عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨۴
دو سه روزی که زندگانی تست
هیچ دانی که چون همی گذرد
گر بکسب فضیلتی مشغول
عاقلت ز اهل معرفت شمرد
وانکه او کسب مال خواهد کرد
هست غافل بنزد اهل خرد
با همه کسب مال هم بد نیست
گر خوراند بدوستان و خورد
وانکه بهر نهادنش طلبد
از جهان غیر حسرتی نبرد
خوبتر آنکه همچو ابن یمین
رقم آرزو ز دل سترد
بسوی رفتگان و آمدگان
چشم عبرت گشاده مینگرد
هیچ دانی که چون همی گذرد
گر بکسب فضیلتی مشغول
عاقلت ز اهل معرفت شمرد
وانکه او کسب مال خواهد کرد
هست غافل بنزد اهل خرد
با همه کسب مال هم بد نیست
گر خوراند بدوستان و خورد
وانکه بهر نهادنش طلبد
از جهان غیر حسرتی نبرد
خوبتر آنکه همچو ابن یمین
رقم آرزو ز دل سترد
بسوی رفتگان و آمدگان
چشم عبرت گشاده مینگرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨٨
دلا بار گران بر گردن جان
منه چندان که چندانی نیرزد
بسیم و زر مشو بسیار مایل
که آنها کندن کانی نیرزد
طعام چرب و شیرین سلاطین
جواب تلخ دربانی نیرزد
بکنج بندگی آزاد بنشین
که ملک مصر زندانی نیرزد
مرا خیزد ز بحر دل گهرها
که هر یک زان کم از جانی نیرزد
ولی با همت اصحاب دولت
بقیمت گوهری نانی نیرزد
دریغ ابن یمین جائیکه آنجا
دو صد دانا بنادانی نیرزد
منه چندان که چندانی نیرزد
بسیم و زر مشو بسیار مایل
که آنها کندن کانی نیرزد
طعام چرب و شیرین سلاطین
جواب تلخ دربانی نیرزد
بکنج بندگی آزاد بنشین
که ملک مصر زندانی نیرزد
مرا خیزد ز بحر دل گهرها
که هر یک زان کم از جانی نیرزد
ولی با همت اصحاب دولت
بقیمت گوهری نانی نیرزد
دریغ ابن یمین جائیکه آنجا
دو صد دانا بنادانی نیرزد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩٠
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩۴
رزق مقسومست و وقت آن معین کرده اند
بیش از آن و پیش ازین واصل نمیگردد بجهد
هر چه میاید ز نیک و بد بدان خرسند باش
کانچه خواهی ز آسمان حاصل نمیگردد بجهد
هر که با ادبار آمد توام از آغاز کار
گو مرنجان خویش را مقبل نمیگردد بجهد
سوسن آزاد چون از قول محروم آمدست
گر چه دارد ده زبان قائل نمیگردد بجهد
هر که چون ابن یمین مجنون لیلی منظریست
ترک او گیرید کو عاقل نمیگردد بجهد
بیش از آن و پیش ازین واصل نمیگردد بجهد
هر چه میاید ز نیک و بد بدان خرسند باش
کانچه خواهی ز آسمان حاصل نمیگردد بجهد
هر که با ادبار آمد توام از آغاز کار
گو مرنجان خویش را مقبل نمیگردد بجهد
سوسن آزاد چون از قول محروم آمدست
گر چه دارد ده زبان قائل نمیگردد بجهد
هر که چون ابن یمین مجنون لیلی منظریست
ترک او گیرید کو عاقل نمیگردد بجهد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٠٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٠۴
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٠٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣١٢
طالعی بس عجبست ابن یمین را که مدام
با وی اولاد زمان بی سببی بد باشند
گاو در خرمنم از کون خری گر چه کنند
هر چه گویند چو تحقیق کنی خود باشند
فی المثل در همه کس گر چو فرشته نگرند
چون رسد نوبت من بر صفت دد باشند
سهل باشد که بآسان شکند شیر ژیان
گردن گورخران گرده و گر صد باشند
منم و تیغ هجا و سر ایشان پس ازین
ور همه با کمر لعل و زمرد باشند
با وی اولاد زمان بی سببی بد باشند
گاو در خرمنم از کون خری گر چه کنند
هر چه گویند چو تحقیق کنی خود باشند
فی المثل در همه کس گر چو فرشته نگرند
چون رسد نوبت من بر صفت دد باشند
سهل باشد که بآسان شکند شیر ژیان
گردن گورخران گرده و گر صد باشند
منم و تیغ هجا و سر ایشان پس ازین
ور همه با کمر لعل و زمرد باشند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢٠
غیاث دولت و دین آنکه طوطی جانرا
ز شکر سخن خوش اداش چینه بود
جهان فضل که پیر خرد به نسبت او
تهی ز جمله فضائل چو طفل دینه بود
نهال مهر و یم در میان جان همه عمر
بسان دانه دل در صمیم سینه بود
سفینه ئی برهی داد پر ز بحر گهر
سفینه ئی که در او روح را سکینه بود
سفینه ئی که در الفاظ عذب او معنی
بلطف همچو می صاف در قنینه بود
چه گفت گفت که دیباچه ئی نویس بر او
که گنجهای گهر اندر او دفینه بود
جواب دادم و گفتم مگر نئی آگاه
ز من که با من از آنسان فلک بکینه بود
که پیش صدمت دورش بنای هستی من
چنانکه بر گذر سنگ آبگینه بود
مرا که با من از اینسان ستم کند گردون
چه جای کتبت دیباچه سفینه بود
اگر قبول کند عذر من خداوندم
ز جانش ابن یمین بنده کمینه بود
ور اعتذار منش دلپذیر می ناید
روا نباشد و شرط کرم چنین نه بود
ز شکر سخن خوش اداش چینه بود
جهان فضل که پیر خرد به نسبت او
تهی ز جمله فضائل چو طفل دینه بود
نهال مهر و یم در میان جان همه عمر
بسان دانه دل در صمیم سینه بود
سفینه ئی برهی داد پر ز بحر گهر
سفینه ئی که در او روح را سکینه بود
سفینه ئی که در الفاظ عذب او معنی
بلطف همچو می صاف در قنینه بود
چه گفت گفت که دیباچه ئی نویس بر او
که گنجهای گهر اندر او دفینه بود
جواب دادم و گفتم مگر نئی آگاه
ز من که با من از آنسان فلک بکینه بود
که پیش صدمت دورش بنای هستی من
چنانکه بر گذر سنگ آبگینه بود
مرا که با من از اینسان ستم کند گردون
چه جای کتبت دیباچه سفینه بود
اگر قبول کند عذر من خداوندم
ز جانش ابن یمین بنده کمینه بود
ور اعتذار منش دلپذیر می ناید
روا نباشد و شرط کرم چنین نه بود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢۴
فریاد از اینجهان که خردمند را ازو
بهره بجز نوایب و حرمان نمیرسد
دانا بمانده در غم تدبیر روزیش
یکذره غم بخاطر نادان نمیرسد
جاهل بمسند اندرو عالم برون در
جوید کلید و راه بدربان نمیرسد
جاهل بمسند اندر و عالم برون در
جوید کلید و راه بدربان نمیرسد
جهال در تنعم و ارباب فضل را
با صد هزار غصه یکی نان نمیرسد
اینکارها بحکمت یزدان مقدرست
کس در رموز حکمت یزدان نمیرسد
بهره بجز نوایب و حرمان نمیرسد
دانا بمانده در غم تدبیر روزیش
یکذره غم بخاطر نادان نمیرسد
جاهل بمسند اندرو عالم برون در
جوید کلید و راه بدربان نمیرسد
جاهل بمسند اندر و عالم برون در
جوید کلید و راه بدربان نمیرسد
جهال در تنعم و ارباب فضل را
با صد هزار غصه یکی نان نمیرسد
اینکارها بحکمت یزدان مقدرست
کس در رموز حکمت یزدان نمیرسد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢۶
که داند که در وحدت و انزوا
چه آسایش جان بمن میرسد
گشاد است بر من ریاضی کز آن
خرد را نسیم سمن میرسد
دمادم لطیفی دگر نزد من
ز آزادگان ز من میرسد
رسد هر زمانم بدل دلبری
چو سروی که سوی چمن میرسد
بر او زیور عقده ای گران
ز عمان و ملک یمن میرسد
بقیمت بر اهل دانش چنان
که نقد روانش ثمن میرسد
معاشی بمن ز آسیای زبر
بلا زحمت کیل و من میرسد
نه من بر کسی منتی مینهم
نه بر من مشقت بمن میرسد
شد ابن یمین فارغ از خلق از آن
که رزقش چو سلوی و من میرسد
چه آسایش جان بمن میرسد
گشاد است بر من ریاضی کز آن
خرد را نسیم سمن میرسد
دمادم لطیفی دگر نزد من
ز آزادگان ز من میرسد
رسد هر زمانم بدل دلبری
چو سروی که سوی چمن میرسد
بر او زیور عقده ای گران
ز عمان و ملک یمن میرسد
بقیمت بر اهل دانش چنان
که نقد روانش ثمن میرسد
معاشی بمن ز آسیای زبر
بلا زحمت کیل و من میرسد
نه من بر کسی منتی مینهم
نه بر من مشقت بمن میرسد
شد ابن یمین فارغ از خلق از آن
که رزقش چو سلوی و من میرسد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٣۴
گر سیم و زری بقرض یابی
بستان منگر گرانی سود
زیرا که چو دین حال گردد
حال از دو برون نخواهدت بود
گر هست ترا حیات باقی
ایزد در بسته بس که بگشود
ور تاج بقا قضای مبرم
از تارک هستی تو بربود
ز آتش که تو کرده ئی فروزان
بعد از تو به وارثان رسد دود
وارث چو تو در میان نباشی
خواه از تو بخشم و خواه خوشنود
فی الجمله بهر جهت که باشد
آنکس که ربود زر بیاسود
بستان منگر گرانی سود
زیرا که چو دین حال گردد
حال از دو برون نخواهدت بود
گر هست ترا حیات باقی
ایزد در بسته بس که بگشود
ور تاج بقا قضای مبرم
از تارک هستی تو بربود
ز آتش که تو کرده ئی فروزان
بعد از تو به وارثان رسد دود
وارث چو تو در میان نباشی
خواه از تو بخشم و خواه خوشنود
فی الجمله بهر جهت که باشد
آنکس که ربود زر بیاسود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۴٠