عبارات مورد جستجو در ۱۳۵ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۹
ساقی بنشین که با تو دمساز شویم
نرگس صفت از باد سر انداز شویم
آریم بگردن صراحی دستی
هر چند که پیریم جوان باز شویم
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۴۸ - عبدالله
نه که بیخون جگر راحت دل دیده نیافت
تا دلم خار نخورد آبله پا نشکافت
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۱۶
ساقی شب عیش است و مه افروخته است
می ده که فلک بکینه آموخته است
دانی که اجل چه برق خرمن سوزیست
تا در نگری خرمن ما سوخته است
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۳۲
ساقی می کهنه یار دیرین منست
بی دختر رز عیش نه آیین منست
گو حوریم مده که دل میطلبد « کذا »
همشیره رز که جان شیرین منست
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۹۴
ساقی اگرت ستم مرادست بگو
ور باده به جام عدل و دادست بگو
بدمستی اگر گناه خوی بد ماست
بدخویی ما بما که دادست بگو
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۹۹
ساقی قدحی که هست عالم نفسی
وین یکنفس آن به که شود صرف کسی
نیکان گل عالمند و باقی خس و خار
با شاخ گلی نشین نه با خار و خسی
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۷
یک روز به ترک یاوه گویی غالب
رخ روز دگر به باده شویی غالب
زین توبه بی بقا چه جویی غالب
توبه تب نوبه است گویی غالب
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
عمریست که در خم خمارم ساقی
تاب تف تشنگی نیارم ساقی
بگشا سر مشک و در گلویم سر ده
سائل به کفم قدح ندارم ساقی
نجم‌الدین رازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
ای ساقی خوش بادهٔ ناب اندر ده
مستان شده ایم هین شراب اندر ده
کس نیست ز ما که نه خراب است و یباب
آواز بدین ده خراب اندر ده.
نجم‌الدین رازی : سایر اشعار
شمارهٔ ۱۰
ساقی تو بیار باده ز آن پیش
کم دست اجل دهان بگیرد
زآن باده که از پیاله عکسش
حال گل ارغوان بگیرد
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۷
بسترم تیغ و زخم بالین است
تلخی مرگ خواب شیرین است
می گشاید سواد ما از خط
سرنوشت نگاه ما این است
کشته تیغ امتحان تو را
بر لب زخم حرف تحسین است
مزه عمر تلخی کام است
نشئه مهر در می کین است
بهر بیهوشی اسیر امشب
حرف تلخت شراب شیرین است
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۲۹
اجر جفا و مزد وفا را که می دهد
تاوان عمر رفته ما را که می دهد
سامان کشتیم زشکستن گذشت و رفت
ای ناخدا جواب خدا را که می دهد
خندید صبح و کام دل نوبهار داد
انعام ابر و مزد هوا را که می دهد
ما را ز بند حوصله آزاد کرده اند
زنجیربانی دل ما را که می دهد
جان نظاره عمر وفا قبله حیا
فردا جواب حسرت ما را که می دهد
کام نگاه حوصله سیماب پیشکش
داد دل شهید ادا را که می دهد
ای دورگرد کم نگه بی سخن بگو
ما پیشکش جواب خدا را که می دهد
ما را به جرم عشق شما می کشند های!
ما از شما جواب شما را که می دهد
ما بنده شما دل ما را که می کشد
روز جزا جواب شما را که می دهد
اجر دل جفا کش ما کشته شما
مزد کرشمه های شما را که می دهد
گرمی غلام لطف تو الفت اسیر تو
کام دل اسیر وفا را که می دهد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
اکنون که چمن چو چتر کیکاوس است
وز سبزه دمن چو خوابگاه طوس است
برخیز به بط کن می چون چشم خروس
کز گل در و دشت چون پر طاوس است
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۶۵
سعد دین اسعد آن یگانه دهر
زو دو من باده خواستیم سه تن
تا بنوشیم با چهار حریف
پنجگان پنجگان می روشن
می فرستاد شش منی که از آن
هفت اندام ما گرفت وسن
مجلس ما که بود هشت بهشت
همچو نه چرخ گشت اصل محن
ده تنش باد بر ده اندر گور
سبلت او به کون یاده تن
از تبارش تبه دوازده مرد
وز نژادش پلید سیزده زن
تیز در ریش او چهارده ده
موی از سلبتانش پانزده کن
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۶
در بزم تو گل با می سوری در ساخت
با باده و گل نرد طرب باید باخت
می بود گل از آه حسود تو فسرد
گل بود می از آتش تیغ تو گداخت
سید حسن غزنوی : غزلیات
شمارهٔ ۸۲
ساقیا وقتست اگر ما را شرابی در دهی
مجلس ما را ز باده رونق دیگر دهی
روح قدسی را به آب زندگانی خوش کنی
عقل پر دل را به باد لاابالی بر دهی
از قدح بندی گران بر پای مستان بر نهی
وز طرب راهی سبک در لفظ رامشکر دهی
دست ما گه گه بدان شمشادوش سنبل بری
نقل ما نو نو از آن یاقوت گون شکر دهی
ما چو از خوی خوش خود در گلیم و در گلاب
سخت خرم باشد ار گلگون گلابی در دهی
ور ز مستی در شماره بوسه مان افتد غلط
بس که از سر داده ای این بار هم از سر دهی
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
چون باد اگر زخاک سنگم بشود
چون آتش اگر ز آب رنگم به شود
زینها همه کی ترسم از آن می ترسم
کان کان شکر ز دست تنگم بشود
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
گر صبر نِه‌ای، ای دل پر خون بگریز
ور خصم نِه‌ای، ای فلک دون بگریز
ای راحت خسته گر نخفتی باز آی
وی دولت خفته گر نمردی بر خیز
فضولی : ساقی نامه
بخش ۲ - نشاه جام اول
بیا ساقی آن آب آتش مزاج
کزو جمله درد دارد علاج
بمن ده مده بیش ازین انتظار
که دارم بسی درد سر از خمار
بیا ساقی آن آتش آب وش
که هست آرزوی من درد کش
بده تا برویم بتوفیق او
گشاید در گنج صد آرزو
بیا ساقی آن راح راحت فزای
که هست از همه کار مشگل گشای
بمن ده ز من ساز غافل مرا
بغم کار مگذار مشگل مرا
چو بک جام دادی من خسته را
گشودی زبان فرو بسته را
بسر نشاه جام اول دوید
زبان را زمان تکلم رسید
کنون بشنو از من که از گنج راز
بروی تو خواهم دری کرد باز
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۵
باز صبح است ای ندیم آن راح ریحانی بیار
جشن سلطانی ست می چندانکه بتوانی بیار
خاک عود آمیز شد آن آتش بیدود خواه
باد روح انگیز شد آن آب روحانی بیار
بزم را از طلعت ساقی فروغ طور بخش
میگساران را برون از تیه حیرانی بیار
مطربان را نغمه از الحان داوودی فرست
ساقیان را ساغری از جام ساسانی بیار
چشم مینا را مثال از دیده ی یعقوب گیر
جشن دارا را ضیا زان ماه کنعانی بیار
بندگان را سرخوش از الطاف سلطانی ببین
شاه را لبریز جام از فیض یزدانی بیار
تا که بندد راه غم زین جشن خلد آیین نشاط
بر در این بزم میمونش بدربانی بیار