عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۴٨
پدر که رحمت حق بر روان پاکش باد
ز من دریغ نمیداشت پند پیرانه
چه گفت گفت که جان پدر نصیحت من
اگر قبول کنی اینت پند فرزانه
تو باز سدره نشینی فلک نشیمن تست
چرا چوکوف کنی آشیان بویرانه
مکن مقام درینخانه ایعزیز پدر
گرت که یوسف مصری شدست همخانه
مباش غره بمهر سپهر دون پرور
که پای دام کشیدست بر سر دانه
هر آن طلسم که بستند عاقلان بر هم
بسنگ تفرقه بشکست چرخ دیوانه
در آن نفس که طریق حیات بسته شود
گشایشیت نباشد ز خویش و بیگانه
پس از تو ابن یمین چون فسانه خواهد ماند
بگوش تاز تو نیکی بماند افسانه
ز من دریغ نمیداشت پند پیرانه
چه گفت گفت که جان پدر نصیحت من
اگر قبول کنی اینت پند فرزانه
تو باز سدره نشینی فلک نشیمن تست
چرا چوکوف کنی آشیان بویرانه
مکن مقام درینخانه ایعزیز پدر
گرت که یوسف مصری شدست همخانه
مباش غره بمهر سپهر دون پرور
که پای دام کشیدست بر سر دانه
هر آن طلسم که بستند عاقلان بر هم
بسنگ تفرقه بشکست چرخ دیوانه
در آن نفس که طریق حیات بسته شود
گشایشیت نباشد ز خویش و بیگانه
پس از تو ابن یمین چون فسانه خواهد ماند
بگوش تاز تو نیکی بماند افسانه
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۵٠
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۵١
خدایگان فصیحان دهر ابن یمین
توئی که هست فضایل ترا و همتانه
بریخت خون بسی ملحد این مه روزه
ازو ملول جهانیست بنده تنها نه
بروز زحمت دق باشد و شب استسقا
عوارضی که دوایش بجز مدارا نه
برای دفع مضرت برای هضم طعام
بشرط آنکه به پنهان بود به پیدا نه
بجای آب دو سه کاسه می پس از افطار
اگر کنیم تناول روا بود یا نه
توئی که هست فضایل ترا و همتانه
بریخت خون بسی ملحد این مه روزه
ازو ملول جهانیست بنده تنها نه
بروز زحمت دق باشد و شب استسقا
عوارضی که دوایش بجز مدارا نه
برای دفع مضرت برای هضم طعام
بشرط آنکه به پنهان بود به پیدا نه
بجای آب دو سه کاسه می پس از افطار
اگر کنیم تناول روا بود یا نه
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۵٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۵٣
دلا ز حال بد خود مکن جزع زنهار
صبور باش چه دانی نکو شود ناگاه
مجوی صحبت دنیا کز آن همیترسم
که همچو صحبت سنگ و سبو شود ناگاه
بترک وصلت او گیر کز فضیحت او
بسیط خاک پر از گفتگو شود ناگاه
فروغ آتش شهوت مده بباد امل
که آبروی تو چون آب جو شود ناگاه
بگرم مهری گردون مباش غره از آن
که بیگناه ترا کینه جو شود ناگاه
هنر طلب که هنرمند را سعادت و بخت
بروزگار کهن باز نو شود ناگاه
هنر چو مشک بود مشک کی نهان ماند
جهان ز نفحه او پر ز بو شود ناگاه
کنون چو ابن یمین را هنر پناهی نیست
که لطف بیند اگر سوی او شود ناگاه
بکنج عافیت آرام جست تا پایش
مگر بگنج قناعت فرو شود ناگاه
صبور باش چه دانی نکو شود ناگاه
مجوی صحبت دنیا کز آن همیترسم
که همچو صحبت سنگ و سبو شود ناگاه
بترک وصلت او گیر کز فضیحت او
بسیط خاک پر از گفتگو شود ناگاه
فروغ آتش شهوت مده بباد امل
که آبروی تو چون آب جو شود ناگاه
بگرم مهری گردون مباش غره از آن
که بیگناه ترا کینه جو شود ناگاه
هنر طلب که هنرمند را سعادت و بخت
بروزگار کهن باز نو شود ناگاه
هنر چو مشک بود مشک کی نهان ماند
جهان ز نفحه او پر ز بو شود ناگاه
کنون چو ابن یمین را هنر پناهی نیست
که لطف بیند اگر سوی او شود ناگاه
بکنج عافیت آرام جست تا پایش
مگر بگنج قناعت فرو شود ناگاه
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۵۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۶٢
صاحب صاحبقران والا علاء ملک و دین
مهترانرا داد دادی داد این کهتر بده
مانده ام چون مهره اندر ششدر رنج خمار
بنده خود را خلاص از رنج این ششدر بده
چون بیایم در پی اینقطعه سوی بزم تو
ساقی خود را بفرما کش یکی ساغر بده
خاطرم در مدح تو پرورد گوهر چون صدف
چون توئی گوهر شناس انصاف این گوهر بده
شکر شکرت غذای طوطی طبع منست
طوطی طبع مرا دائم ازین شکر بده
بکر فکرم نو عروس آمد بخدمت لطف کن
از قبول خود برای زینتش زیور بده
بارها ابن یمین را داده ئی سوگندها
تا کی از سوگند اخر چیزکی دیگر بده
مهترانرا داد دادی داد این کهتر بده
مانده ام چون مهره اندر ششدر رنج خمار
بنده خود را خلاص از رنج این ششدر بده
چون بیایم در پی اینقطعه سوی بزم تو
ساقی خود را بفرما کش یکی ساغر بده
خاطرم در مدح تو پرورد گوهر چون صدف
چون توئی گوهر شناس انصاف این گوهر بده
شکر شکرت غذای طوطی طبع منست
طوطی طبع مرا دائم ازین شکر بده
بکر فکرم نو عروس آمد بخدمت لطف کن
از قبول خود برای زینتش زیور بده
بارها ابن یمین را داده ئی سوگندها
تا کی از سوگند اخر چیزکی دیگر بده
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۶٣
طمع ابن یمین چیست ز کرم کرمت
خود بدانی چو در آن صرف کنی اندیشه
هست آن میوه که از لطف بود چهره نمای
دانه از باطن او همچو پری از شیشه
با همه لطف که دارد نخورم خون دلش
خرم آنکس که کند خوردن خونش پیشه
قوت خونش اگر در تن روباه رود
شیر گیری کند ار روی نهد در بیشه
ندهد این بجز آن راد که چون رنده بود
دور باد آنکه ترا شد سوی خود چون تیشه
خود بدانی چو در آن صرف کنی اندیشه
هست آن میوه که از لطف بود چهره نمای
دانه از باطن او همچو پری از شیشه
با همه لطف که دارد نخورم خون دلش
خرم آنکس که کند خوردن خونش پیشه
قوت خونش اگر در تن روباه رود
شیر گیری کند ار روی نهد در بیشه
ندهد این بجز آن راد که چون رنده بود
دور باد آنکه ترا شد سوی خود چون تیشه
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۶۴
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۶۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۶۶
فخر دین و ملک معنی ای ز نور رای تو
رهروان عالم علوی هدایت یافته
عقل اول دست تدبیر ترا در کار ملک
چون ید بیضای موسی با کفایت یافته
مفتی رأی جهان آرای تو در مشکلات
هر جوابی را که گفته صد روایت یافته
صاحبا گویا نئی آگه که هست ابن یمین
هر دم از دوران گردون صد نکایت یافته
بر دل پر درد خویش از حادثات روزگار
دور غم را چون تسلسل بی نهایت یافته
چون زتاب آفتاب حادثات ایمن شدست
آنکه هست از سایه لطفت حمایت یافته
پس چرا باید که باشد با نکو ذاتی تو
بنده بد حالی خود بیحد و غایت یافته
از سرم دست عنایت در حوادث بر مدار
ای ز تو اهل هنر دائم عنایت یافته
رهروان عالم علوی هدایت یافته
عقل اول دست تدبیر ترا در کار ملک
چون ید بیضای موسی با کفایت یافته
مفتی رأی جهان آرای تو در مشکلات
هر جوابی را که گفته صد روایت یافته
صاحبا گویا نئی آگه که هست ابن یمین
هر دم از دوران گردون صد نکایت یافته
بر دل پر درد خویش از حادثات روزگار
دور غم را چون تسلسل بی نهایت یافته
چون زتاب آفتاب حادثات ایمن شدست
آنکه هست از سایه لطفت حمایت یافته
پس چرا باید که باشد با نکو ذاتی تو
بنده بد حالی خود بیحد و غایت یافته
از سرم دست عنایت در حوادث بر مدار
ای ز تو اهل هنر دائم عنایت یافته
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۶٩
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٧٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٧٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٧۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٨٠
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٨١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٨٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٨٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٨۴