عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۶
تپش سینهٔ ما، بانگ درایی دارد
جادهٔ نالهٔ ما راه به جایی دارد
فیضی از میکدهٔ چشم تو برده ست مگر
جام آیینه، می هوش ربایی دارد
زیر تیغ تو به من دولت جاوید رسید
سایه گویا به سرم، بال همایی دارد
طبع وحشی سخنان، می رمد از هر طرفی
فهم هر مصرع ما، فکر جدایی دارد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۱
ز افسانه کی به شب، مژهٔ ما به هم رسد؟
از حرف و صوت، کی لب دریا به هم رسد؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۴
رنگت به خون لاله، قدح در خمار زد
بوی تو، راه قافله نوبهار زد
خورشید را نگشته میسر درین بساط
نقشی که از رخ تو، دل داغدار زد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۵
شراب لعلی آن نوش لب، به ما چه رسد؟
ز آب خضر، به ما خون گرفته ها چه رسد؟
چو نی فتاده مرا همدمی، به دم سردان
تن نحیف مرا تا ازین هوا چه رسد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۸
قاصد سخنی از لب یارم نرسانید
ته جرعه شرابی، به خمارم نرسانید
دل داشت به حیرانی، ازبن بیشتر امّید
آواره ز خود کرد و به یارم نرسانید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۶
دلم در زلف او، از سینه نالان بیشتر باشد
غم دیوانه، در شهر از بیابان بیشتر باشد
هجوم عاشقان از دور باش ناز، افزون شد
تو را در خانهٔ در بسته، مهمان بیشتر باشد
هوس چون بی نهایت شد، نماند جای آسایش
چو دریای کنار افتاده طوفان بیشتر باشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۸
سخنم چو هست، در دل نمک سراب باشد
چو رسد به یاد لعلش، به لبم شراب باشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۹
پریشان سنبلش، دیباچهٔ احوال من باشد
شب هجران او، چون سایه در دنبال من باشد
شفاعت سنجی طاعات، خواهد کرد در محشر
گناه عشق اگر در نامهٔ اعمال من باشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۱
با دل غم آن رشک پری، ساخته باشد
با غنچه، نسیم سحری ساخته باشد
کج می نگرد خوش به سرا پای دو عالم
رندی که به بی پا و سری، ساخته باشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۲
خوشا چشمی که محو لذّت نظّاره ای باشد
ز مژگان، شبنم افشانِ گل رخساره ای باشد
مجزّا کرده ام دل را، به شورانگیز مکتبها
که تا در دست هر سیمین بری، سی پاره ای باشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۹
پایان ناز او چو به بیگانگی کشید
کار دل شکسته به دیوانگی کشید
بار غمی که می شکند کوه را کمر
قربان دل شوم که به مردانگی کشید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۴
چهره نما که در چمن، شور هزار گل کند
طرّه گشا که در خزان، بوی بهار گل کند
سپند آتش خویشم، کسی دوا چه کند؟
به بی قراری من صبر بی نوا چه کند؟
حزین سوخته دل، می دهد به حسرت جان
زمانه عهد شکن، یار بی وفا چه کند؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۵
اگر یادم، چمن پرورد آغوشش نخواهد شد
سخن های من، از خاطر فراموشش نخواهد شد
اگر خورشید شوید روی خود در چشمهٔ کوثر
طرف با سینهٔ صبح بناگوشش نخواهد شد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۸
تا زلف تو بر دوش و برم سایه فکن شد
هر چاک دلم، جادهٔ صحرای ختن شد
دیدهٔ بخت سیاهم چو گران خواب شود
تیغ مژگان رسای تو سیه تاب شود
سر تسلیم، پی سجدهٔ مستانه به خاک
می گذارم، اگر ابروی تو محراب شود
مرا به خاک چو مژگان اشکبار شود
کفن پر آب تر از ابر مایه دار شود
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۴
آن مشکبو غزال ز چشمم گذار کرد
چشم مرا چو نافهٔ مشک تتار کرد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۵
صحرانورد وحشتم، آن خط و خال کرد
داغ مرا سیاهی چشم غزال کرد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۱
از روی لاله رنگ تو خون جوش می زند
بوی تو راه قافلهٔ هوش می زند
چون کاکلت، مدام نباشد سیاه مست
در صبح عارضت، می سرجوش می زند
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۶
تا حرفی از آن لعل می آلود برآمد
لخت دلم، از دیده نمک سود برآمد
از بس که دلم آتش عشق تو نهان کرد
رفتم نفس از سینه کشم، دود برآمد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۹
صفای عارضش، رنگ از رخ مهتاب بزداید
خیال خط او، از چشم مخمل خواب بزداید
وصال، از یاد سالک می برد غم های دیرین را
به دامن بحر، گرد از چهرهٔ سیلاب بزداید
سرت گردم، صبوحی کرده چاک پیرهن بگشا
که رنگ از سینهٔ خورشید عالمتاب بزداید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۰
مکن کاری که حرفی از زبان من برون آید
شراری از لب آتش فشان من برون آید
زبان آتشین خواهد گزید، از شرمساری ها
به دعوی، شمع اگر با استخوان من برون آید
کلامش خون و بویش درد و رنگش لاله گون باشد
گلی کز وادی اشک روان من برون آید