عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۴٢
طبع انسانی بدان مفطور شد
کو ز دنیا وی نخواهد گشت سیر
کی توان کردن سبوئی پر ز آب
کآنچه از بالا در آمد شد ز زیر
در ره مردی ز مردن غم مخور
مرد بیدل هم بمیرد هم دلیر
دل منه بر کار دنیا بهر آنک
زود بینی انقلاب او نه دیر
از کمان چرخ و تیر حادثات
می نخواهد جست نه آهو نه شیر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۴۶
کسی خوش بر آید در این روزگار
که باشد بدستش یکی از سه کار
نخستین حکومت که آن منصبی است
کز آنجا گشاید بسی کار و بار
دوم کار سرهنگ تندست و تیز
که یکسان بود نزد او مور و مار
دگر کار از آن هر سه خواهند گیست
که خواهنده نندیشد از ننگ و عار
ز هر سو بدست آورد لوت و بوت
بشادی بر آرد زانده دمار
چو ابن یمین زین سه فرقه نبود
نشد لاجرم حاصل او را یسار
ز سستی اصحاب دولت کنون
بسختی بسر میبرد روزگار
سپهرا کفافی نخواهیش داد
ز هی بیحیائی ز خود شرم دار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۴٨
کاری که لطف پای نهد در میان آن
آید بسان زر طلا پاک و بی عیار
و آنجا که عنف دست تغلب بر آورد
بینی گسسته اشتر دیوانه را مهار
از عنف با کناره و با لطف همعنان
تا جهد ممکنست همی باش زینهار
وین پند یاد گیر کز ابن یمین بماند
در روزگار اهل خرد را بیادگار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۵٣
من نیم در بند افزونی طلب کردن ولی
رأی شه داند که باشد از کفافی ناگزیر
چون ترا بر مرد خواهد داد ایزد دسترس
پایمردی کن بلطف ابن یمین را دستگیر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۵۴
کریمان گر بدست راست بخشند
گه بخشش یکی از زر و دینار
ولی نعمت خداوندم چو بخشد
بدست چپ کند جودش چنین کار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۵۵
هر که مدح اندرو اثر نکند
فکرت هجو او مکن زنهار
اثر مدح با تو گویم چیست
یادگار منش بخاطر دار
آنکه چون در شاهوار خرید
بدهد در بهاش زر عیار
هر که را سیرت اینچنین نبود
آدمی جز بصورتش مشمار
اینچنین ناسپاس نادانرا
خواه افسر فرست و خواه افسار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۵۶
نزد اهل زمانه از که و مه
گر عبیدند جمله گر احرار
هست عقل معاش آن بکمال
که زید در جمله منافق وار
و آنکه امساک غالبست برو
اوست اکفی اکفاه در همه کار
زین دو فرقه چو نیست ابن یمین
زان بر خواجگان دنیی دار
هست عقل معاش او اندک
هست اتلاف مال او بسیار
من و اتلاف مال و بیعقلی
وین فضیحت کزوست فخر تبار
و آن گروه و تجمل دنیا
و آن رویت که اوست مایه عار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۵٧
نیست مغبون نبزد عقل کسی
که بزرگی خرد بسیم و بزر
مال بهر بقای جاه نهند
ور نه ناید بهیچ کار دگر
گر تمتع نباشد از زر و سیم
چه زر و سیم و چه سفال و حجر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۵٨
نا کسانیکه درین دور حریفان تواند
هر یکی را چو صراحی سوی جامست نظر
خرده ئی گر ز تو بینند چه هشیار و چه مست
سرزنش را ببزرگانش رسانند خبر
در خمار ار شودت جان و جهان جمله بباد
نکند بر تو یکی با قدحی باده گذر
رو مسیحا نفسا زین خرکان روی بتاب
هم طویله نسزد عیسی مریم با خر
ابلق چرخ سزد مرکب تو همچو مسیح
خر خری لایق تو نیست خرا مبار مخر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۶١
اگر کار ابن یمین را فلک
بکام دل او نسازد بساز
و گر حاسدش را کند روزگار
چنان کش نباشد بچیزی نیاز
چو او را ازین بر دل اندوه نیست
حسودش بدین نیز گو هم مناز
اگر تاج اگر بند سازد فلک
ز بهر سر هدهد و پای باز
نه هدهد ز خواری از آن وا رهد
نه ماند ز عزت ازین باز باز
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۶٢
اگر تنعم و دولت دهد بپوش و بخور
بدوستانت بده آنچه از تو ماند باز
وگر مخالف طبع تو نغمه ئی سازد
مرنج و نیز مرنجان و جان و دل مگداز
که روزگار حرونست و ناگهان بر مد
نه مال ماند و منصب نه جاه ماند و ناز
چنانکه گفته درآنقطعه آنحکیم خرد
زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۶٣
بگوش هوش بشنو نکته ئی خوب
و گر داری خرد دستور خود ساز
همیشه تا توانی ای برادر
مشو با هشت کس همراز و دمساز
حسود و بیوفا نادان و کاذب
بخیل و ناکس و بدخوی و غماز
با مردم نادان منشین ور بنشینی
زنهار بدو تا بتوان هیچ میاموز
زیرا که بیاموزد و در دشمنی آرد
کاری چو شب تیره برویت بهمین روز
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۶۴
گر ترک طمع کنی نباشد
ایدل زکست هراس هرگز
روزی ز خزانه کسی خواه
کو را نبود مکاس هرگز
چیزیکه دهد که شد مقرر
بر سر ننهد سپاس هرگز
از سفله مخواه هیچ زنهار
کاطلس نشود پلاس هرگز
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۶۵
گر که سیم و زر بسیار بود نادانرا
مرد داناش بمردم نشمارد هرگز
ابله ار چند پر از زور بود لیک به رأی
گر چه بیزور بود بشکند او را گربز
آب اگر چند عفن گشته بود در شمرش
می نخواهد شدن از کشتن آتش عاجز
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۶۶
یعلم الله که در امور معاش
نرود خاطر من از پی آز
لیکن ار کوششی نخواهم کرد
بیشک افتد بناسزام نیاز
و آن نیاز ار کسی خرد دارد
نزد آن کو بر آمدست بناز
بحقیقت ز راه معنی چیست
مرگ در صورت حیات مجاز
بس ملامت نمیسزد بر من
گر کنم بالضروه کار بساز
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۶٨
بلبل گلشن قدسم شده از جور فلک
بیگنه بسته زندان و گرفتار قفس
آمده روضه فردوس برین مانده بجای
گل سیراب و سمن ساخته از خار و ز خس
نه چو بلبل منم آن سدره نشیمن شهباز
کز هوای ملکوت آمدم اینجا بهوس
باز خواهم بسوی مسکن عقبی رفتن
چکنم گلخن دنیا پس ازینم بس و بس
گر پیاپی شود احداث فلک بر سر من
تا بحدی که مرا روز بود بیم عسس
نیست اندیشه ز ارعاد و ز ارعاب ویم
کاروانی بود آمیخته بر بانگ جرس
از کمان فلک ار تیر حوادث بارد
التجای دل من غیر خدا نیست بکس
نکنم رغبت دنیا که متاعیست قلیل
شاهبازان بگه صید نگیرند مگس
چه دهد ابن یمین دل بجهانی که ازو
رفت اگر باز نیاید بتن این رفته نفس
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۶٩
پنج روزی که درین توده خاکت وطنست
بتف آتش سودا چه پزی دیک هوس
طوطی روح ترا سدره نشیمن زیبد
بهر شکر مکنش بسته درین تیره قفس
تا بصد سال دگر زین همه خلقان جهان
از نوادر بود ارزنده بماند یک کس
چون ترا رحلت ازین دار فنا در پیش است
جهد کن تا همه نیکی تو گویند ز پس
گر ترا هست هنر عیب کسان باز مجوی
کاندرین ملک چو طاوس بکارست مگس
بشنو از ابن یمین یک سخن نغز مفید
از بدی دور شو اینست ره جنت و بس
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧٠
خواهی که خوار می نشوی ایعزیز من
هرگز به دم کسی نزنی پیش کس نفس
زیرا که با تو کس نکند ماجرا از آنک
بهر چه یاد می نکنی پیش من ز کس
و آنکس که شهره گشت ببد گفت دیگران
کس را بصحبتش نبود در جهان هوس
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧٣
ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا
چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس
بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند
با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس
بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال
تا نه بدگوید کست نی باشدت بیمی ز کس
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧۴
سعی در تنقیص قدر خویش کرد
هر که کرد اهمال در تکمیل نفس
بارها ای نفس نافرمان ترا
گفته ام کز حرص بر دنیا مچفس
آبرو خواهی چو خاک افتاده باش
نی چو آتش از هوا در تاب و تفس