عبارات مورد جستجو در ۹۶۷۱ گوهر پیدا شد:
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۵
عالم شکار فتنه چشم سیاه اوست
هر جا که می روم سر تیر نگاه اوست
سرهای غنچه بسته به فتراک نو بهار
صیاد ما که سایه گل دامگاه اوست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۹
وصل تو برازنده حسن طلب کیست
چشم تو نوازنده شرم و ادب کیست
هر دولت بیدار گل گلشن رازی است
تا صبح نظر یافته فیض شب کیست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۰
گریه می گوید که عالم کشت بی انباز کیست
ناله می گوید فلک دود سپند راز کیست
اینقدر شوخی نمی آید ز گلشن زاده ای
جلوه بلبل ندانم سایه پرواز کیست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۲
گلشن تویی بهار شکفتن به کام کیست
شمشاد بنده تو رعونت غلام کیست
بی جلوه خوشخرامی و بی خنده خوش نمک
سرو و گل از تو بلبل و قمری به دام کیست
مستی ندیده ام که سراغی نکره ام
یاران طلسم توبه شکستن به نام کیست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۱
آنکه برات چمن برگل و سنبل نوشت
چون به دل ما رسید حرف تغافل نوشت
سبزه خط چون دمید از رخ او نوبهار
نسخه دیوانگی بر ورق گل نوشت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۴
درس بی آرامی از سیلاب می باید گرفت
نسخه بیتابی از سیماب می باید گرفت
موسم گل می رسد ساغر پرستان فرصت است
خون زاهد از شراب ناب می باید گرفت
می دهد از راز پنهانش خبر چین جبین
سرخط باطن ز موج آب می باید گرفت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۰
هوا را سرافرازی می دهد نخل خرامانت
تذروستان شود روی زمین از موج جولانت
ز حیرت سرگرانی کم نگه اما چه می دانی
که نرگسدان کند باغ نگه را چشم خندانت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۱
چو گل بر غنچه می خندد دهانت
زند سیلی به نسرین ارغوانت
ز باریکی حدیثی در میان بود
به یاد آمد مرا موی میانت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۸
ز لعلت شور بلبل تازه گردد
ز بویت گل بلند آوازه گردد
چو خندان بگذری بر طرف گلشن
گلستان یک دهن خمیازه گردد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱۳
دلی به خاک ره انتظار می بندد
ز گرد خویش چمن را نگار می بندد
کلید باغ دل میکشان نسیم گل است
طلسم توبه به نام بهار می بندد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱۴
نوبهار آمد که رسوایی به زهد ما بخندد
غنچه صد برگ عیش از سایه صهبا بخندد
بیدل ما در گلستان وفا کی می تواند
شبنمی پنهان بگرید غنچه ای رسوا بخندد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱۵
فلک بر کاردانیهای اهل هوش می خندد
قضا چون در نبرد آید به جوشن پوش می خندد
به رنگ موج پرواز کناری در بغل دارم
که بحر از شرطه بادش به صد آغوش می خندد
ببین از جبهه یاقوت و سیمای صدف روشن
فزاید قیمت آن را کز لب خاموش می خندد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۱
گرد جولان تو را گل به جبین بر دارد
هر چه بارد ز هوا ابر زمین بر دارد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۴
دلم به لاله و گل بی رخت جدل دارد
بهار داغم از این عیش بیمحل دارد
به باغ خاطر ما هر طرف که می نگری
گلی شکفته که صد لاله در بغل دارد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۷
کدامین جلوه یارب اختیار این چمن دارد
که ما را در طلسم سایه سرو و سمن دارد
ز تاراج غمش راهی به دلها کرده ام پیدا
نگاهش سرگران با هر که می گردد به من دارد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۱
بوی گل و رنگ لاله دارد
روی مه و خوی هاله دارد
با حکم روان چه می توان کرد
بر گریه برات ناله دارد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۶
چو گل از اختلاطم سنگ طفلان تازگی دارد
در این حالم نصیحتهای یاران تازگی دارد
به خاک کشته ای کز ابر رحمت باج می گیرد
تغافلهای ابر نوبهاران تازگی دارد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۸
نیاز عشق پیش از آشتی رنجیدنی دارد
دلی دارم که در هر دیدنی وادیدنی دارد
عجب گل چیدنی دارد بهار سینه صافیها
بهار سینه صافیها عجب گل چیدنی دارد
زخاکم لاله می روید ز اشکم غنچه می خندد
تماشاگاه وحدت خوشنما خندیدنی دارد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۵۶
از کدوی باده کی باشد که گلها بشکفد
در گل ساغر بهار خاطر ما بشکفد
کو بهار نکهت پیراهنی کز جلوه اش
همچو نرگس غنچه چشم تر ما بشکفد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۵
نو بهار آمد دلم فال شکفتن می زند
بوی گل بر آتش افسرده دامن می زند
نیست آسان خاطر جمعی پریشان ساختن
می گذارد برق تا خود را به خرمن می زند
اشک طوفان کوششی از بهر تعمیرم فرست
سیل بی پرواست طبل آرمیدن می زند