امیر معزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹
جانا کجا شدی‌ که ز بهر تو غم خوریم
فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۸
نذر کردم گر ز دست محنت هجران نمیرم
انوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۷
دردم فزود و دست به درمان نمی‌رسد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۲۵۷
در گلشنی که بند قبای تو وا شود
رهی معیری : غزلها - جلد دوم
شب‌زنده‌دار
خاطر بی آرزو از رنج یار آسوده است
رهی معیری : غزلها - جلد دوم
وفای شمع
مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۱
گردون خود را گرچه سخی پندارد
کامبیز صدیقی کسمایی : در جاده‌های سرخ شفق
پیام
نگاهم رفته تا آن دور، تا خورشید
عطار نیشابوری : باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد
شمارهٔ ۷۱
گفتم: شمعا! چند گدازی مگداز
زرتشت : وندیدا
فرگرد پانزدهم
بخش یکم 1 گناهانی که اگر مردمان بدانها دست بیالایند ، پشو تنو می شوند و پشیمانی و دادن تاوان آنان را رهایی نمی بخشد چند تاست ؟ 2 اهوره مزدا پاسخ داد : شمار چنین گناهانی پنج است : نخست آن که کسی کیش و ایینی بیگانه و نادرست را با دانش و آگاهی از گناه این کار ، به یکی از اشونان بیاموزد . این گناهی است که او را پشو تنو می کند . 3 دوم آن که کسی استخوانی بسیار سخت و ناجویدنی یا خوراکی بسیار داغ به سگ گله یا سگ خانگی بدهد . 4 اگر آن استخوان چنان درمیان ددانهای سگ فرو رود یا در گلوی اوگیر کند یا آن خوراک داغ چنان دهان و زبانش را بسوزاند که اسیبی ماندگار بدو برسد و بمیرد . این گناهی است که دهنده استخوان یا خوراک را پشو تنو می کند . 5 سوم آن که کسی ماده سگی ابستن را بزند یا با دویدن از پی وی یا با فریاد زدن یا بهم کوفتن دستها بترساندش . 6 اگر ماده سگ در گودالی یا چاهی یا پرتگاهی یا رودخانه ای یاجویی بیفتد و اسیبی ماندگار بدو برسد و بمیرد ، این گناهی است که زننده یا ترساننده ی سگ را پشو تنو می کند . 7 چهارم ان که مردی با زن دشتان ـ خواه دشتان بهنجار ، خواه دشتان نابهنجار ـ دشتان مرزی کند . این گناهی است که آن مرد را پشو تنو می کند . 8 پنجم آن که مردی با زنی که جنبش دشتک را در زهدان خویش در می یابد ـ خواه شیر در پستانش آمده باشد ، خواه نه ـ در آمیزد . اگر آسیبی ماندگار بدان زن برسد و بمیرد ، این گناهی است که آن مرد را پشو تنو می کند . بخش دوم 9 اگر مردی با دختری دوشیزه یا بانویی جوان ـ خواه آن دختر یابانو وابسته به سالار خانواده باشد یا نه ، خواه به شوهر داده شده باشد یا نه ـ همخوابگی کند و آن دختر یا بانو از او آبستن شود ، نباید از شرم مردم با آب و گیاه در خود دشتان نابهنجار پدید آورد . 10 اگر آن دختر یا بانو از شرم مردم با اب و گیاه در خود دشتان نابهنجار پدید آورد ، گناهی برگردن اوست . 11 اگر مردی با دختری دوشیزه یا بانویی جوان ـ خواه آن دختر یابانو وابسته به سالار خانواده باشد یا نه ، خواه به شوهر داده شده باشد یا نه ـ همخوابگی کند و آن دختر یا بانو از او آبستن شود ، نباید از شرم مردم میوه ی زندگی را که در زهدان خویش دارد ، نابود کند . 12 اگر آن زن از شرم مردم میوه زندگی را در زهدان خویش نابود کند ، گناه کشتن فرزند بر گردن او و پدر اوست وپادافره گناه کشتن آگاهانه بر هردوان رواست . 13 اگر مردی با دختری . . . ( دنباله جمله مانند بند 9 تا دختر یابانو ) از او آبستن شود و بگوید « تو مرا ابستن کرده ای » و مرد پاسخ دهد « به جست و جوی پیرزنی برآی و از او بخواه که دشتک تو را بیندازد » 14 . . . و زن نزد پیر زن برود و از او بخواهد که دشتک را بیندازد و پیرزن بنگ یا شئت یا غنان یا فرسپات یا داروهای دیگری که دشتک را می اندازد ف بدو بدهد و مرد بگوید : میوهی زندگی خود را دور بینداز و او میوه ی زندگی خویش را دور بیندازد ، گناه این کار یکسان بر گردن سه تن است : مرد ، زن ، وپیرزن . بخش سوم 15 اگر مردی با دختر ی . . . ( مانند بند 9 تا دختر یابانو ) از او ابستن شود ، باید تا هنگامی که کودک زاده شود ، از آن زن نگاهداری کند . 16 اگر او آنچنان که سزاوار است از زن نگاهداری نکند و گزندی به کودک برسد ، برای سرباز زدن از نگاهداری شایسته ، پاد افره گناه کشتن آگاهانه بر او رواست . 17 ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! اگر زمان زایمان آن زن فرا رسد و در گذرگاهی بزاید ، کدام مزداپرستی باید از او نگاهداری کند ؟ 18 اهوره مزدا پاسخ داد : ..................................................................................................................................................................................................................................................................................................( بند 15) 19 اگر او از زن نگاهداری نکند . . . ( جمله ناتمام رها شده است . اسفندیاری جی ان را مانند بند 16 تمام کرده است .چنین می نماید که بندهای 17 و 18 بخشی از متن اصلی نبوده است . بند 17 تکرار بند 20 است که به اشتباه در این قسمت داخل شده است و اشاره به زایمان زن دارد و بند 18 تکرار بند 15 است که به عنوان پاسخی بدان آمده است .) این خویشکاری هر اشون مردی است که هر مادینه ای بارداری را ـ خواه دو پا ، خواه چارپا ، خواه زن ، خواه ماده سگ ـ نگهدار باشد . 20 ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! اگر زمان زایمان ماده سگی فر رسد و در گذر گاهی بزاید ، کدام مزدا پرستی باید از او نگاهداری کند ؟ 21 اهوره مزدا پاسخ داد : کسی که خانه اش به زایشگاه سگ نزدیک تر است باید انچه را برای نگهداری از وی بایسته است ، فراهم اورد و تا هنگام زادن و بالیدن توله سگ ها ا زان نگهداری کند . 22 اگر او آنچنانکه سزاوار است از ماده سگ نگهداری نکند و به توله ها گزندی برسد ، برای سر باز زدن از نگهداری شایسته ، پادافره گناه کشتن آگاهنه بر او رواست . 23 ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! اگر زمان زایمان ماده سگی فرا رسد و در اشتر خانی زاید کدام مزدا پرستی باید از او نگهداری کند. 24 اهوره مزدا پاسخ داد آن کس که اشتر خان را ساخته است یا کسی که آن را در دست دارد باید انچه را . . . ( دنباله مانند بند 1) 25 اگر او آنچنان . . . ( دنباله ماند بند 22) 26 ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! اگر زمان زایمان . . . ( دنبله مانند بند 22) با آخور اسبی به جای اشترخانی 27 اهوره مزدا پاسخ داد : آن کس که آخور اسب را . . . ( دنباله ماند بند 24) 28 اگر او انچنان . . . ( دنباله مانند بند 22) 29 ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! اگر زمان زایمان . . . ( دنبله مانند بند 23 با آخور گاوی به جای اشتر خوانی ) 30 اهوره مزدا پاسخ داد : آن کس که آخور گاو را . . . ( دنباله مانند بند 24 ) 31 اگر او انچنان . . . ( دنباله مانند بند22) 32 ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! اگر زمان زایمان . . . ( دنباله مانند بند 23 با آغل گوسفندی به جای اشتر خوانی ) 33 اهوره مزدا پاسخ داد : آن کس که اغل گوسفند را . . . ( دنباله مانند بند 24 ) 34 اگر او آنچنان . . . ( دنباله مانند بند 22) 35 ای دادار جان استومند ! ای اشون ! اگر زمان زایمان . . . ( دنباله مانند بند 23 با برسر دیوار خانه ای به جای اشترخوانی ) 36 اهوره مزدا پاسخ داد : آن کس که دیوار را برکشیده است یا. . . ( دنبله مانند بند 24) 37 اگر او آنچنان . . . ( دنباله مانند بند 22) 38 ای دادار جهان استومند! ای اشون ! اگر زمان زایمان . . . ( دنباله مانند بند 23 با کنده ای به جای اشتر خوانی ) 39 اهوره مزدا پاسخ داد : آن کس که کنده را کنده است یا . . . ( دنباله مانند بند 24 ) 40 اگر او آنچنان . . . ( دنباله مانند بند 22) 41 ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! اگر زمان زایمان . . . ( دنباله مانند بند 23 با میان چراگاه یا کشتزاری به جای اشتر خوانی ) 42 اهوره مزدا پاسخ داد : آن کس که چراگاه یا کشتزار را کشت کرده است یا . . . (د دنباله مانند بند 24) 43 او باید به مهربانی و نیک خواهی سگ را روی شاخ و برگ درختان بر تخته پهنی جای دهد تا بیاساید . او باید از ماده سگ نگهداری کند تا هنگامی که توله هایش بتواند زندگی خودرا بگذرانند و از خود پدافند کنند 44 ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! کی سگها می توانند زندگی خودرا بگذرانند و از خودپدافند کنند ؟ 45 اهوره مزدا پاسخ داد : هنگامی که بتوانند گرداگرد چهارده خانه بدوند ، می توان آن ها را به خود واگذاشت ؛ خواه زمستان باشد ، خواه تابستان . توله سگ ها را تا شش ماه و کودکان آدمی را تا هفت سال باید بپرورند . آذر ـ پسر اهوره مزدا ـ همان گونه که نگهبان یک زن است ، از ماده سگ آبستن نیز نگهبانی می کند . بخش چهارم 46 ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! اگر مزداپرستان بخواهند ماده سگی را به گشن گیری ببرند تا توله ای نیرومند بزاید ،چه باید بکنند ؟ 47 اهوره مزدا پاسخ داد : باید گودالی در زمین میان اغل گوسفندان بکنند در زمین سخت به گودی تا زانو و در زمین نرم به گودی تا کمر . 48 آنگاه در اغاز ، ماده سگ را از کودکان و از آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ دور نگاه دارند و او را بایند تا سگی نرینه از جایی بیاید و بدو نزدیک شود . پس بگذارند سگ نرینه دیگری بدو نزدیک شود و سرانجام سومین سگ نرینه را بگذارند بدو نزدیک شود هریک از سگان را از دیگری جدا نگاهدارند تا مبادا به یکدیگر بپرند . 49 ماده سگی که بدین گونه سه سگ نرینه بدو نزدیک شده اند آبستن می شود و شیر در پستانش می آید و توله ای که از سه سگ نرینه پدید آمده است می زاید . 50 کسی که چنین ماده سگی را بزند ـ ماده سگ ابستن را از سه سگ نرینه ـ شیر در پستان آورده و توله سگ پدید آمده از سه سگ نرینه زاده است ـ پادافره گناهش چیست ؟ 51 اهوره مزدا پاسخ داد : هفتصد تازیانه با اسپهه ـ اشتر ا ، هفتصد تازیانه باسرو شو ـ چرن .
رهی معیری : غزلها - جلد دوم
گیسوی شب
شب این سر گیسوی ندارد که تو داری
فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۷۳ - در ستایش سلطان مسعود غزنوی گوید
بدین خرمی و خوشی روزگار
فریدون مشیری : ابر و کوچه
کوچه
بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۳۲
گمان مدار که من از گزند مار بنالم
رهی معیری : غزلها - جلد دوم
خاک شیراز
چون شفق گر چه مرا باده ز خون جگر است
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۲۰۵
چه فتنه در دل آن عشوه ساز می گذرد؟
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
ای روز و شب از زلف و رخت یافته ساز
رهی معیری : غزلها - جلد دوم
کوی می‌فروش
ما نظر از خرقه پوشان بسته ایم
وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۱۰۳
به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷
بیچاره کسی که بر تو مفتون باشد