عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۹۲ - غفلت
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۹۹ - بزرگی در اصل
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۱۵ - قطعه
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۲۸ - خاطر وقاد
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۲۹ - غله
ای آنکه بنزد عقل فاضلتر
از آب حیات خاک پای تو
تشویر همی خورد بهشت الحق
از مجلس بزم دلگشای تو
بگشاده ملک زبان بمدح تو
بر بسته فلک میان برای تو
افلاک چو ذره ز قدر تو
خورشید چو شعله ز رای تو
هم باشد دون قدرت ار باشد
بر اوج نهم سپهر جای تو
خادم ز صداعها که می آرد
همچون خجلی است از لقای تو
این غله محقری که فرمودند
بهر رهی سخن سرای تو
فضلی بکن و ازان خشگم ده
تا بفزایم ز جان ثنای تو
کامروز هم جهان همی کوبند
چه خشک و چه تر در آسیای تو
از آب حیات خاک پای تو
تشویر همی خورد بهشت الحق
از مجلس بزم دلگشای تو
بگشاده ملک زبان بمدح تو
بر بسته فلک میان برای تو
افلاک چو ذره ز قدر تو
خورشید چو شعله ز رای تو
هم باشد دون قدرت ار باشد
بر اوج نهم سپهر جای تو
خادم ز صداعها که می آرد
همچون خجلی است از لقای تو
این غله محقری که فرمودند
بهر رهی سخن سرای تو
فضلی بکن و ازان خشگم ده
تا بفزایم ز جان ثنای تو
کامروز هم جهان همی کوبند
چه خشک و چه تر در آسیای تو
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۱ - دعا و ثنا
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۸ - شادی و غم
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۹ - مزبله دیو
تا کی ایدل تو درین مزبله دیو زحرص
خویشتن را زره عقل و خرد گم بینی
برجهانی چه نهی دل که زبس آزونیاز
موج آفت را بر چرخ تلاطم بینی
چند ازین بیخردان خیره ملامت شنوی
چند ازین بیخبران هرزه تظلم بینی
زین خسان بی سببی چند مشقت یابی
زین خران بی غرضی چند تحکم بینی
در سرائی چه نهی رخت که در ساحت آن
فتنه را تا بلب گور تصادم بینی
اندرو بر علم رایت صبح صادق
صبح کاذب را پیوسته تقدم بینی
در وی از ساقی غم درد دمادم نوشی
بردل از بار شره زخم دمادم بینی
سرهر با هنری زیر پی بی خردی
پای هر بیخردی برسر انجم بینی
در وی از ذره خاشاکی دردی یابی
در وی از نیشتر پشه تألم بینی
ظاهر از نغمه قمری همه کو کو شنوی
حاصل از نوبت سلطان همه دم دم بینی
آنچنان فتنه دنیا مشوایدل که زحرص
خار پشتی را در کسوت قاقم بینی
هرکجا دانککی هست سنانیست براو
بعیان صورتش از خوشه گندم بینی
ژرف اگر درنگری بیشترین مردم عصر
سگ بیدم یابی یاخر بی سم بینی
دوستانرا همه چون نحل زافراط نفاق
نوشی و نیشی اندر دم وبردم بینی
مردمی میطلبی گرد جهان نیک برآی
بخدای اربجهان صورت مردم بینی
بازکن دیده عبرت نگر و معنی بین
تا همه خوک و سگ و گربه و کژدم بینی
خیز و از زاویه فقر قناعت اندوز
تا ز بی برگی انواع تنعم بینی
اندراو در دهن شیر سلامت یابی
وندر او دردل شمشیر ترحم بینی
شمع را بیجگر گرم زرفشان یابی
صبح را بی نفس سرد تبسم بینی
طوطیانرا همه از نطق شکرخایابی
بلبلانرا همه از شکر ترنم بینی
عاشقانرا همه با وجد اناالحق یابی
عاقلانرا همه درشکر سقاهم بینی
وز کریمانت چو حاجت بمهمی افتاد
بکفایت شده بی مطل و تلعثم بینی
چه کنی جمع زراززرنشود حرص تو کم
بیشتر تشنگی اندر دل قلزم بینی
منصبی را چکنی خواجه که از هر نااهل
گه تعرض کشی و گاه تزاحم بینی
گرچو خورشید چهارم فلکت اقطاعست
ز بر خویش زحل بررف هفتم بینی
از تواضع طلب ار برتریی میجوئی
کادمی نیست کش از نفخ تورم بینی
عادلی کو که بحق یاری مظلوم دهد
تا هم از محتسب شهر تظلم بینی
تو بشونقش امید از رخ آیینه دل
تا هم از خویشتن آنلحظه تبرم بینی
یادگیر این سخن ایمرد سخن پیشه زمن
که گر این فهم کنی عز تفهم بینی
خویشتن را زره عقل و خرد گم بینی
برجهانی چه نهی دل که زبس آزونیاز
موج آفت را بر چرخ تلاطم بینی
چند ازین بیخردان خیره ملامت شنوی
چند ازین بیخبران هرزه تظلم بینی
زین خسان بی سببی چند مشقت یابی
زین خران بی غرضی چند تحکم بینی
در سرائی چه نهی رخت که در ساحت آن
فتنه را تا بلب گور تصادم بینی
اندرو بر علم رایت صبح صادق
صبح کاذب را پیوسته تقدم بینی
در وی از ساقی غم درد دمادم نوشی
بردل از بار شره زخم دمادم بینی
سرهر با هنری زیر پی بی خردی
پای هر بیخردی برسر انجم بینی
در وی از ذره خاشاکی دردی یابی
در وی از نیشتر پشه تألم بینی
ظاهر از نغمه قمری همه کو کو شنوی
حاصل از نوبت سلطان همه دم دم بینی
آنچنان فتنه دنیا مشوایدل که زحرص
خار پشتی را در کسوت قاقم بینی
هرکجا دانککی هست سنانیست براو
بعیان صورتش از خوشه گندم بینی
ژرف اگر درنگری بیشترین مردم عصر
سگ بیدم یابی یاخر بی سم بینی
دوستانرا همه چون نحل زافراط نفاق
نوشی و نیشی اندر دم وبردم بینی
مردمی میطلبی گرد جهان نیک برآی
بخدای اربجهان صورت مردم بینی
بازکن دیده عبرت نگر و معنی بین
تا همه خوک و سگ و گربه و کژدم بینی
خیز و از زاویه فقر قناعت اندوز
تا ز بی برگی انواع تنعم بینی
اندراو در دهن شیر سلامت یابی
وندر او دردل شمشیر ترحم بینی
شمع را بیجگر گرم زرفشان یابی
صبح را بی نفس سرد تبسم بینی
طوطیانرا همه از نطق شکرخایابی
بلبلانرا همه از شکر ترنم بینی
عاشقانرا همه با وجد اناالحق یابی
عاقلانرا همه درشکر سقاهم بینی
وز کریمانت چو حاجت بمهمی افتاد
بکفایت شده بی مطل و تلعثم بینی
چه کنی جمع زراززرنشود حرص تو کم
بیشتر تشنگی اندر دل قلزم بینی
منصبی را چکنی خواجه که از هر نااهل
گه تعرض کشی و گاه تزاحم بینی
گرچو خورشید چهارم فلکت اقطاعست
ز بر خویش زحل بررف هفتم بینی
از تواضع طلب ار برتریی میجوئی
کادمی نیست کش از نفخ تورم بینی
عادلی کو که بحق یاری مظلوم دهد
تا هم از محتسب شهر تظلم بینی
تو بشونقش امید از رخ آیینه دل
تا هم از خویشتن آنلحظه تبرم بینی
یادگیر این سخن ایمرد سخن پیشه زمن
که گر این فهم کنی عز تفهم بینی
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۵۲ - دل گشا
جمالالدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۴
در رخ یار خویشتن خندم
برگل و لاله و سمن خندم
هرگه آن سر و قد خرام کند
بر قد سرو در چمن خندم
گفتم از عشق خون همی گریم
گفت من بر چنین سخن خندم
تاکی ازدوست رغم دشمن را
چون بباید گریستن خندم
گوئی از ظن بیهده مگری
چون توی گریی چه سود، من خندم
تو بصد دیده میگری چو نشمع
تا چو گل من بصد دهن خندم
من مسکین بدست چو نتو حریف
گر نگریم بخویشتن خندم
برگل و لاله و سمن خندم
هرگه آن سر و قد خرام کند
بر قد سرو در چمن خندم
گفتم از عشق خون همی گریم
گفت من بر چنین سخن خندم
تاکی ازدوست رغم دشمن را
چون بباید گریستن خندم
گوئی از ظن بیهده مگری
چون توی گریی چه سود، من خندم
تو بصد دیده میگری چو نشمع
تا چو گل من بصد دهن خندم
من مسکین بدست چو نتو حریف
گر نگریم بخویشتن خندم
جمالالدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۵
دست در دامن فلان زده ایم
پشت پا بر همه جهان زده ایم
آبرو زان بباد بر دادیم
کاتش اندر میان جان زده ایم
نیست از ناله هیچ فایده
زین سبب قفل بر دهان زده ایم
در چنین رنج گویدم تن زن
نتوان زد ولیک هان زده ایم
مکن ایدوست قصدجان چندین
که بضدگونه سوزیان زده ایم
رخ زمن درمکش که بارخ تو
طعنه بر ماه آسمان زده ایم
آه ازان لافهای بی معنی
کز تو در پیش این و آن زده ایم
پشت پا بر همه جهان زده ایم
آبرو زان بباد بر دادیم
کاتش اندر میان جان زده ایم
نیست از ناله هیچ فایده
زین سبب قفل بر دهان زده ایم
در چنین رنج گویدم تن زن
نتوان زد ولیک هان زده ایم
مکن ایدوست قصدجان چندین
که بضدگونه سوزیان زده ایم
رخ زمن درمکش که بارخ تو
طعنه بر ماه آسمان زده ایم
آه ازان لافهای بی معنی
کز تو در پیش این و آن زده ایم
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵