عبارات مورد جستجو در ۶۲۸ گوهر پیدا شد:
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۰
زندگی خفتگی است خاقانی
خفته آگه به یک نفس گردد
ایهنمه کارهای پهن و دراز
تنگ و کوته به یک نفس گردد
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۴
خاقانی را مپرس کز غم
ایام چگونه می‌گذارد
وامی که ازین دو رنگ برداشت
از کیسهٔ عمر می‌گذارد
جوجو ستد آنچه دادش ایام
خرمن خرمن همی سپارد
نی در بن ناخنش زد اندوه
تا نیشکر طرب نگارد
چون دل نبود طرب که جوید؟
چون ناخن نیست سر چه خارد
خوناب جگر خورد چه سود است
چون غصهٔ دل نمی‌گوارد
با این همه از سرشک بر رخ
لله الحمد، می‌نگارد
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۹۷
زری که نقد جوانی است گم شد از کف عمر
در این سراچهٔ خاکی که دل خرابم ازو
به آب دیده نبینی که خاک می‌شویم
بدان طمع که زر عمر باز یابم ازو
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۳۰۱ - در حسرت عمر گذشته
گنج عمری داشتی خاقانیا
کم کم از گنج تو گم شد آه آه
شد سیاهی دیدهٔ دولت سپید
شد سپیدی چهرهٔ سلوت سیاه
در زیان عمر یکسانند خلق
خواه درویش است، خواهی پادشاه
از کیا درگیر کز زر یافت تاج
تا شبانی کز گیا دارد کلاه
بامدادان روز چون سر برزند
بر همه یکسان درآید شام‌گاه
هرکه را بی‌صرف کم شد نقد عمر
هست مغبون اندر این بازارگاه
عمر کاهد تن گدازد دور چرخ
اینت چرخ تن گداز عمر کاه
جزوی از من کم شود، جزوی ز میر
روزی از من بگذرد، روزی ز شاه
از گدائی چون من و میری چو تو
عمر یکسان می‌ستاند سال و ماه
کام ثعبان را چه خرچنگ و چه مور
سیل طوفان را چه خرسنگ و چه کاه
آتش سوزان و داس تیز را
یک صفت باشد تر و خشک گیاه
شمع را از باد کی باشد امان؟
پنبه را ز آتش کجا باشد پناه
شاه محجوب است و من آگه ز کار
شاه مشغول است و من فارغ ز جاه
بلکه من آزادم او در بند آز
بلکه من آگاهم او غافل ز راه
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۶
چه گنجها بنهادند و دیگری برداشت
چه رنجها بکشیدند و دیگری آسود
به تازیانهٔ مرگ از سرش به در کردند
که سلطنت به سر تازیانه می‌فرمود
نفس که نفس برو تکیه می‌کند بادست
به وقت مرگ بداند که باد می‌پیمود
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۱
هر که بر روی زمین مهلت عیشی دارد
ای بسا روز که در زیر زمین خواهد بود
کشتی آرام نگیرد که بود بر سر آب
تا جهان بر سر آبست چنین خواهد بود
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۴۲
دل منه بر جهان که دور بقا
می‌رود همچو سیل سر در زیر
پیر دیگر جوان نخواهد شد
پیریش نیز هم نماند دیر
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۴۲
در آینه چون نگاه کردم
یک موی سفید خود بدیدم
زاندیشهٔ ضعف و وهم پیری
در آینه نیز ننگریدم
امروز به شانه‌ای از آن موی
دیدم دو سه تار و برطپیدم
شاید که خورم غم جوانی
کز پیری خود چو بررسیدم
زایینهٔ معاینه بدیدم
وز شانه به صد زبان شنیدم
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۰۱
ز ابتدا کاندر آمدی به عمل
بیش از این بود بارنامه و جاه
کار با آب و گل نبودت بیش
باز خواهی شدن بر آن ناگاه
نه آب و گلی که سلطان راست
به گل تیره و به آب سیاه
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰
عمری که تر و خشک من آن بود گذشت
وان مایه که کردمی بدان سود گذشت
افسوس که روز بی‌غمی دیر رسید
پس چون شب وصل دلبران زود گذشت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۵
از گردش این هفت مخالف بر هفت
هر هفت در افتیم به هفتاد آگفت
می ده که چو گل جوانیم در گل خفت
تا کی غم عالمی که چون رفتی رفت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷
عیشی که نمودم از جوانی همه رفت
عهدی که خریدم از جهان دمدمه رفت
هین ای بز لنگ آفرینش بشتاب
وین سبزهٔ عاریت رها کن رمه رفت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱
یاران به جهان چشم چو گل بگشادند
هر یک دو سه روز رنگ و بویی دادند
چون راست که بر بهار دل بنهادند
ازبار یگان یگان فرو افتادند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۶
ای چرخ نفور از جفای تو نفیر
وی بخت جوان فغان از این عالم پیر
ای عمر گریزان ز توام نیست گزیر
وی دست اجل ز دست غم دستم گیر
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۷
روزی که به حیلت به شب تیره برم
می‌گویم شکر و باز پس می‌نگرم
بنگر که ز عمر در چه خون جگرم
تا روز گذشته را غنیمت شمرم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۴
سبحان‌الله غمی به پایان نبریم
الا که ازو در دگری می‌نگریم
آن شد که ستاره می‌شمردیم به روز
اکنون همه روز و شب نفس می‌شمریم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۳
ای گل گهر ژاله چو در گوش کنی
وز سایهٔ ابر ترک شب‌پوش کنی
آن کت ز چمن پار برون کرد اینجاست
امسال چه خویشتن فراموش کنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۳
آن جاه و جمالی که جهان‌افروز است
وان صورت پنهان که طرب را روز است
امروز چو با ما است درو آویزیم
دی رفت و پریر رفت که روز امروز است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴۷
ایام وصال یار گوئی که نبود
وان دولت بیشمار گوئی که نبود
از یار به جز فراق بر جای نماند
رفت آن همه روزگار گوئی که نبود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۴
سیلاب گرفت گرد ویرانهٔ عمر
آغاز پری نهاد پیمانهٔ عمر
خوش باش که تا چشم زنی خود بکشد
حمال زمانه رخت از خانهٔ عمر