عبارات مورد جستجو در ۱۳۵ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۹
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۴۸ - عبدالله
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۱۶
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۳۲
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۹۴
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۹۹
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۷
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
نجمالدین رازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
نجمالدین رازی : سایر اشعار
شمارهٔ ۱۰
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۷
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۲۹
اجر جفا و مزد وفا را که می دهد
تاوان عمر رفته ما را که می دهد
سامان کشتیم زشکستن گذشت و رفت
ای ناخدا جواب خدا را که می دهد
خندید صبح و کام دل نوبهار داد
انعام ابر و مزد هوا را که می دهد
ما را ز بند حوصله آزاد کرده اند
زنجیربانی دل ما را که می دهد
جان نظاره عمر وفا قبله حیا
فردا جواب حسرت ما را که می دهد
کام نگاه حوصله سیماب پیشکش
داد دل شهید ادا را که می دهد
ای دورگرد کم نگه بی سخن بگو
ما پیشکش جواب خدا را که می دهد
ما را به جرم عشق شما می کشند های!
ما از شما جواب شما را که می دهد
ما بنده شما دل ما را که می کشد
روز جزا جواب شما را که می دهد
اجر دل جفا کش ما کشته شما
مزد کرشمه های شما را که می دهد
گرمی غلام لطف تو الفت اسیر تو
کام دل اسیر وفا را که می دهد
تاوان عمر رفته ما را که می دهد
سامان کشتیم زشکستن گذشت و رفت
ای ناخدا جواب خدا را که می دهد
خندید صبح و کام دل نوبهار داد
انعام ابر و مزد هوا را که می دهد
ما را ز بند حوصله آزاد کرده اند
زنجیربانی دل ما را که می دهد
جان نظاره عمر وفا قبله حیا
فردا جواب حسرت ما را که می دهد
کام نگاه حوصله سیماب پیشکش
داد دل شهید ادا را که می دهد
ای دورگرد کم نگه بی سخن بگو
ما پیشکش جواب خدا را که می دهد
ما را به جرم عشق شما می کشند های!
ما از شما جواب شما را که می دهد
ما بنده شما دل ما را که می کشد
روز جزا جواب شما را که می دهد
اجر دل جفا کش ما کشته شما
مزد کرشمه های شما را که می دهد
گرمی غلام لطف تو الفت اسیر تو
کام دل اسیر وفا را که می دهد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۶۵
سعد دین اسعد آن یگانه دهر
زو دو من باده خواستیم سه تن
تا بنوشیم با چهار حریف
پنجگان پنجگان می روشن
می فرستاد شش منی که از آن
هفت اندام ما گرفت وسن
مجلس ما که بود هشت بهشت
همچو نه چرخ گشت اصل محن
ده تنش باد بر ده اندر گور
سبلت او به کون یاده تن
از تبارش تبه دوازده مرد
وز نژادش پلید سیزده زن
تیز در ریش او چهارده ده
موی از سلبتانش پانزده کن
زو دو من باده خواستیم سه تن
تا بنوشیم با چهار حریف
پنجگان پنجگان می روشن
می فرستاد شش منی که از آن
هفت اندام ما گرفت وسن
مجلس ما که بود هشت بهشت
همچو نه چرخ گشت اصل محن
ده تنش باد بر ده اندر گور
سبلت او به کون یاده تن
از تبارش تبه دوازده مرد
وز نژادش پلید سیزده زن
تیز در ریش او چهارده ده
موی از سلبتانش پانزده کن
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۶
سید حسن غزنوی : غزلیات
شمارهٔ ۸۲
ساقیا وقتست اگر ما را شرابی در دهی
مجلس ما را ز باده رونق دیگر دهی
روح قدسی را به آب زندگانی خوش کنی
عقل پر دل را به باد لاابالی بر دهی
از قدح بندی گران بر پای مستان بر نهی
وز طرب راهی سبک در لفظ رامشکر دهی
دست ما گه گه بدان شمشادوش سنبل بری
نقل ما نو نو از آن یاقوت گون شکر دهی
ما چو از خوی خوش خود در گلیم و در گلاب
سخت خرم باشد ار گلگون گلابی در دهی
ور ز مستی در شماره بوسه مان افتد غلط
بس که از سر داده ای این بار هم از سر دهی
مجلس ما را ز باده رونق دیگر دهی
روح قدسی را به آب زندگانی خوش کنی
عقل پر دل را به باد لاابالی بر دهی
از قدح بندی گران بر پای مستان بر نهی
وز طرب راهی سبک در لفظ رامشکر دهی
دست ما گه گه بدان شمشادوش سنبل بری
نقل ما نو نو از آن یاقوت گون شکر دهی
ما چو از خوی خوش خود در گلیم و در گلاب
سخت خرم باشد ار گلگون گلابی در دهی
ور ز مستی در شماره بوسه مان افتد غلط
بس که از سر داده ای این بار هم از سر دهی
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
فضولی : ساقی نامه
بخش ۲ - نشاه جام اول
بیا ساقی آن آب آتش مزاج
کزو جمله درد دارد علاج
بمن ده مده بیش ازین انتظار
که دارم بسی درد سر از خمار
بیا ساقی آن آتش آب وش
که هست آرزوی من درد کش
بده تا برویم بتوفیق او
گشاید در گنج صد آرزو
بیا ساقی آن راح راحت فزای
که هست از همه کار مشگل گشای
بمن ده ز من ساز غافل مرا
بغم کار مگذار مشگل مرا
چو بک جام دادی من خسته را
گشودی زبان فرو بسته را
بسر نشاه جام اول دوید
زبان را زمان تکلم رسید
کنون بشنو از من که از گنج راز
بروی تو خواهم دری کرد باز
کزو جمله درد دارد علاج
بمن ده مده بیش ازین انتظار
که دارم بسی درد سر از خمار
بیا ساقی آن آتش آب وش
که هست آرزوی من درد کش
بده تا برویم بتوفیق او
گشاید در گنج صد آرزو
بیا ساقی آن راح راحت فزای
که هست از همه کار مشگل گشای
بمن ده ز من ساز غافل مرا
بغم کار مگذار مشگل مرا
چو بک جام دادی من خسته را
گشودی زبان فرو بسته را
بسر نشاه جام اول دوید
زبان را زمان تکلم رسید
کنون بشنو از من که از گنج راز
بروی تو خواهم دری کرد باز
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۵
باز صبح است ای ندیم آن راح ریحانی بیار
جشن سلطانی ست می چندانکه بتوانی بیار
خاک عود آمیز شد آن آتش بیدود خواه
باد روح انگیز شد آن آب روحانی بیار
بزم را از طلعت ساقی فروغ طور بخش
میگساران را برون از تیه حیرانی بیار
مطربان را نغمه از الحان داوودی فرست
ساقیان را ساغری از جام ساسانی بیار
چشم مینا را مثال از دیده ی یعقوب گیر
جشن دارا را ضیا زان ماه کنعانی بیار
بندگان را سرخوش از الطاف سلطانی ببین
شاه را لبریز جام از فیض یزدانی بیار
تا که بندد راه غم زین جشن خلد آیین نشاط
بر در این بزم میمونش بدربانی بیار
جشن سلطانی ست می چندانکه بتوانی بیار
خاک عود آمیز شد آن آتش بیدود خواه
باد روح انگیز شد آن آب روحانی بیار
بزم را از طلعت ساقی فروغ طور بخش
میگساران را برون از تیه حیرانی بیار
مطربان را نغمه از الحان داوودی فرست
ساقیان را ساغری از جام ساسانی بیار
چشم مینا را مثال از دیده ی یعقوب گیر
جشن دارا را ضیا زان ماه کنعانی بیار
بندگان را سرخوش از الطاف سلطانی ببین
شاه را لبریز جام از فیض یزدانی بیار
تا که بندد راه غم زین جشن خلد آیین نشاط
بر در این بزم میمونش بدربانی بیار