بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۵
کو دماغ جهد، تن در خاکساری داده را اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۸
جمال شمع چو خورشید عالم افروزست جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۵۰
عمرم همه در آرزوی روی تو بگذشت نظامی عروضی : مقالت اول: در ماهیت دبیری و کیفیت دبیر کامل و آنچه تعلق بدین دارد
بخش ۶ - حکایت پنج - خواجه احمد حسن میمندی و الخراج خراج
لمغان شهری است از دیار سند از اعمال غزنین و امروز میان ایشان و کفار کوهی است بلند و پیوسته خائف باشند از تاختن و شبیخون کفار اما لمغانیان مردمان بشکوه باشند و جلد و کسوب و با جلدی زعری عظیم تا بغایتی که باک ندارند که بر عامل بیک من کاه و یک بیضه رفع کنند و بکم ازین نیز روا دارند که بتظلم بغزنین آیند و یک ماه و دو ماه مقام کنند و بی حصول مقصود باز نگردند فی الجمله در لجاج دستی دارند و از ابرام پشتی مگر در عهد یمین الدوله سلطان محمود انار الله برهانه یکی شب کفار بر ایشان شبیخون کردند و بانواع خرابی حاصل آمد ایشان خود بی خاک مراغه کردندی چون این واقعه بیفتاد تنی چند از معارف و مشاهیر برخاستند و بحضرت غزنین آمدند و جامها بدریدند و سر ها برهنه کردند و واویلا کنان ببازار غزنین درآمدند و ببارگاه سلطان شدند و بنالیدند و بزاریدند و آن واقعه را بر صفتی شرح دادند که سنگ را بر ایشان گریستن آمد و هنوز این زعارت و جلادت و تزویر و تمویه از ایشان ظاهر نگشته بود خواجهٔ بزرگ احمد حسن میمندی را بر ایشان رحمت آمد و خراج آن سال ایشان را ببخشید و از عوارضشان مصون داشت و گفت بازگردید و بیش کوشید و کم خرج کنید تا سر سال بجای خویش باز آیید جماعت لمغانیان با فرحی قوی و بشاشتی تمام بازگشتند و آن سال مرفه بنشستند و آب بکس ندادند و چون سال بسر شد همان جماعت باز آمدند و قصهٔ خود بخواجه رفع کردند نکت آن قصه مقصور بر آنکه سال پار خداوند خواجهٔ بزرگ ولایت ما را برحمت و عاطفت خویش بیاراست و بحمایت و حیاطت خود نگاه داشت و اهل لمغان بدان کرم و عاطفت بجای خویش رسیدند و چنان شدند که در آن ثغر مقام توانند کرد اما هنوز چون مزلزلیاند و میترسیم که اگر مال مواضعت را امسال طلب کنند بعضی مستأصل شوند و اثر آن خلل هم بخرانهٔ معموره بازگردد خواجه احمد حسن هم لطفی بکرد و مال دیگر سال ببخشید درین دو سال اهل لمغان توانگر شدند و بر آن بسنده نکردند در سوم سال طمع کردند که مگر ببخشد همان جماعت باز بدیوان حاضر آمدند و قصه عرضه کردند و همه عالم را معلوم شد که لمغانیان بر باطلاند خواجهٔ بزرگ قصه بر پشت گردانید و بنوشت الخراج خراج ادواه دواوه گفت خراج ریش هزار چشمه است گزاردن او داروی اوست و از روزگار آن بزرگ این معنی مثلی شد و در بسیار جای بکار آمد خاک بر آن بزرگ خوش باد، سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۰
بهار آمد و سر تا به سر جهان سبز است سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۴۰ - مسگر
دلبر مسگر به کف کفگیر روی از من بتافت فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۸
با هم رفقا که یار و جفتند همه جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۷۴
تا لبم همزبان خاموشی است صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳۶
چنان دانسته می باید درین دنیا نهی پا را جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۸۰
بگو چگونه دهم شرح آرزومندی نیر تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۵۷
زلف بملک حسن بسر تا کله نهاد احمد شاملو : ابراهیم در آتش
ميلاد آن که عاشقانه بر خاک مُرد
در شهادتِ احمد زِیبَرُم در پسکوچههای نازیآباد مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۶۷ - در مدح ابوالفرج و گله از او
بوالفرج ای خواجه آزادمرد صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۳۷۶
ساقی دمید صبح، علاج خمار کن صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۰۳
مهر لب غماز را دامان پاک من بس است سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۲۷ - در هجو خواجگی ادیب
کیست آن ستوده برده برون از فسار سر سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۷۹۸
در قفس از هر نسیمی عیش گلشن می کنم سیف فرغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۲۱
چون هرچه غیر اوست بدل ترک آن کنی صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۵۱۴ - الهبا
هبا آنرتبهئی باشد که عنقا سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۸
دارد حذر ز فتنه ی او هر که عاقل است
غزل شمارهٔ ۱۵۵
کو دماغ جهد، تن در خاکساری داده را اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۸
جمال شمع چو خورشید عالم افروزست جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۵۰
عمرم همه در آرزوی روی تو بگذشت نظامی عروضی : مقالت اول: در ماهیت دبیری و کیفیت دبیر کامل و آنچه تعلق بدین دارد
بخش ۶ - حکایت پنج - خواجه احمد حسن میمندی و الخراج خراج
لمغان شهری است از دیار سند از اعمال غزنین و امروز میان ایشان و کفار کوهی است بلند و پیوسته خائف باشند از تاختن و شبیخون کفار اما لمغانیان مردمان بشکوه باشند و جلد و کسوب و با جلدی زعری عظیم تا بغایتی که باک ندارند که بر عامل بیک من کاه و یک بیضه رفع کنند و بکم ازین نیز روا دارند که بتظلم بغزنین آیند و یک ماه و دو ماه مقام کنند و بی حصول مقصود باز نگردند فی الجمله در لجاج دستی دارند و از ابرام پشتی مگر در عهد یمین الدوله سلطان محمود انار الله برهانه یکی شب کفار بر ایشان شبیخون کردند و بانواع خرابی حاصل آمد ایشان خود بی خاک مراغه کردندی چون این واقعه بیفتاد تنی چند از معارف و مشاهیر برخاستند و بحضرت غزنین آمدند و جامها بدریدند و سر ها برهنه کردند و واویلا کنان ببازار غزنین درآمدند و ببارگاه سلطان شدند و بنالیدند و بزاریدند و آن واقعه را بر صفتی شرح دادند که سنگ را بر ایشان گریستن آمد و هنوز این زعارت و جلادت و تزویر و تمویه از ایشان ظاهر نگشته بود خواجهٔ بزرگ احمد حسن میمندی را بر ایشان رحمت آمد و خراج آن سال ایشان را ببخشید و از عوارضشان مصون داشت و گفت بازگردید و بیش کوشید و کم خرج کنید تا سر سال بجای خویش باز آیید جماعت لمغانیان با فرحی قوی و بشاشتی تمام بازگشتند و آن سال مرفه بنشستند و آب بکس ندادند و چون سال بسر شد همان جماعت باز آمدند و قصهٔ خود بخواجه رفع کردند نکت آن قصه مقصور بر آنکه سال پار خداوند خواجهٔ بزرگ ولایت ما را برحمت و عاطفت خویش بیاراست و بحمایت و حیاطت خود نگاه داشت و اهل لمغان بدان کرم و عاطفت بجای خویش رسیدند و چنان شدند که در آن ثغر مقام توانند کرد اما هنوز چون مزلزلیاند و میترسیم که اگر مال مواضعت را امسال طلب کنند بعضی مستأصل شوند و اثر آن خلل هم بخرانهٔ معموره بازگردد خواجه احمد حسن هم لطفی بکرد و مال دیگر سال ببخشید درین دو سال اهل لمغان توانگر شدند و بر آن بسنده نکردند در سوم سال طمع کردند که مگر ببخشد همان جماعت باز بدیوان حاضر آمدند و قصه عرضه کردند و همه عالم را معلوم شد که لمغانیان بر باطلاند خواجهٔ بزرگ قصه بر پشت گردانید و بنوشت الخراج خراج ادواه دواوه گفت خراج ریش هزار چشمه است گزاردن او داروی اوست و از روزگار آن بزرگ این معنی مثلی شد و در بسیار جای بکار آمد خاک بر آن بزرگ خوش باد، سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۰
بهار آمد و سر تا به سر جهان سبز است سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۴۰ - مسگر
دلبر مسگر به کف کفگیر روی از من بتافت فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۸
با هم رفقا که یار و جفتند همه جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۷۴
تا لبم همزبان خاموشی است صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳۶
چنان دانسته می باید درین دنیا نهی پا را جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۸۰
بگو چگونه دهم شرح آرزومندی نیر تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۵۷
زلف بملک حسن بسر تا کله نهاد احمد شاملو : ابراهیم در آتش
ميلاد آن که عاشقانه بر خاک مُرد
در شهادتِ احمد زِیبَرُم در پسکوچههای نازیآباد مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۶۷ - در مدح ابوالفرج و گله از او
بوالفرج ای خواجه آزادمرد صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۳۷۶
ساقی دمید صبح، علاج خمار کن صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۰۳
مهر لب غماز را دامان پاک من بس است سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۲۷ - در هجو خواجگی ادیب
کیست آن ستوده برده برون از فسار سر سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۷۹۸
در قفس از هر نسیمی عیش گلشن می کنم سیف فرغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۲۱
چون هرچه غیر اوست بدل ترک آن کنی صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۵۱۴ - الهبا
هبا آنرتبهئی باشد که عنقا سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۸
دارد حذر ز فتنه ی او هر که عاقل است