عبارات مورد جستجو در ۴۶ گوهر پیدا شد:
فخرالدین عراقی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۰
لقد فاح الربیع و دار ساقی
وهب نسیم روضات العراق
صبا بوی عراق آورد گویی
که خوش گشت از نسیم او عراقی
الا یا حبذا! نفحات ارض
جوی المشتاق یشفی باشتیاق
دریغا! روزگار نوش بگذشت
ندیمم بخت بود و یار ساقی
بلیت ان صبحی بالبلایا
الاق مرور ایام التلاقی
ز جور روزگار ناموافق
جدا گشتم ز یاران وفاقی
ادر، یا ایها الساقی، ارحنی
زمانا من خمار الافتراق
دلم را شاد کن، ساقی، که نگذاشت
جدایی بر من از غم هیچ باقی
و عل لعل لطیفی نار قلبی
و قلبی من تراکم فی احتراق
بده جامی، که اندر وی ببینم
جمال دوستان هم وثاقی
جرعت من التفرق کل یوم
و اجریت الدموع من الماقی
بنال، ایدل، ز درد و غم که پیوست
گرفتار غم و درد فراقی
الا یا اهل العراق، تحذ قلبی
الیکم و اشتمل من اشتیاقی
عراقی، خوش بموی و زار بگری
که در هندوستان از جفت طاقی
شیخ بهایی : مثنویات پراکنده
شمارهٔ ۳
دلم از قال و قیل گشته ملول
ای خوشا خرقه و خوشا کشکول
لوحش الله، ز سینه جوشیها
یاد ایام خرقه پوشیها
ای خوش ایام شام و مصر و حجاز
فارغ از فکرهای دور و دراز
باز گیرم شهنشهی از سر
و ز کلاه نمد کنم افسر
شود آن پوست تخته، تختم باز
گردد از خواب، چشم بختم باز
خاک بر فرق اعتبار کنم
خنده بر وضع روزگار کنم
عبید زاکانی : عشاق‌نامه
بخش ۲۹ - تمامی سخن
دریغ آن روزگار شادمانی
دریغ آن در تنم زندگانی
کجا رفت آنکه طبعم شادمان بود
امیدم حاصل و بختم جوان بود
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۷ - سینمای خزان
شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز می زند تبریز
به گوشوار دلاویز ماه من نرسد
ستاره گرچه به گوش فلک شود آویز
به باغ یاد تو کردم که باغبان قضا
گشوده پرده پائیز خاطرات انگیز
چنان به ذوق و نشاط آمدم که گوئی باز
بهار عشق و شبابست این شب پائیز
عروس گل که به نازش به حجله آوردند
به عشوه بازدهندش به باد رخت و جهیز
شهید خنجر جلاد باد می غلتند
به خاک و خون همه در انتظار رستاخیز
خزان خمار غمش هست و ساغر گل زرد
بهار سبز کجا وین شراب سحر آمیز
خزان صحیفه پایان دفتر عمر است
باین صحیفه رسید است دفتر تا نیز
به سینمای خزان ماجرای خود دیدم
شباب با چه شتابی به اسب زد مهمیز
هنوز خون به دل از داغ لاله ام ساقی
به غیر خون دلم باده در پیاله مریز
شبی که با تو سرآمد چه دولتی سرمد
دمی که بی تو به سر شد چه قسمتی ناچیز
عزیز من مگر از یاد من توانی رفت
که یاد تست مرا یادگار عمر عزیز
پری به دیدن دیوانه رام می گردد
پریوشا تو ز دیوانه میکنی پرهیز
نوای باربدی خسروانه کی خیزد
مگر به حجله شیرین گذر کند پرویز
به عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک
که بال عشق تو بادم زند بر آتش تیز
تو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی
که شهریار ز شوق و طرب کنی لبریز
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۳ - اقبال من
تیره گون شد کوکب بخت همایون فال من
واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من
خنده بیگانگان دیدم نگفتم درد دل
آشنایا با تو گویم گریه دارد حال من
با تو بودم ای پری روزی که عقل از من گریخت
گر تو هم از من گریزی وای بر احوال من
روزگار اینسان که خواهد بی کس و تنها مرا
سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من
قمری بی آشیانم بر لب بام وفا
دانه و آبم ندادی مشکن آخر بال من
بازگرداندم عنان عمر با خیل خیال
خاطرات کودکی آمد به استقبال من
خرد و زیبا بودی و زلف پریشان تو بود
از کتاب عشق اوراق سیاه فال من
ای صبا گر دیدی آن مجموعه گل را بگو
خوش پراکندی ز هم شیرازه آمال من
کار و کوشش را حوالت گر بود با کارساز
شهریارا حل مشکلها کند حلال من
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۰ - نای شبان
ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی
آری آری نوجوانی می توان از سرگرفتن
گر توان با نوجوانان ریخت طرح زندگانی
گرچه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن
من به جان خواهم ترا عشق ای بلای آسمانی
ناله ی نای دلم گوش سیه چشمان نوازد
کاین پریشان مو غزالان را بسی کردم شبانی
گوش بر زنگ صدای کودکانم تا چه باشد
کاروان گم کرده را بانگ درای کاروانی
زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم
راستی بی عشق زندان است بر من زندگانی
گر حیات جاودان بی عشق باشد مرگ باشد
لیک مرگ عاشقان باشد حیات جاودانی
شهریارا سیل اشکم را روان می خواهم و بس
تا مگر طبعم ز سیل اشکم آموزد روانی
فخرالدین عراقی : مقطعات
شمارهٔ ۶
دریغا روزگار ما و آن ایام در مهرش
همی گویم به صد زاری، سر ادبار بر زانو
چو یاد آرم من از ایشان به هر ساعت همی گویم:
عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۶
بیدل من و بیدل تو و بیدل تو و من
سرمست همی شدیم روزی به چمن
عمریست که من در آرزوی آنم
کان عهد به یادآوری ای عهد شکن
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۶
رفت ایّام شباب و خارخار او نرفت
مشت خاشاکی ز سیل نوبهاران باز ماند
اقبال لاهوری : پس چه باید کرد؟
بر مزار سلطان محمود علیه الرحمه
خیزد از دل ناله ها بی اختیار
آه ! آن شهری که اینجا بود پار
آن دیار و کاخ و کو ویرانه ایست
آن شکوه و فال و فر افسانه ایست
گنبدی ، در طوف او چرخ برین
تربت سلطان محمود است این
آنکه چون کودک لب از کوثر بشست
گفت در گهواره نام او نخست
برق سوزان تیغ بی زنهار او
دشت و در لرزنده از یلغار او
زیر گردون آیت الله رایتش
قدسیان قرآن سرا بر تربتش
شوخی فکرم مرا از من ربود
تا نبودم در جهان دیر و زود
رخ نمود از سینه ام آن آفتاب
پردگیها از فروغش بی حجاب
مهر گردون از جلالش در رکوع
از شعاعش دوش میگردد طلوع
وارهیدم از جهان چشم و گوش
فاش چون امروز دیدم صبح دوش
شهر غزنین یک بهشت رنگ و بو
آب جوها نغمه خوان در کاخ و کو
قصر های او قطار اندر قطار
آسمان با قبه هایش هم کنار
نکته سنج طوس را دیدم ببزم
لشکر محمود را دیدم به رزم
روح سیر عالم اسرار کرد
تا مرا شوریده ئی بیدار کرد
آنهمه مشتاقی و سوز و سرور
در سخن چون رند بی پروا جسور
تخم اشکی اندر آن ویرانه کاشت
گفتگوها با خدای خویش داشت
تا نبودم بیخبر از راز او
سوختم از گرمی آواز او
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۵۲
ای هوش‌! سخت داغیست‌، یاد بهار طفلی
تا مرگ بایدت بود شمع مزار طفلی
قد دو تا درین بزم آغوش ناامیدیست
خمیازه کرد ما را آخر خمار طفلی
ای عافیت تمنا مگذر ز خاکساری
این شیوه یادگارست از روزگار طفلی
ای غافل از نهایت تا کی غم بدایت
مو هم سفید کردی در انتظار طفلی
ای واقف بزرگی آوارگی مبارک
منزل نماند هر جا بستند بار طفلی
ما را ز جام قسمت خون خوردنی است اما
امروز ناگوارست آن خوشگوار طفلی
تا روزگار سازد خالی به دیده جایت
چون اشک برنداری سر از کنار طفلی
چشمم به پیری آخر محتاج توتیا شد
می‌داشت کاش گردی از رهگذار طفلی
انجام پختگی بود آغاز خامی من
تا حلقه‌گشت قامت‌کردم شکار طفلی
تا خاک یأس بیزم بر فرق اعتبارات
یکبارکاش سازند بازم دچار طفلی
بر رغم فرع گاهی بر اصل هم نگاهی
تاکی بزرگ بودن ای شیرخوار طفلی
از مهد غنچه خواندیم اسرار این معما
کاسودگی محال است بی‌اعتبار طفلی
آخر ز جیب پیری قد خمیده گل کرد
رمزکچه نهفتن در روزگار طفلی
بر موی پیری افتاد امروز نوبت رنگ
زد خامه در سفیداب صورت نگار طفلی
امروزکام عشرت از زندگی چه جویم
رفت آن غباربیدل با نی سوارطفلی
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی)
منظومهٔ حیدر بابا
ترجمهٔ فارسی بهروز ثروتیان
متن اصلی ترکی آذربایجانی
سلام بر حیدر بابا
حیدر بابایه سلام
۱
‫حیدربابا چو ابر شَخَد ، غُرّد آسمان‬
‫حیدربابا ایلدیریملار شاخاندا‬
‫سیلابهای تُند و خروشان شود روان‬
سئللر سولار شاققیلدییوب آخاندا‬
‫صف بسته دختران به تماشایش آن زمان‬
‫قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا‬
‫بر شوکت و تبار تو بادا سلام من‬
‫سلام اولسون شوْکتوْزه ائلوْزه !‬
‫گاهی رَوَد مگر به زبان تو نام من‬
‫منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه‬
۲
حیدربابا چو کبکِ تو پَرّد ز روی خاک‬
‫حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا‬
خرگوشِ زیر بوته گُریزد هراسناک‬
‫کوْل دیبینن دوْشان قالخوب قاچاندا‬
‫باغت به گُل نشسته و گُل کرده جامه چاک‬
‫باخچالارون چیچکلنوْب آچاندا‬
‫ممکن اگر شود ز منِ خسته یاد کن‬
‫بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله‬
‫دلهای غم گرفته ، بدان یاد شاد کن‬
‫آچیلمیان اوْرکلری شاد ائله
۳
چون چارتاق را فِکنَد باد نوبهار‬
‫بایرام یئلی چارداخلاری ییخاندا‬
‫نوروزگُلی و قارچیچگی گردد آشکار‬
‫نوْروز گوْلی ، قارچیچکی چیخاندا‬
بفشارد ابر پیرهن خود به مَرغزار‬
آغ بولوتلار کؤینکلرین سیخاندا‬
از ما هر آنکه یاد کند بی گزند باد
‫بیزدن ده بیر یاد ائلییه ن ساغ اوْلسون‬
‫گو : درد ما چو کوه بزرگ و بلند باد
‫دردلریمیز قوْی دیّکلسین ، داغ اوْلسون
۴
‫حیدربابا چو داغ کند پشتت آفتاب‬
‫حیدربابا ، گوْن دالووی داغلاسین !‬
رخسار تو بخندد و جوشد ز چشمه آب‬
‫اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسین !‬
یک دسته گُل ببند برای منِ خراب‬
اوشاخلارون بیر دسته گوْل باغلاسین !‬
‫بسپار باد را که بیارد به کوی من‬
یئل گلنده ، وئر گتیرسین بویانا‬
‫باشد که بخت روی نماید به سوی من‬
بلکه منیم یاتمیش بختیم اوْیانا‬
۵
حیدربابا ، همیشه سر تو بلند باد‬
حیدربابا ، سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون !‬
‫از باغ و چشمه دامن تو فرّه مند باد‬
‫دؤرت بیر یانون بولاغ او ْلسون باغ اوْلسون !‬
‫از بعدِ ما وجود تو دور از گزند باد
‫بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون !‬
‫دنیا همه قضا و قدر ، مرگ ومیر شد
دوْنیا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ایتیمدی‬
‫این زال کی ز کُشتنِ فرزند سیر شد ؟
دوْنیا بوْیی اوْغولسوزدی ، یئتیمدی‬
۶
‫حیدربابا ، ز راه تو کج گشت راه من‬
‫حیدربابا ، یوْلوم سنن کج اوْلدی‬
عمرم گذشت و ماند به سویت نگاه من‬
‫عؤمروْم کئچدی ، گلممه دیم ، گئج اوْلدی‬
دیگر خبر نشد که چه شد زادگاه من‬
هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدی‬
هیچم نظر بر این رهِ پر پرپیچ و خم نبود‬
‫بیلمزیدیم دؤنگه لر وار ، دؤنوْم وار‬
‫هیچم خبر زمرگ و ز هجران و غم نبود‬
‫ایتگین لیک وار ، آیریلیق وار ، اوْلوْم وار‬
۷
‫بر حق مردم است جوانمرد را نظر‬
‫حیدربابا ، ایگیت اَمَک ایتیرمز‬
‫جای فسوس نیست که عمر است در گذر‬
‫عؤموْر کئچر ، افسوس بَرَه بیتیرمز‬
‫نامردْ مرد ، عمر به سر می برد مگر !‬
‫نامرد اوْلان عؤمری باشا یئتیرمز‬
در مهر و در وفا ، به خدا ، جاودانه ایم‬
‫بیزد ، واللاه ، اونوتماریق سیزلری‬
‫ما را حلال کن ، که غریب آشیانه ایم‬
‫گؤرنمسک حلال ائدوْن بیزلری‬
۸
‫میراَژدَر آن زمان که زند بانگِ دلنشین‬
‫حیدربابا ، میراژدر سَسلننده‬
شور افکند به دهکده ، هنگامه در زمین‬
کَند ایچینه سسدن - کوْیدن دوْشنده‬
‫از بهر سازِ رستمِ عاشق بیا ببین‬
‫عاشیق رستم سازین دیللندیرنده‬
‫بی اختیار سوی نواها دویدنم‬
‫یادوندادی نه هؤلَسَک قاچاردیم‬
چون مرغ پرگشاده بدانجا رسیدنم‬
‫قوشلار تکین قاناد آچیب اوچاردیم‬
۹
‫در سرزمینِ شنگل آوا ، سیبِ عاشقان‬
‫شنگیل آوا یوردی ، عاشیق آلماسی‬
رفتن بدان بهشت و شدن میهمانِ آن‬
‫گاهدان گئدوب ، اوْردا قوْناق قالماسی‬
‫با سنگ ، سیب و بِهْ زدن و ، خوردن آنچنان !‬
‫داش آتماسی ، آلما ، هیوا سالماسی‬
در خاطرم چو خواب خوشی ماندگار شد‬
‫قالیب شیرین یوخی کیمین یادیمدا‬
روحم همیشه بارور از آن دیار شد‬
‫اثر قویوب روحومدا ، هر زادیمدا‬
۱۰
‫حیدربابا ، قُوری گؤل و پروازِ غازها‬
‫حیدربابا ، قوری گؤلوْن قازلاری‬
‫در سینه ات به گردنه ها سوزِ سازها‬
‫گدیکلرین سازاخ چالان سازلاری‬
‫پاییزِ تو ، بهارِ تو ، در دشتِ نازها‬
‫کَت کؤشنین پاییزلاری ، یازلاری‬
‫چون پرده ای به چشمِ دلم نقش بسته است‬
‫بیر سینما پرده سی دیر گؤزوْمده‬
‫وین شهریارِ تُست که تنها نشسته است‬
‫تک اوْتوروب ، سئیر ائده رم اؤزوْمده‬
۱۱
‫حیدربابا ، زجادّة شهر قراچمن‬
‫حیدربابا ، قره چمن جاداسی‬
‫چاووش بانگ می زند آیند مرد و زن‬
‫چْووشلارین گَلَر سسی ، صداسی‬
‫ریزد ز زائرانِ حَرَم درد جان وتن‬
‫کربلیا گئدنلرین قاداسی‬
‫بر چشمِ این گداصفتانِ دروغگو‬
‫دوْشسون بو آج یوْلسوزلارین گؤزوْنه‬
‫نفرین بر این تمدّنِ بی چشم و آبرو‬
‫تمدّونون اویدوخ یالان سؤزوْنه‬
۱۲
شیطان زده است است گول و زِ دِه دور گشته ایم
‫حیدربابا ، شیطان بیزی آزدیریب‬
‫کنده است مهر را ز دل و کور گشته ایم‬
‫محبتی اوْرکلردن قازدیریب‬
زین سرنوشتِ تیره چه بی نور گشته ایم‬
‫قره گوْنوْن سرنوشتین یازدیریب‬
این خلق را به جان هم انداخته است دیو‬
‫سالیب خلقی بیر-بیرینن جانینا‬
‫خود صلح را نشسته به خون ساخته است دیو‬
‫باریشیغی بلشدیریب قانینا‬
۱۳
‫هرکس نظر به اشک کند شَر نمی کند‬
گؤز یاشینا باخان اوْلسا ، قان آخماز‬
انسان هوس به بستن خنجر نمی کند‬
‫انسان اوْلان خنجر بئلینه تاخماز‬
‫بس کوردل که حرف تو باور نمی کند‬
‫آمما حئییف کوْر توتدوغون بوراخماز‬
‫فردا یقین بهشت ، جهنّم شود به ما‬
‫بهشتیمیز جهنّم اوْلماقدادیر !‬
‫ذیحجّه ناگزیر ، محرّم شود به ما‬
‫ذی حجّه میز محرّم اوْلماقدادیر !‬
۱۴
هنگامِ برگ ریزِ خزان باد می وزید‬
‫خزان یئلی یارپاخلاری تؤکنده‬
از سوی کوه بر سرِ دِه ابر می خزید‬
‫بولوت داغدان یئنیب ، کنده چؤکنده‬
‫با صوت خوش چو شیخ مناجات می کشید‬
‫شیخ الاسلام گؤزل سسین چکنده‬
‫دلها به لرزه از اثر آن صلای حق‬
‫نیسگیللی سؤز اوْرکلره دَیَردی‬
خم می شدند جمله درختان برای حق‬
‫آغاشلار دا آللاها باش اَیَردی‬
۱۵
‫داشلی بُولاخ مباد پُر از سنگ و خاک و خَس‬
‫داشلی بولاخ داش-قومونان دوْلماسین !‬
‫پژمرده هم مباد گل وغنچه یک نَفس‬
‫باخچالاری سارالماسین ، سوْلماسین !‬
‫از چشمه سارِ او نرود تشنه هیچ کس‬
‫اوْردان کئچن آتلی سوسوز اولماسین !‬
‫ای چشمه ، خوش به حال تو کانجا روان شدی‬
‫دینه : بولاخ ، خیرون اوْلسون آخارسان‬
‫چشمی خُمار بر افقِ آسمان شدی‬
‫افقلره خُمار-خُمار باخارسان‬
۱۶
‫حیدربابا ، ز صخره و سنگت به کوهسار‬
‫حیدر بابا ، داغین ، داشین ، سره سی‬
کبکت به نغمه ، وز پیِ او جوجه رهسپار‬
‫کهلیک اوْخور ، دالیسیندا فره سی‬
از برّة سفید و سیه ، گله بی شمار‬
‫قوزولارین آغی ، بوْزی ، قره سی‬
‫ای کاش گام می زدم آن کوه و درّه را‬
‫بیر گئدیدیم داغ-دره لر اوزونی‬
‫می خواندم آن ترانة » چوپان و برّه « را‬
‫اوْخویئدیم : » چوْبان ، قیتر قوزونی «‬
۱۷
‫در پهندشتِ سُولی یِئر ، آن رشک آفتاب‬
‫حیدر بابا ، سولی یئرین دوْزوْنده‬
‫جوشنده چشمه ها ز چمنها ، به پیچ و تاب‬
‫بولاخ قئنیر چای چمنین گؤزونده‬
‫بولاغ اوْتی شناورِ سرسبز روی آب‬
‫بولاغ اوْتی اوْزَر سویون اوْزوْنده‬
‫زیبا پرندگان چون از آن دشت بگذرند‬
‫گؤزل قوشلار اوْردان گلیب ، گئچللر‬
‫خلوت کنند و آب بنوشند و بر پرند‬
‫خلوتلیوْب ، بولاخدان سو ایچللر‬
۱۸
‫وقتِ درو ، به سنبله چین داسها نگر‬
‫بیچین اوْستی ، سونبول بیچن اوْراخلار‬
‫گویی به زلف شانه زند شانه ها مگر‬
‫ایله بیل کی ، زوْلفی دارار داراخلار‬
در کشتزار از پیِ مرغان ، شکارگر‬
‫شکارچیلار بیلدیرچینی سوْراخلار‬
‫دوغ است و نان خشک ، غذای دروگران‬
‫بیچین چیلر آیرانلارین ایچللر‬
‫خوابی سبک ، دوباره همان کارِ بی کران‬
‫بیرهوشلانیب ، سوْننان دوروب ، بیچللر‬
۱۹
‫حیدربابا ، چو غرصة خورشید شد نهان‬
‫حیدربابا ، کندین گوْنی باتاندا‬
‫خوردند شام خود که بخوابند کودکان‬
‫اوشاقلارون شامین ئییوب ، یاتاندا‬
‫وز پشتِ ابر غمزه کند ماه آسمان‬
‫آی بولوتدان چیخوب ، قاش-گؤز آتاندا‬
‫از غصّه های بی حدِ ما قصّه ساز کن‬
‫بیزدن ده بیر سن اوْنلارا قصّه ده‬
‫چشمان خفته را تو بدان غصّه باز کن‬
‫قصّه میزده چوخلی غم و غصّه ده‬
۲۰
‫قاری ننه چو قصّة شب ساز میکند‬
‫قاری ننه گئجه ناغیل دییَنده‬
‫کولاک ضربه ای زده ، در باز می کند‬
‫کوْلک قالخیب ، قاپ-باجانی دؤیَنده‬
‫با گرگ ، شَنگُلی سخن آغاز می کند‬
‫قورد گئچینین شنگوْلوْسون یینده‬
‫ای کاش بازگشته به دامان کودکی‬
‫من قاییدیب ، بیرده اوشاق اوْلئیدیم‬
‫یک گل شکفتمی به گلستان کودکی‬
‫بیر گوْل آچیب ، اوْندان سوْرا سوْلئیدیم‬
۲۱
‫آن لقمه های نوشِ عسل پیشِ عمّه جان‬
‫عمّه جانین بال بلله سین ییه ردیم‬
‫خوردن همان و جامه به تن کردنم همان‬
‫سوْننان دوروب ، اوْس دوْنومی گییه ردیم‬
‫در باغ رفته شعرِ مَتل خواندن آنچنان !‬
‫باخچالاردا تیرینگَنی دییه ردیم‬
‫آن روزهای نازِ خودم را کشیدنم !‬
‫آی اؤزومی اوْ ازدیرن گوْنلریم !‬
چو بی سوار گشته به هر سو دویدنم !‬
‫آغاج مینیپ ، آت گزدیرن گوْنلریم !‬
۲۲
‫هَچی خاله به رود کنار است جامه شوی‬
‫هَچی خالا چایدا پالتار یوواردی‬
‫مَمّد صادق به کاهگلِ بام ، کرده روی‬
‫مَمَد صادق داملارینی سوواردی‬
‫ما هم دوان ز بام و زِ دیوار ، کو به کوی‬
‫هئچ بیلمزدیک داغدی ، داشدی ، دوواردی‬
بازی کنان ز کوچه سرازیر می شدیم‬
‫هریان گلدی شیلاغ آتیب ، آشاردیق‬
‫ما بی غمان ز کوچه مگر سیر می شدیم !‬
‫آللاه ، نه خوْش غمسیز-غمسیز یاشاردیق‬
۲۳
‫آن شیخ و آن اذان و مناجات گفتنش‬
‫شیخ الاسلام مُناجاتی دییه ردی‬
‫مشدی رحیم و دست یه لبّاده بردنش‬
‫مَشَدرحیم لبّاده نی گییه ردی‬
حاجی علی و دیزی و آن سیر خوردنش‬
‫مشْدآجلی بوْز باشلاری ییه ردی‬
‫بودیم بر عروسی وخیرات جمله شاد‬
‫بیز خوْشودوق خیرات اوْلسون ، توْی‬ ‫اوْلسون‬
‫ما را چه غم ز شادی و غم ! هر چه باد باد !‬
‫فرق ائلَمَز ، هر نوْلاجاق ، قوْی اولسون‬
۲۴
‫اسبِ مَلِک نیاز و وَرَندیل در شکار‬
‫ملک نیاز ورندیلین سالاردی‬
‫کج تازیانه می زد و می تاخت آن سوار‬
‫آتین چاپوپ قئیقاجیدان چالاردی‬
‫دیدی گرفته گردنه ها را عُقاب وار‬
‫قیرقی تکین گدیک باشین آلاردی‬
‫وه ، دختران چه منظره ها ساز کرده اند !‬
‫دوْلائیا قیزلار آچیپ پنجره‬
‫بر کوره راه پنجره ها باز کرده اند !‬
‫پنجره لرده نه گؤزل منظره !‬
۲۵
‫حیدربابا ، به جشن عروسی در آن دیار‬
‫حیدربابا ، کندین توْیون توتاندا‬
‫زنها حنا - فتیله فروشند بار بار‬
‫قیز-گلینلر ، حنا-پیلته ساتاندا‬
‫داماد سیب سرخ زند پیش پایِ یار‬
‫بیگ گلینه دامنان آلما آتاندا‬
مانده به راهِ دخترکانِ تو چشمِ من‬
‫منیم ده اوْ قیزلاروندا گؤزوم وار‬
‫در سازِ عاشقانِ تو دارم بسی سخن‬
‫عاشیقلارین سازلاریندا سؤزوم وار‬
۲۶
‫از عطر پونه ها به لبِ چشمه سارها‬
‫حیدربابا ، بولاخلارین یارپیزی‬
‫از هندوانه ، خربزه ، در کشتزارها‬
‫بوْستانلارین گوْل بَسَری ، قارپیزی‬
‫از سقّز و نبات و از این گونه بارها‬
‫چرچیلرین آغ ناباتی ، ساققیزی‬
‫مانده است طعم در دهنم با چنان اثر‬
‫ایندی ده وار داماغیمدا ، داد وئرر‬
‫کز روزهای گمشده ام می دهد خبر‬
‫ایتگین گئدن گوْنلریمدن یاد وئرر‬
۲۷
‫نوروز بود و مُرغ شباویز در سُرود‬
‫بایرامیدی ، گئجه قوشی اوخوردی‬
‫جورابِ یار بافته در دستِ یار بود‬
‫آداخلی قیز ، بیگ جوْرابی توْخوردی‬
‫آویخته ز روزنه ها شالها فرود‬
‫هرکس شالین بیر باجادان سوْخوردی‬
‫این رسم شال و روزنه خود رسم محشری ‫است !‬
‫آی نه گؤزل قایدادی شال ساللاماق !‬
‫عیدی به شالِ نامزدان چیز دیگری است !‬
‫بیگ شالینا بایراملیغین باغلاماق !‬
۲۸
‫با گریه خواستم که همان شب روم به بام‬
‫شال ایسته دیم منده ائوده آغلادیم‬
شالی گرفته بستم و رفتم به وقتِ شام‬
‫بیر شال آلیب ، تئز بئلیمه باغلادیم‬
‫آویخته ز روزنة خانة غُلام‬
‫غلام گیله قاشدیم ، شالی ساللادیم‬
جوراب بست و دیدمش آن شب ز روزنه‬
‫فاطمه خالا منه جوراب باغلادی‬
‫بگریست خاله فاطمه با یاد خانْ ننه‬
‫خان ننه می یادا سالیب ، آغلادی‬
۲۹
‫در باغهای میرزامحمد ز شاخسار‬
‫حیدربابا ، میرزَممدین باخچاسی‬
‫آلوچه های سبز وتُرش ، همچو گوشوار‬
‫باخچالارین تورشا-شیرین آلچاسی‬
‫وان چیدنی به تاقچه ها اندر آن دیار‬
‫گلینلرین دوْزمه لری ، طاخچاسی‬
‫صف بسته اند و بر رفِ چشمم نشسته اند‬
‫هی دوْزوْلر گؤزلریمین رفینده‬
صفها به خط خاطره ام خیمه بسته اند‬
‫خیمه وورار خاطره لر صفینده‬
۳۰
‫نوروز را سرشتنِ گِلهایِ چون طلا‬
‫بایرام اوْلوب ، قیزیل پالچیق اَزَللر‬
‫با نقش آن طلا در و دیوار در جلا‬
‫ناققیش ووروب ، اوتاقلاری بَزَللر‬
‫هر چیدنی به تاقچه ها دور از او بلا‬
‫طاخچالارا دوْزمه لری دوْزللر‬
رنگ حنا و فَنْدُقة دست دختران‬
‫قیز-گلینین فندقچاسی ، حناسی‬
‫دلها ربوده از همه کس ، خاصّه مادران‬
‫هَوَسله نر آناسی ، قایناناسی‬
۳۱
‫با پیک بادکوبه رسد نامه و خبر‬
‫باکی چی نین سؤزی ، سوْوی ، کاغیذی‬
‫زایند گاوها و پر از شیر ، بام و در‬
‫اینکلرین بولاماسی ، آغوزی‬
‫آجیلِ چارشنبه ز هر گونه خشک و تر‬
‫چرشنبه نین گیردکانی ، مویزی‬
آتش کنند روشن و من شرح داستان‬
‫قیزلار دییه ر : » آتیل ماتیل چرشنبه‬
خود با زبان ترکیِ شیرین کنم بیان :‬
‫آینا تکین بختیم آچیل چرشنبه «‬
‫قیزلار دییه ر : « آتیل ماتیل چرشنبه‬

۳۲
‫با تخم مرغ های گُلی رنگِ پُرنگار‬
‫یومورتانی گؤیچک ، گوللی بوْیاردیق‬
‫با کودکان دهکده می باختم قِمار‬
‫چاققیشدیریب ، سینانلارین سوْیاردیق‬
‫ما در قِمار و مادرِ ما هم در انتظار‬
‫اوْیناماقدان بیرجه مگر دوْیاردیق ؟‬
‫من داشتم بسی گل وقاپِ قمارها‬
‫علی منه یاشیل آشیق وئرردی‬
‫از دوستان علی و رضا یادگارها‬
‫ارضا منه نوروزگوْلی درردی‬
۳۳
‫نوروزعلی و کوفتنِ خرمنِ جُوَش‬
‫نوْروز علی خرمنده وَل سوْرردی‬
‫پوشال جمع کردنش و رُفتن از نُوَش‬
‫گاهدان یئنوب ، کوْلشلری کوْرردی‬
‫از دوردستها سگ چوپان و عوعوَش‬
‫داغدان دا بیر چوْبان ایتی هوْرردی‬
دیدی که ایستاده الاغ از صدای سگ‬
‫اوندا ، گؤردن ، اولاخ ایاخ ساخلادی‬
‫با گوشِ تیز کرده برای بلایِ سگ‬
‫داغا باخیب ، قولاخلارین شاخلادی‬
۳۴
‫وقتِ غروب و آمدنِ گلّة دَواب‬
‫آخشام باشی ناخیرینان گلنده‬
در بندِ ماست کُرّة خرها به پیچ و تاب‬
‫قوْدوخلاری چکیب ، وورادیق بنده‬
گلّه رسیده در ده و رفته است آفتاب‬
‫ناخیر گئچیب ، گئدیب ، یئتنده کنده‬
‫بر پشتِ کرّه ، کرّه سوارانِ دِه نگر‬
‫حیوانلاری چیلپاق مینیب ، قوْواردیق‬
‫جز گریه چیست حاصل این کار ؟ بِهْ نگر‬
‫سؤز چیخسایدی ، سینه گریب ، سوْواردیق‬
۳۵
‫شبها خروشد آب بهاران به رودبار‬
‫یاز گئجه سی چایدا سولار شاریلدار‬
‫در سیل سنگ غُرّد و غلتد ز کوهسار‬
‫داش-قَیه لر سئلده آشیب خاریلدار‬
‫چشمانِ گرگ برق زند در شبانِ تار‬
‫قارانلیقدا قوردون گؤزی پاریلدار‬
سگها شنیده بویِ وی و زوزه می کشند‬
‫ایتر ، گؤردوْن ، قوردی سئچیب ، اولاشدی‬
‫گرگان گریخته ، به زمین پوزه می کشند‬
‫قورددا ، گؤردو ْن ، قالخیب ، گدیکدن آشدی‬
۳۶
‫بر اهل ده شبانِ زمستان بهانه ای است‬
‫قیش گئجه سی طؤله لرین اوْتاغی‬
‫وان کلبة طویله خودش گرمخانه ای است‬
‫کتلیلرین اوْتوراغی ، یاتاغی‬
‫در رقصِ شعله ، گرم شدن خود فسانه ای است‬
‫بوخاریدا یانار اوْتون یاناغی‬
‫سِنجد میان شبچره با مغز گردکان‬
‫شبچره سی ، گیردکانی ، ایده سی‬
‫صحبت چو گرم شد برود تا به آسمان‬
‫کنده باسار گوْلوْب - دانیشماق سسی‬
۳۷
‫آمد ز بادکوبه پسرخاله ام شُجا‬
‫شجاع خال اوْغلونون باکی سوْقتی‬
‫با قامتی کشیده و با صحبتی رسا‬
‫دامدا قوران سماواری ، صحبتی‬
‫در بام شد سماور سوقاتیش به پا‬
‫یادیمدادی شسلی قدی ، قامتی‬
‫از بختِ بد عروسی او شد عزای او‬
‫جؤنممه گین توْیی دؤندی ، یاس اوْلدی‬
‫آیینه ماند و نامزد و های هایِ او‬
‫ننه قیزین بخت آیناسی کاس اوْلدی‬
۳۸
‫چشمانِ ننه قیز به مَثَل آهوی خُتَن‬
‫حیدربابا ، ننه قیزین گؤزلری‬
‫رخشنده را سخن چو شکر بود در دهن‬
‫رخشنده نین شیرین-شیرین سؤزلری‬
‫ترکی سروده ام که بدانند ایلِ من‬
‫ترکی دئدیم اوْخوسونلار اؤزلری‬
‫این عمر رفتنی است ولی نام ماندگار‬
‫بیلسینلر کی ، آدام گئدر ، آد قالار‬
تنها ز نیک و بد مزه در کام ماندگار‬
‫یاخشی-پیسدن آغیزدا بیر داد قالار‬
۳۹
‫پیش از بهار تا به زمین تابد آفتاب‬
‫یاز قاباغی گوْن گوْنئیی دؤیَنده‬
با کودکان گلولة برفی است در حساب‬
‫کند اوشاغی قار گوْلله سین سؤیَنده‬
‫پاروگران به سُرسُرة کوه در شتاب‬
‫کوْرکچی لر داغدا کوْرک زوْیَنده‬
‫گویی که روحم آمده آنجا ز راه دور‬
‫منیم روحوم ، ایله بیلوْن اوْردادور‬
‫چون کبک ، برفگیر شده مانده در حضور‬
‫کهلیک کیمین باتیب ، قالیب ، قاردادور‬
۴۰
‫رنگین کمان ، کلافِ رَسَنهای پیرزن‬
‫قاری ننه اوزاداندا ایشینی‬
خورشید ، روی ابر دهد تاب آن رسَن‬
‫گوْن بولوتدا اَییرردی تشینی‬
دندان گرگ پیر چو افتاده از دهن‬
‫قورد قوْجالیب ، چکدیرنده دیشینی‬
‫از کوره راه گله سرازیر می شود‬
‫سوْری قالخیب ، دوْلائیدان آشاردی‬
‫لبریز دیگ و بادیه از شیر می شود‬
‫بایدالارین سوْتی آشیب ، داشاردی‬
۴۱
‫دندانِ خشم عمّه خدیجه به هم فشرد‬
‫خجّه سلطان عمّه دیشین قیساردی‬
کِز کرد مُلاباقر و در جای خود فُسرد‬
‫ملا باقر عم اوغلی تئز میساردی‬
‫روشن تنور و ، دود جهان را به کام بُرد‬
‫تندیر یانیب ، توْسسی ائوی باساردی‬
‫قوری به روی سیخ تنور آمده به جوش‬
‫چایدانیمیز ارسین اوْسته قایناردی‬
‫در توی ساج ، گندم بوداده در خروش‬
‫قوْورقامیز ساج ایچینده اوْیناردی‬
۴۲
‫جالیز را به هم زده در خانه برده ایم‬
‫بوْستان پوْزوب ، گتیرردیک آشاغی‬
‫در خانه ها به تخته - طبقها سپرده ایم‬
‫دوْلدوریردیق ائوده تاختا-طاباغی‬
‫از میوه های پخته و ناپخته خورده ایم‬
‫تندیرلرده پیشیرردیک قاباغی‬
‫تخم کدوی تنبل و حلوایی و لبو‬
‫اؤزوْن ئییوْب ، توخوملارین چیتداردیق‬
خوردن چنانکه پاره شود خُمره و سبو‬
‫چوْخ یئمکدن ، لاپ آز قالا چاتداردیق‬
۴۳
از ورزغان رسیده گلابی فروشِ ده‬
‫ورزغان نان آرموت ساتان گلنده‬
‫از بهر اوست این همه جوش و خروشِ ده‬
‫اوشاقلارین سسی دوْشردی کنده‬
دنیای دیگری است خرید و فروش ده‬
‫بیزده بویاننان ائشیدیب ، بیلنده‬
‫ما هم شنیده سوی سبدها دویده ایم‬
‫شیللاق آتیب ، بیر قیشقریق سالاردیق‬
‫گندم بداده ایم و گلابی خریده ایم‬
‫بوغدا وئریب ، آرموتلاردان آلاردیق‬
۴۴
‫مهتاب بود و با تقی آن شب کنار رود‬
‫میرزاتاغی نان گئجه گئتدیک چایا‬
من محو ماه و ماه در آن آب غرق بود‬
‫من باخیرام سئلده بوْغولموش آیا‬
‫زان سوی رود ، نور درخشید و هر دو زود‬
‫بیردن ایشیق دوْشدی اوْتای باخچایا‬
گفتیم آی گرگ ! و دویدیم سوی ده‬
‫ای وای دئدیک قورددی ، قئیتدیک قاشدیق
‫چون مرغ ترس خورده پریدیم توی ده‬
‫هئچ بیلمه دیک نه وقت کوْللوکدن آشدیق‬
۴۵
حیدربابا ، درخت تو شد سبز و سربلند‬
‫حیدربابا ، آغاجلارون اوجالدی‬
لیک آن همه جوانِ تو شد پیر و دردمند‬
‫آمما حئییف ، جوانلارون قوْجالدی‬
گشتند برّه های فربه تو لاغر و نژند‬
‫توْخلیلارون آریخلییب ، آجالدی‬
‫خورشید رفت و سایه بگسترد در جهان‬
‫کؤلگه دؤندی ، گوْن باتدی ، قاش قَرَلدی‬
چشمانِ گرگها بدرخشید آن زمان‬
‫قوردون گؤزی قارانلیقدا بَرَلدی‬
۴۶
‫گویند روشن است چراغ خدای ده‬
ائشیتمیشم یانیر آللاه چیراغی‬
‫دایر شده است چشمة مسجد برای ده‬
دایر اوْلوب مسجدیزوْن بولاغی‬
‫راحت شده است کودک و اهلِ سرای ده‬
‫راحت اوْلوب کندین ائوی ، اوشاغی‬
‫منصور خان همیشه توانمند و شاد باد !‬
‫منصورخانین الی-قوْلی وار اوْلسون‬
‫در سایه عنایت حق زنده یاد باد !‬
‫هاردا قالسا ، آللاه اوْنا یار اوْلسون‬
۴۷
‫حیدربابا ، بگوی که ملای ده کجاست ؟‬
‫حیدربابا ، ملا ابراهیم وار ، یا یوْخ ؟‬
‫آن مکتب مقدّسِ بر پایِ ده کجاست ؟‬
‫مکتب آچار ، اوْخور اوشاقلار ، یا یوْخ ؟‬
‫آن رفتنش به خرمن و غوغای ده کجاست ؟‬
‫خرمن اوْستی مکتبی باغلار ، یا یوْخ ؟‬
‫از من به آن آخوند گرامی سلام باد !‬
‫مندن آخوندا یتیررسن سلام‬
‫عرض ارادت و ادبم در کلام باد !‬
‫ادبلی بیر سلامِ مالاکلام‬
۴۸
‫تبریز بوده عمّه و سرگرم کار خویش‬
‫خجّه سلطان عمّه گئدیب تبریزه‬
‫ما بی خبر ز عمّه و ایل و تبار خویش‬
‫آمما ، نه تبریز ، کی گلممیر بیزه‬
برخیز شهریار و برو در دیار خویش‬
‫بالام ، دورون قوْیاخ گئداخ ائممیزه‬
‫بابا بمرد و خانة ما هم خراب شد‬
‫آقا اؤلدی ، تو فاقیمیز داغیلدی‬
هر گوسفندِ گم شده ، شیرش برآب شد‬
‫قوْیون اوْلان ، یاد گئدوْبَن ساغیلدی‬
۴۹
‫دنیا همه دروغ و فسون و فسانه شد‬
‫حیدربابا ، دوْنیا یالان دوْنیادی‬
‫کشتیّ عمر نوح و سلیمان روانه شد‬
‫سلیماننان ، نوحدان قالان دوْنیادی‬
‫ناکام ماند هر که در این آشیانه شد‬
‫اوغول دوْغان ، درده سالان دوْنیادی‬
‫بر هر که هر چه داده از او ستانده است‬
‫هر کیمسَیه هر نه وئریب ، آلیبدی‬
‫نامی تهی برای فلاطون بمانده است‬
‫افلاطوننان بیر قوری آد قالیبدی‬
۵۰
‫حیدربابا ، گروه رفیقان و دوستان‬
‫حیدربابا ، یار و یولداش دؤندوْلر‬
‫برگشته یک یک از من و رفتند بی نشان‬
‫بیر-بیر منی چؤلده قوْیوب ، چؤندوْلر‬
‫مُرد آن چراغ و چشمه بخشکید همچنان‬
‫چشمه لریم ، چیراخلاریم ، سؤندوْلر‬
خورشید رفت روی جهان را گرفت غم‬
‫یامان یئرده گؤن دؤندی ، آخشام اوْلدی‬
‫دنیا مرا خرابة شام است دم به دم‬
‫دوْنیا منه خرابهٔ شام اوْلدی‬
۵۱
‫قِپچاق رفتم آن شب من با پسر عمو‬
‫عم اوْغلینان گئدن گئجه قیپچاغا‬
‫اسبان به رقص و ماه درآمد ز روبرو‬
‫آی کی چیخدی ، آتلار گلدی اوْیناغا‬
‫خوش بود ماهتاب در آن گشتِ کو به کو‬
‫دیرماشیردیق ، داغلان آشیردیق داغا‬
‫اسب کبودِ مش ممی خان رقص جنگ کرد‬
‫مش ممی خان گؤی آتینی اوْیناتدی‬
‫غوغا به کوه و درّه صدای تفنگ کرد‬
‫تفنگینی آشیردی ، شاققیلداتدی‬
۵۲
‫در درّة قَره کوْل و در راه خشگناب‬
‫حیدربابا ، قره کوْلون دره سی‬
‫در صخره ها و کبک گداران و بندِ آب‬
‫خشگنابین یوْلی ، بندی ، بره سی‬
‫کبکانِ خالدار زری کرده جای خواب‬
‫اوْردا دوْشَر چیل کهلیگین فره سی‬
‫زانجا چو بگذرید زمینهای خاک ماست‬
‫اوْردان گئچر یوردوموزون اؤزوْنه‬
‫این قصّه ها برای همان خاکِ پاک ماست‬
‫بیزده گئچک یوردوموزون سؤزوْنه‬
۵۳
امروز خشگناب چرا شد چنین خراب ؟‬
‫خشگنابی یامان گوْنه کیم سالیب ؟‬
‫با من بگو : که مانده ز سادات خشگناب ؟‬
‫سیدلردن کیم قیریلیب ، کیم قالیب ؟‬
‫اَمیر غفار کو ؟ کجا هست آن جناب ؟‬
‫آمیرغفار دام-داشینی کیم آلیب ؟‬
‫آن برکه باز پر شده از آبِ چشمه سار ؟‬
‫بولاخ گنه گلیب ، گؤلی دوْلدورور ؟‬
‫یا خشک گشته چشمه و پژمرده کشتزار ؟‬
‫یا قورویوب ، باخچالاری سوْلدورور ؟‬
۵۴
‫آمیرغفار سرورِ سادات دهر بود‬
‫آمیر غفار سیدلرین تاجییدی‬
‫در عرصه شکار شهان نیک بهر بود‬
‫شاهلار شکار ائتمه سی قیقاجییدی‬
با مَرد شَهد بود و به نامرد زهر بود‬
‫مَرده شیرین ، نامرده چوْخ آجییدی‬
لرزان برای حق ستمدیدگان چو بید‬
‫مظلوملارین حقّی اوْسته اَسَردی‬
‫چون تیغ بود و دست ستمکار می برید‬
‫ظالم لری قیلیش تکین کَسَردی‬
۵۵
‫میر مصطفی و قامت و قدّ کشیده اش‬
‫میر مصطفا دایی ، اوجا بوْی بابا‬
‫آن ریش و هیکل چو تولستوی رسیده اش‬
‫هیکللی ،ساققاللی ، توْلستوْی بابا‬
شکّر زلب بریزد و شادی ز دیده اش‬
‫ائیلردی یاس مجلسینی توْی بابا‬
‫او آبرو عزّت آن خشگناب بود‬
‫خشگنابین آبروسی ، اَردَمی‬
‫در مسجد و مجالس ما آفتاب بود‬
‫مسجدلرین ، مجلسلرین گؤرکَمی‬
۵۶
‫مجدالسّادات خندة خوش می زند چو باغ‬
‫مجدالسّادات گوْلردی باغلارکیمی‬
‫چون ابر کوهسار بغُرّد به باغ و راغ‬
‫گوْروْلدردی بولوتلی داغلارکیمی‬
‫حرفش زلال و روشن چون روغن چراغ‬
‫سؤز آغزیندا اریردی یاغلارکیمی‬
‫با جَبهتِ گشاده ، خردمند دیه بود‬
‫آلنی آچیق ، یاخشی درین قاناردی‬
‫چشمان سبز او به زمرّد شبیه بود‬
‫یاشیل گؤزلر چیراغ تکین یاناردی‬
۵۷
آن سفره های باز پدر یاد کردنی است‬
‫منیم آتام سفره لی بیر کیشییدی‬
‫آن یاریش به ایل من انشا کردنی است‬
‫ائل الیندن توتماق اوْنون ایشییدی‬
‫روحش به یاد نیکی او شاد کردنی است‬
‫گؤزللرین آخره قالمیشییدی‬
‫وارونه گشت بعدِ پدر کار روزگار‬
‫اوْننان سوْرا دؤنرگه لر دؤنوْبلر‬
‫خاموش شد چراغ محبت در این دیار‬
‫محبّتین چیراخلاری سؤنوْبلر‬
۵۸
‫بشنو ز میرصالح و دیوانه بازیش‬
‫میرصالحین دلی سوْلوق ائتمه سی‬
‫سید عزیز و شاخسی و سرفرازیش‬
‫میر عزیزین شیرین شاخسِی گئتمه سی‬
‫میرممّد و نشستن و آن صحنه سازیش‬
‫میرممّدین قورولماسی ، بیتمه سی‬
امروز گفتنم همه افسانه است و لاف‬
‫ایندی دئسک ، احوالاتدی ، ناغیلدی‬
‫بگذشت و رفت و گم شد و نابود ، بی گزاف‬
‫گئچدی ، گئتدی ، ایتدی ، باتدی ، داغیلدی‬
۵۹
‫بشنو ز میر عبدل و آن وسمه بستنش‬
‫میر عبدوْلوْن آیناداقاش یاخماسی‬
‫تا کُنج لب سیاهی وسمه گسستنش‬
‫جؤجیلریندن قاشینین آخماسی‬
‫از بام و در نگاهش و رعنا نشستنش‬
‫بوْیلانماسی ، دام-دوواردان باخماسی‬
‫شاه عبّاسین دوْربوْنی ، یادش بخیر !‬
‫شاه عبّاسین دوْربوْنی ، یادش بخیر !‬
‫خشگنابین خوْش گوْنی ، یادش بخیر !‬
‫خشگنابین خوْش گوْنی ، یادش بخیر !‬
۶۰
‫عمّه ستاره نازک را بسته در تنور‬
‫ستاره عمّه نزیک لری یاپاردی‬
هر دم رُبوده قادر از آنها یکی به روز‬
‫میرقادر ده ، هر دم بیرین قاپاردی‬
‫چون کُرّه اسب تاخته و خورده دور دور‬
‫قاپیپ ، یئیوْب ، دایچاتکین چاپاردی‬
‫آن صحنة ربودنِ نان خنده دار بود‬
‫گوْلمه لیدی اوْنون نزیک قاپپاسی‬
‫سیخ تنور عمّه عجب ناگوار بود !‬
‫عمّه مینده ارسینینین شاپپاسی‬
۶۱
گویند میر حیدرت اکنون شده است پیر‬
‫حیدربابا ، آمیر حیدر نئینیوْر ؟‬
‫برپاست آن سماور جوشانِ دلپذیر‬
‫یقین گنه سماواری قئینیوْر‬
شد اسبْ پیر و ، می جَوَد از آروارِ زیر‬
دای قوْجالیب ، آلت انگینن چئینیوْر‬
‫ابرو فتاده کُنج لب و گشته گوش کر‬
‫قولاخ باتیب ، گؤزی گیریب قاشینا‬
‫بیچاره عمّه هوش ندارد به سر دگر‬
‫یازیق عمّه ، هاوا گلیب باشینا‬
۶۲
‫میر عبدل آن زمان که دهن باز می کند‬
‫خانم عمّه میرعبدوْلوْن سؤزوْنی‬
عمّه خانم دهن کجی آغاز می کند‬
‫ائشیدنده ، ایه ر آغز-گؤزوْنی‬
‫با جان ستان گرفتنِ جان ساز می کند‬
‫مَلْکامِدا وئرر اوْنون اؤزوْنی‬
‫تا وقت شام و خوابِ شبانگاه می رسد‬
‫دعوالارین شوخلوغیلان قاتاللار‬
‫شوخی و صلح و دوستی از راه می رسد‬
‫اتی یئیوْب ، باشی آتیب ، یاتاللار‬
۶۳
‫فضّه خانم گُزیدة گلهای خشگناب‬
‫فضّه خانم خشگنابین گوْلییدی‬
‫یحیی ، غلامِ دختر عمو بود در حساب‬
‫آمیریحیا عمقزینون قولییدی‬
رُخساره نیز بود هنرمند و کامیاب‬
‫رُخساره آرتیستیدی ، سؤگوْلییدی‬
‫سید حسین ز صالح تقلید می کند‬
‫سیّد حسین ، میر صالحی یانسیلار‬
‫با غیرت است جعفر و تهدید می کند‬
‫آمیرجعفر غیرتلی دیر ، قان سالار‬
۶۴
‫از بانگ گوسفند و بز و برّه و سگان‬
سحر تئزدن ناخیرچیلار گَلَردی‬
‫غوغا به پاست صبحدمان ، آمده شبان‬
‫قوْیون-قوزی دام باجادا مَلَردی‬
‫در بندِ شیر خوارة خود هست عمّه جان‬
‫عمّه جانیم کؤرپه لرین بَلَردی‬
‫بیرون زند ز روزنه دود تَنورها‬
‫تندیرلرین قوْزاناردی توْسیسی‬
‫از نانِ گرم و تازه دَمَد خوش بَخورها‬
‫چؤرکلرین گؤزل اییی ، ایسیسی‬
۶۵
پرواز دسته دستة زیبا کبوتران‬
‫گؤیرچینلر دسته قالخیب ، اوچاللار‬
‫گویی گشاده پردة زرّین در آسمان‬
‫گوْن ساچاندا ، قیزیل پرده آچاللار‬
‫در نور ، باز و بسته شود پرده هر زمان‬
‫قیزیل پرده آچیب ، ییغیب ، قاچاللار‬
در اوج آفتاب نگر بر جلال کوه‬
‫گوْن اوجالیب ، آرتارداغین جلالی‬
‫زیبا شود جمال طبیعت در آن شکوه‬
‫طبیعتین جوانلانار جمالی‬
۶۶
گر کاروان گذر کند از برفِ پشت کوه‬
‫حیدربابا ، قارلی داغلار آشاندا‬
‫شب راه گم کند به سرازیری ، آن گروه‬
‫گئجه کروان یوْلون آزیب ، چاشاندا‬
‫باشم به هر کجای ، ز ایرانِ پُرشُکوه‬
‫من هارداسام ، تهراندا یا کاشاندا‬
‫چشمم بیابد اینکه کجا هست کاروان‬
‫اوزاقلاردان گؤزوم سئچر اوْنلاری‬
‫آید خیال و سبقت گیرد در آن میان‬
‫خیال گلیب ، آشیب ، گئچر اوْنلاری‬
۶۷
‫ای کاش پشتِ دامْ قَیَه ، از صخره های تو‬
‫بیر چیخئیدیم دام قیه نین داشینا‬
‫می آمدم که پرسم از او ماجرای تو‬
‫بیر باخئیدیم گئچمیشینه ، یاشینا‬
‫بینم چه رفته است و چه مانده برای تو‬
‫بیر گورئیدیم نه لر گلمیش باشینا‬
‫روزی چو برفهای تو با گریه سر کنم‬
‫منده اْونون قارلاریلان آغلاردیم‬
‫دلهای سردِ یخ زده را داغتر کنم‬
‫قیش دوْندوران اوْرکلری داغلاردیم‬
۶۸
‫خندان شده است غنچة گل از برای دل‬
‫حیدربابا ، گوْل غنچه سی خنداندی‬
‫لیکن چه سود زان همه ، خون شد غذای دل‬
‫آمما حئیف ، اوْرک غذاسی قاندی‬
‫زندانِ زندگی شده ماتم سرای دل‬
‫زندگانلیق بیر قارانلیق زینداندی‬
‫کس نیست تا دریچة این قلعه وا کند‬
‫بو زیندانین دربچه سین آچان یوْخ‬
‫زین تنگنا گریزد و خود را رها کند‬
‫بو دارلیقدان بیرقورتولوب ، قاچان یوْخ‬
۶۹
‫حیدربابا ، تمام جهان غم گرفته است‬
‫حیدربابا گؤیلر بوْتوْن دوماندی‬
‫وین روزگارِ ما همه ماتم گرفته است‬
‫گونلریمیز بیر-بیریندن یاماندی‬
‫ای بد کسی که که دست کسان کم گرفته است‬
‫بیر-بیروْزدن آیریلمایون ، آماندی‬
‫نیکی برفت و در وطنِ غیر لانه کرد‬
‫یاخشیلیغی الیمیزدن آلیبلار‬
‫بد در رسید و در دل ما آشیانه کرد‬
‫یاخشی بیزی یامان گوْنه سالیبلار‬
۷۰
‫آخر چه شد بهانة نفرین شده فلک ؟‬
‫بیر سوْروشون بو قارقینمیش فلکدن‬
‫زین گردش زمانه و این دوز و این کلک ؟‬
‫نه ایستیوْر بو قوردوغی کلکدن ؟‬
‫گو این ستاره ها گذرد جمله زین اَلَک‬
‫دینه گئچیرت اولدوزلاری الکدن‬
‫بگذار تا بریزد و داغان شود زمین‬
‫قوْی تؤکوْلسوْن ، بو یئر اوْزی داغیلسین‬
‫در پشت او نگیرد شیطان دگر کمین‬
‫بو شیطانلیق قورقوسی بیر ییغیلسین‬
۷۱
ای کاش می پریدم با باد در شتاب‬
‫بیر اوچئیدیم بو چیرپینان یئلینن‬
‫ای کاش می دویدم همراه سیل و آب‬
‫باغلاشئیدیم داغدان آشان سئلینن‬
‫با ایل خود گریسته در آن ده خراب‬
‫آغلاشئیدیم اوزاق دوْشَن ائلینن‬
‫می دیدم از تبار من آنجا که مانده است ؟‬
‫بیر گؤرئیدیم آیریلیغی کیم سالدی‬
‫وین آیه فراق در آنجا که خوانده است ؟‬
‫اؤلکه میزده کیم قیریلدی ، کیم قالدی‬
۷۲
‫من هم به چون تو کوه بر افکنده ام نَفَس‬
‫من سنون تک داغا سالدیم نَفَسی‬
‫فریاد من ببر به فلک ، دادِ من برس‬
‫سنده قئیتر ، گوْیلره سال بو سَسی‬
‫بر جُغد هم مباد چنین تنگ این قفس‬
‫بایقوشوندا دار اوْلماسین قفسی‬
‫در دام مانده شیری و فریاد می کند‬
‫بوردا بیر شئر داردا قالیب ، باغیریر‬
‫دادی طَلب ز مردمِ بیداد می کند‬
‫مروّت سیز انسانلاری چاغیریر‬
۷۳
تا خون غیرت تو بجوشد ز کوهسار‬
‫حیدربابا ، غیرت قانون قاینارکن‬
‫تا پَر گرفته باز و عقابت در آن کنار‬
‫قره قوشلار سنن قوْپوپ ، قالخارکن‬
‫با تخته سنگهایت به رقصند و در شکار‬
‫اوْ سیلدیریم داشلارینان اوْینارکن‬
برخیز و نقش همّت من در سما نگر‬
‫قوْزان ، منیم همّتیمی اوْردا گؤر‬
‫برگَرد و قامتم به سرِ دارها نگر‬
‫اوردان اَییل ، قامتیمی داردا گؤر‬
۷۴
‫دُرنا ز آسمان گذرد وقت شامگاه‬
‫حیدربابا . گئجه دورنا گئچنده‬
‫کوْراوْغلی در سیاهی شب می کند نگاه‬
‫کوْراوْغلونون گؤزی قارا سئچنده‬
‫قیرآتِ او به زین شده و چشم او به راه‬
‫قیر آتینی مینیب ، کسیب ، بیچنده‬
‫من غرق آرزویم و آبم نمی برد‬
‫منده بوردان تئز مطلبه چاتمارام‬
‫ایوَز تا نیاید خوابم نمی برد‬
‫ایوز گلیب ، چاتمیونجان یاتمارام‬
۷۵
‫مردانِ مرد زاید از چون تو کوهِ نور‬
‫حیدربابا ، مرد اوْغوللار دوْغگینان‬
‫نامرد را بگیر و بکن زیر خاکِ گور‬
‫نامردلرین بورونلارین اوْغگینان‬
چشمانِ گرگِ گردنه را کور کن به زور‬
‫گدیکلرده قوردلاری توت ، بوْغگینان‬
‫بگذار برّه های تو آسوده تر چرند‬
‫قوْی قوزولار آیین-شایین اوْتلاسین‬
‫وان گلّه های فربه تو دُنبه پرورند‬
‫قوْیونلارون قویروقلارین قاتلاسین‬
۷۶
‫حیدربابا ، دلِ تو چو باغِ تو شاد باد !‬
‫حیدربابا ، سنوْن گؤیلوْن شاد اوْلسون‬
‫شَهد و شکر به کام تو ، عمرت زیاد باد !‬
‫دوْنیا وارکن ، آغزون دوْلی داد اوْلسون‬
‫وین قصّه از حدیث من و تو به یاد باد !‬
‫سنن گئچن تانیش اوْلسون ، یاد اوْلسون‬
‫گو شاعرِ سخنورِ من ، شهریارِ من‬
‫دینه منیم شاعر اوْغلوم شهریار‬
‫عمری است مانده در غم و دور از دیارِ من‬ ‬
‫بیر عمر دوْر غم اوْستوْنه غم قالار‬
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ اشعار ترکی
غم باسدی قلیانیمی
قیشین قره قئییدی آلیب منیم جانیمی
خورتدان دئییب قوجالیق ، کسیب منیم یانیمی
بو سیگاردا زه لی تک ، دوشوب منیم جانیما
دوداق - دوداقه قویوب ، سورور منیم قانیمی
سازاق سازین قوراراق ، قولاقدی سانکی بورور
چکیبدی ایپلیگیمی ، قیریبدی قئیطانیمی
یئنه قیشین قوشونی ، پائیز مارشین چالاراق
کردیمده وارسا بیچیر ، لاله می ریحانیمی
اوشودوم ها اوشودوم، دئییر منیم دردیمی
کورسو تووین ایتیریب ، آختاریر درمانیمی
پاییزلامیش زمی یم، وریان منه نه گرک
دؤنرگه دؤندره جک ، دؤندیکجه وریانیمی
قوی چالخاسین بیزی بو ، زمانه ئهره کیمی
منیم سودوم چورویوب ، تورشاتسین آیرانیمی
هنر دیلین قلمین ایشدن سالان منی ده
ایشدن سالیب ایتیریب پاک ادیمی سانیمی
حیدربابا یولی تک ، یول باغلانیب اوزومه
آوچی فلک آولاییب سررویله جئیرانیمی
نازلی یاریم گئده لی ، سؤنوب منیم چیراغیم
خان وارسادا نه کاری ، ائوین کی یوخ خانیمی
مریم کؤچوب گئدیبن شهرزادینم دا گئدیر
فلک الیمدن آلیر ، درریمی مرجانیمی
یئتیم تک اوز - گؤزومی نیبت باسیب باساجاق
یامان قاریشدیریاجاق ، سلقه می ، سهمانیمی
نه دیز وار کی سورونوم، نه اوز وارکی قاییدیم
نه یوک قالیب نه یابی ، سویوبلا کروانیمی
ائلدن منی قئوجالیق ، آزقین سالیب ، سالاجاق
ایتیردی تبریزیم ، اودوزدو تهرانیمی
بیزیم ده چایخانامیز ، چای تؤکررک قوناغا
دولدوردی زردآب ایله ، منیم ده فنجانیمی
قلیانلا شهریاریم غمی قالدیر باقالیم
من ده خورولدادیرام ، غم باسدی قلیانیمی
۱۳۵۹
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۳۰
یاد ایامی که دریای مروت جوش داشت
هر صدف یک دامن گوهر، طراز گوش داشت
پرده فانوس در بیرون در می کرد سیر
شمع را پروانه گستاخ در آغوش داشت
باده ها بی ساغر و مینا به دور افتاده بود
مجلس ما مطرب از گلبانگ نوشانوش داشت
در تنزل بود دایم با اسیران لطف چرخ
صحبت امروز ما دایم حسد بر دوش داشت
مهر خاموشی نه امروز از لب ما دور شد
دیگ ما را جوش دل پیوسته بی سرپوش داشت
شد بهار و بلبل این باغ رنگ گل ندید
بس که گلها را حجاب حسن شبنم پوش داشت
چشم ما تا بود گریان، بود طوفان در تنور
بود دریا در قفس، تا سینه ماجوش داشت
زلف و خط نگذاشت افتد چشم ما بر روی یار
موج جوهر دایم این آیینه را خس پوش داشت
این جواب آن غزل صائب که می گوید غنی
یاد ایامی که دیگ شوق ما سرپوش داشت
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۳۷
یاد ایامی که گلچین در گلستانت نبود
بوالهوس را دست بر سیب زنخدانت نبود
بوسه از یاقوت آتش مشربت رنگی نداشت
طوطی خط خوش نشین شکرستانت نبود
بوی پیراهن یکی از سینه چاکان تو بود
نکهت گل محرم چاک گریبانت نبود
کاکلت پهلو تهی می کرد از باد صبا
شانه را دستی به زلف عنبر افشانت نبود
العطش می زد تمنا در بیابان طلب
محشر لب تشنگان چاه زنخدانت نبود
زهر بی پروایی از تیغ نگاهت می چکید
سرمه را دست سیه کاری به مژگانت نبود
لوح رخسار تو از نقش تماشا ساده بود
دست یغمایی در آغوش گلستانت نبود
این زمان گردید وقف عام، ورنه پیش ازین
غیر صائب بلبلی در باغ و بستانت نبود
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۶۰
یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود
شب من موی تو و روز خوشم روی تو بود
نور چون چشم ز پیشانی من می بارید
تا مرا قبله طاعت خم ابروی تو بود
از گهر بود اگر رشته من آبی داشت
پرده لاغریم چربی پهلوی تو بود
آن که می برد مرا از خود و از راه کرم
باز می داد به خود هر نفسی، بوی تو بود
غمگساری که به رویم گه بیهوشی آب
می زد از راه مروت، عرق روی تو بود
تخم امید من آن روز برومندی داشت
که سویدای دلم خال لب جوی تو بود
همزبانی که غمی از دل من برمی داشت
در سراپرده دل چشم سخنگوی تو بود
خال رخسار جهان بود سیه رویی من
دل سودازده آن روز که هندوی تو بود
دل کافر به تهیدستی رضوان می سوخت
روزگاری که بهشتم گل خودروی تو بود
بود بر خون گل آن روز شرف خاک مرا
که دل خونشده ام نافه آهوی تو بود
پرده ای بود به چشم من گستاخ نگاه
هیکل شرم و حیایی که به بازوی تو بود
خار در پیرهن شبنم گل بود از رشک
تا مرا تکیه گه از خاک سر کوی تو بود
عشرت روی زمین بود سراسر از من
تا سرم در خم چوگان تو چون گوی تو بود
تا تو رفتی ز نظر، دیده من شد تاریک
صیقل دیده من آینه روی تو بود
دل یوسف هوس حلقه زنجیر تو داشت
صائب آن روز که در سلسله موی تو بود
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷۲
زان گل که اندکی بته مشک ناب شد
بسیار خلق از مژه در خون خضاب شد
در خردگیش دیدم و گفتم که مه شوی
او خود برای سوزش خلق آفتاب شد
آن سادگی که داشت، به سرخی شدش به دل
قندی که داشت نیشکر او، شراب شد
بهر خدا دگر به دل من گذر مکن
ای چشمه حیات که خون من آب شد
جز بوی خون نیامد از او در دماغ من
از زلف او گهی که جهان مشک ناب شد
ای پندگوی، نزد تو سهل است عشق،لیک
مسکین کسی که جان و دل او خراب شد
دی در چمن شدم بگشاید مگر دلم
آهی زدم که آن همه گلها گلاب شد
در خواب پیش چهره خسرو پدید گشت
سلطان گذشت و قصه ما نقش آب شد
هلالی جغتایی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۳
دلا، رفت آنکه: وصل دلستانی داشتم روزی
نشاید زنده بود اکنون که: جانی داشتم روزی
ز من پرسید شرح قصه یعقوب و یوسف را
که پیر عشقم و عشق جوانی داشتم روزی
ز جورت این زمان افسانه ای دارم، خوش آن حالت
که از لطف تو هر جا داستانی داشتم روزی
خدا را، چاره ای کن، پیش ازان روزی که بعد از من
بصد افسوس گویی: ناتوانی داشتم روزی
چه بر من طعنه بی خانمانی می زنی، ناصح؟
من بی خانمان هم خانمانی داشتم روزی
دهن پر گفتگوی شوق و نتوان دم زدن با او
مرا، یارب، چه شد؟ من خود زبانی داشتم روزی
هلالی، می رسد آهم بماه آسمان شبها
بیاد آنکه: ماه مهربانی داشتم روزی
همام تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۵
داشتم روزی نگاری یاد می آید مرا
هر زمان از یاد او فریاد می آید مرا
مجمع اصحاب و وصل یار وایام شباب
همچو برق نیز رو با یاد می آید مرا
هر دو چشم اشک ریزم در فراق دوستان
نیل مصر و دجله بغداد می آید مرا
با خیال قامت او عشق بازی می کنم
چون نظر بر سرو و بر شمشاد می آید مرا
آن چنان بر روزگار بیوفا منکر شدم
کز توهم داد هم بیداد می آید مرا
نقش های چرخ را بی اصل می بینم تمام
کارهای دهر بی بنیاد می آید مرا
همام تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۰
دوستان از دوستان یاد آورید
عهد یار مهربان یاد آورید
گر ز یاری یک زمان آسوده اید
وقت دوری آن زمان یاد آورید
چون بگوید نکته یی شیرین لبی
آن لب شکتر فشان یاد آورید
تشنگان را در میان بادیه
سبزه و آب روان یاد آورید
طوطی شیرین نفس را در قفس
کشور هندوستان یاد آورید
جان علوی را درین زندان خاک
مجلس روحانیان یاد آورید
آدم محبوس را در آب و گل
از بهشت جاودان یاد آورید
این جهان چون منزل راحت نبود
عیش های آن جهان یاد آورید
در زمان از بی زمانی دم زنید
در مکان از لامکان یاد آورید
از همام این نظم را چون بشنوید
بیت آن صاحب قرآن یاد آورید
پیل را هندوستان یاد آورید
مرغ را از آشیان یاد آورید