عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۳
باقی به حق، ز خویش فنا می کند ترا
از عشق غافلی که چها می کند ترا
این گردنی که همچو هدف برکشیده ای
آماجگاه تیر قضا می کند ترا
بگذر ز فکر پوچ تعین که این خیال
از بحر چون حباب جدا می کند ترا
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۷
عیدست مرگ دست به هستی فشانده را
پروای باد نیست چراغ نشانده را
دل را ز اختلا گرانان سبک برآر
دریاب زود این ته دیوار مانده را
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۹
غم روزی نخورد هر که دلش آزاده است
روزی اهل تو کل همه جا آماده است
جان روشن ندهد تن به کدورت، چه کند
تیرگی لازمه آب حیات افتاده است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۸۲
هر که چشم رغبت از نظاره مرغوب بست
بر دل آسوده راه یک جهان آشوب بست
از زلیخای هوس بگریز کاین بی آبرو
تهمت آلودگی بر دامن محبوب بست
گفتم از دنیا فشانم دست در پایان عمر
حرص پیری از عصا دست مرا بر چوب بست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۰
فکر دنیای دنی کار خدانشناس است
هر چه در دل گذرد غیر خدا وسواس است
لب ببند از سخن پوچ که صد پیراهن
لاغری خوبتر از فربهی آماس است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۱
چاره خاک نشینان به قضا ساختن است
پیش شمشیر حوادث سپر انداختن است
دامن از خلق کشیدن گل شهرت طلبی است
این بساطی است که بر چیدنش انداختن است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱۰
دل هر کس که مسلم ز علایق رسته است
چون سپندی است که از آتش سوزان جسته است
چشم احسان ز بخیلان ترشروی مدار
چه زنی حلقه بر آن در که ز بیرون بسته است؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱۷
زبان شانه درازست بر سر عالم
به این که خدمت زلف تو حق شمشادست
جفای چرخ فلک را هم از تو می دانم
که شوخ چشمی طفلان گناه استادست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۱
کلام تلخ جبینان حلاوت آمیزست
زمین هند به آن تیرگی شکرخیزست
خدا غنی است ز عصیان ما سیه کاران
طبیب را چه زیان از شکست پرهیزست؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۵
هزار گرگ هوس در کمین عصمت توست
چه وقت رفتن صحرا و سیر و صحبت توست؟
ز خط مگوی برات مسلمی دارم
هنوز اول جوش بهار آفت توست
زبان تهمت یک شهر را سخن دادن
گناه خامشی شعله های غیرت توست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۸
اندیشه ز مستی نکند هر که شرابی است
کآبادی این طایفه موقوف خرابی است
آن را که به انگشت توان عیب شمردن
در عالم انصاف ز مردان حسابی است!
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۹
ارباب همم را چه غم از بی پر و بالی است؟
بال و پر این طایفه از همت عالی است
نفرین بود از دست دعا رزق بخیلان
تکبیر فنا فاتحه سفره خالی است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۲
ارباب حیا را لب نانی ز جهان نیست
روزی ز دل خود خورد آن را که زبان نیست
(یاری که نگیرد دلش از دوری منزل
در وادی تجرید به جز ریگ روان نیست)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۴
هر کس طمع روی دل از مردم خس داشت
امید شکرخند گل از چاک قفس داشت
هر کس که درین دایره از ناموران شد
مانند نگین چشم به دست همه کس داشت
برگشت ز لب جان به تن خسته دگربار
تا روی تو آیینه مرا پیش نفس داشت
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۵
زاهدان را گوشه خلوت بس است
عارفان را نشأه وحدت بس است
خاکساران بی نیازند از لباس
سایه را افتادگی زینت بس است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۶
ای دل بی درد، آزادی بس است
این همه آزار ما دادی بس است
سرفرازی میوه آزادگی است
سرو خضر راه این وادی بس است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵۵
موج خطر سفینه اهل توکل است
در رهگذار راست روان تیغ کج پل است
ز افتادگی چو شبنم گل نیستم غمین
چون پله ترقی من در تنزل است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵۸
نرمی حصار عافیت جان روشن است
از موم پشت آینه بر کوه آهن است
قانع به دستبوس شدن زان جهان حسن
از بحر تشنه را به قلم آب خوردن است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶۷
آتش ز شرم خوی تو تا سر کشیده است
خود را به زیر بال سمندر کشیده است
خودبین مباش تا به حیات ابد رسی
آیینه سد به راه سکندر کشیده است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶۸
دارد سری به کاکل او هر سری که هست
دربند اوست هر دل غم پروری که هست
در حلقه اطاعت حق پایدار باش
تا بر رخت گشاده شود هر دری که هست
دنیا کند به دل سیهان میل بیشتر
از شش جهت به هند رود هر زری که هست