عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧۵
خیمه بوالعجبی زد فلک شعبده باز
هر دم از پرده برون نقش دگر گون آرد
صبحدم از سر کین تیغ ز خورشید کشید
وز شفق شام مبادا که شبیخون آرد
شد دلم خون و ندانست کسی کاخر کار
تا ازینحقه سر بسته چه بیرون آرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨۴
دو سه روزی که زندگانی تست
هیچ دانی که چون همی گذرد
گر بکسب فضیلتی مشغول
عاقلت ز اهل معرفت شمرد
وانکه او کسب مال خواهد کرد
هست غافل بنزد اهل خرد
با همه کسب مال هم بد نیست
گر خوراند بدوستان و خورد
وانکه بهر نهادنش طلبد
از جهان غیر حسرتی نبرد
خوبتر آنکه همچو ابن یمین
رقم آرزو ز دل سترد
بسوی رفتگان و آمدگان
چشم عبرت گشاده مینگرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨۶
در اقبال و ادبار گردون دون
رگ جان تدبیرها بگسلد
چو آید بموئی توانش کشید
چو برگشت زنجیرها بگسلد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨٧
دوش در تنگنای عقل مرا
با خرد صحبت اتفاق افتاد
گفتم از راه لطف نوعی کن
تا شوم از غمان دهر آزاد
گفت یاری طلب که در عالم
شهر بند وفا کند بنیاد
در جهان هیچکس ندیدم کو
عاقبت دوستی بباد نداد
چون چنین است هر که در عالم
فرد گردد خداش خیر دهاد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨٨
دلا بار گران بر گردن جان
منه چندان که چندانی نیرزد
بسیم و زر مشو بسیار مایل
که آنها کندن کانی نیرزد
طعام چرب و شیرین سلاطین
جواب تلخ دربانی نیرزد
بکنج بندگی آزاد بنشین
که ملک مصر زندانی نیرزد
مرا خیزد ز بحر دل گهرها
که هر یک زان کم از جانی نیرزد
ولی با همت اصحاب دولت
بقیمت گوهری نانی نیرزد
دریغ ابن یمین جائیکه آنجا
دو صد دانا بنادانی نیرزد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩٠
در جهان با مردمان دانی که چون باید گذاشت
آنقدر عمریکه دارد مردم آزاد مرد
کاستینها در غم او تر کنند از آب گرم
فی المثل گر بگذرد بر دامن او آب سرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩١
در جهان هر جا که هست آزاده ئی
بار غم از تنگدستی میکشد
و آن مشقت هم چو نیکو بنگری
اکثرش از می پرستی میکشد
گر حکیمانه است و گر رندانه می
آخر کارش بمستی میکشد
نرگس اندر مجلس گلها نگر
سر ز مستی سوی پستی میکشد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩۴
رزق مقسومست و وقت آن معین کرده اند
بیش از آن و پیش ازین واصل نمیگردد بجهد
هر چه میاید ز نیک و بد بدان خرسند باش
کانچه خواهی ز آسمان حاصل نمیگردد بجهد
هر که با ادبار آمد توام از آغاز کار
گو مرنجان خویش را مقبل نمیگردد بجهد
سوسن آزاد چون از قول محروم آمدست
گر چه دارد ده زبان قائل نمیگردد بجهد
هر که چون ابن یمین مجنون لیلی منظریست
ترک او گیرید کو عاقل نمیگردد بجهد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩٨
سالها خاطر مرا ز نشاط
هیچ پروای قیل و قال نبود
ماه طبعم همیشه خرم بود
مهر جان را سر زوال نبود
چرخ میخواست تا کند خطری
لیکنش قدرت و مجال نبود
آخر الامر آنچه خواست بکرد
بطریقی که در خیال نبود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٠٣
شادی هر که کدخدای شود
چند روزی چو عهد گل باشد
بعد از آن آنعزیز آزاده
بنده وش در مضیق ذل باشد
نتواند بهیچ سوی گریخت
گر چه داننده سبل باشد
ز آنکه بر پای و گردنش دائم
از زن و مهر بنده و غل باشد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٠۴
شبی بلطف ز پیر خرد بپرسیدم
بدانخیال که در خاطرم مصور شد
که رنج محنت ایام و حادثات زمان
همه برای من اندر جهان مقرر شد
بعمر خویش ندیدم که یک مراد مرا
ز سعی گردش گردون دون میسر شد
جواب داد که از گردش زمانه مرنج
که در مبادی فطرت چنین مقدر شد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٠٨
شنیده ام که در ایام بعد هر بندی
دری گشاید و مردم از آن رسد بمراد
حکایتیست و گر نه در مراد مرا
چگونه بسته که هرگز دری دگر نگشاد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣١٢
طالعی بس عجبست ابن یمین را که مدام
با وی اولاد زمان بی سببی بد باشند
گاو در خرمنم از کون خری گر چه کنند
هر چه گویند چو تحقیق کنی خود باشند
فی المثل در همه کس گر چو فرشته نگرند
چون رسد نوبت من بر صفت دد باشند
سهل باشد که بآسان شکند شیر ژیان
گردن گورخران گرده و گر صد باشند
منم و تیغ هجا و سر ایشان پس ازین
ور همه با کمر لعل و زمرد باشند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢٠
غیاث دولت و دین آنکه طوطی جانرا
ز شکر سخن خوش اداش چینه بود
جهان فضل که پیر خرد به نسبت او
تهی ز جمله فضائل چو طفل دینه بود
نهال مهر و یم در میان جان همه عمر
بسان دانه دل در صمیم سینه بود
سفینه ئی برهی داد پر ز بحر گهر
سفینه ئی که در او روح را سکینه بود
سفینه ئی که در الفاظ عذب او معنی
بلطف همچو می صاف در قنینه بود
چه گفت گفت که دیباچه ئی نویس بر او
که گنجهای گهر اندر او دفینه بود
جواب دادم و گفتم مگر نئی آگاه
ز من که با من از آنسان فلک بکینه بود
که پیش صدمت دورش بنای هستی من
چنانکه بر گذر سنگ آبگینه بود
مرا که با من از اینسان ستم کند گردون
چه جای کتبت دیباچه سفینه بود
اگر قبول کند عذر من خداوندم
ز جانش ابن یمین بنده کمینه بود
ور اعتذار منش دلپذیر می ناید
روا نباشد و شرط کرم چنین نه بود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢٢
غم فرزند خوردن از جهل است
که خدا این و آنش می ندهد
کردگاری که آفرید او را
میتواند که جانش می ندهد
از کمال و کرم چو جانش داد
نکند آنکه نانش می ندهد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢۴
فریاد از اینجهان که خردمند را ازو
بهره بجز نوایب و حرمان نمیرسد
دانا بمانده در غم تدبیر روزیش
یکذره غم بخاطر نادان نمیرسد
جاهل بمسند اندرو عالم برون در
جوید کلید و راه بدربان نمیرسد
جاهل بمسند اندر و عالم برون در
جوید کلید و راه بدربان نمیرسد
جهال در تنعم و ارباب فضل را
با صد هزار غصه یکی نان نمیرسد
اینکارها بحکمت یزدان مقدرست
کس در رموز حکمت یزدان نمیرسد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢۶
که داند که در وحدت و انزوا
چه آسایش جان بمن میرسد
گشاد است بر من ریاضی کز آن
خرد را نسیم سمن میرسد
دمادم لطیفی دگر نزد من
ز آزادگان ز من میرسد
رسد هر زمانم بدل دلبری
چو سروی که سوی چمن میرسد
بر او زیور عقده ای گران
ز عمان و ملک یمن میرسد
بقیمت بر اهل دانش چنان
که نقد روانش ثمن میرسد
معاشی بمن ز آسیای زبر
بلا زحمت کیل و من میرسد
نه من بر کسی منتی مینهم
نه بر من مشقت بمن میرسد
شد ابن یمین فارغ از خلق از آن
که رزقش چو سلوی و من میرسد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢٧
کسی کو خموش است و پشمینه پوش
میان خلایق سروشی کند
نبینی که از جمله میوه ها
به است آنکه پشمینه پوشی کند
از آن سوسن آزادگی یافتست
که باده زبان در خموشی کند
بر این هر دو گر نرم خوئی چرا
بقصد کسی سخت کوشی کند
حکیمانه میگوید ابن یمین
کسی کو که حکمت نیوشی کند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٣۴
گر سیم و زری بقرض یابی
بستان منگر گرانی سود
زیرا که چو دین حال گردد
حال از دو برون نخواهدت بود
گر هست ترا حیات باقی
ایزد در بسته بس که بگشود
ور تاج بقا قضای مبرم
از تارک هستی تو بربود
ز آتش که تو کرده ئی فروزان
بعد از تو به وارثان رسد دود
وارث چو تو در میان نباشی
خواه از تو بخشم و خواه خوشنود
فی الجمله بهر جهت که باشد
آنکس که ربود زر بیاسود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۴٠
گر نبندی کمر بخدمت خود
خدمت دیگرانت باید کرد
در همه کارها چه نیک و چه بد
فکر سود و زیانت باید کرد
در همه جا و در همه مورد
نفس خود امتحانت باید کرد