْأَکرَمِینَ، وَیا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ،
لَک تَخَضُّعِی وَ سُؤالِی، وَ إِلَیک تَضَرُّعِی وَابْتِهالِی، أَسْأَلُک أَنْ تُنِیلَنِی مِنْ رَوْحِ رِضْوانِک، وَ تُدِیمَ عَلَی نِعَمَ امْتِنانِک، وَهَا أَنَا بِبابِ کرَمِک واقِفٌ، وَ لِنَفَحاتِ بِرِّک مُتَعَرِّضٌ، وَبِحَبْلِک الشَّدِیدِ مُعْتَصِمٌ، وَبِعُرْوَتِک الْوُثْقی مُتَمَسِّک.
إِلهِی ارْحَمْ عَبْدَک الذَّلِیلَ، ذَا اللِّسَانِ الْکلِیلِ، وَالْعَمَلِ الْقَلِیلِ، وَامْنُنْ عَلَیهِ بِطَوْلِک الْجَزِیلِ، وَاکنُفْهُ تَحْتَ ظِلِّک الظَّلِیلِ، یا کرِیمُ یا جَمِیلُ، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.