عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
نظام قاری : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۵ - خواجه حافظ فرماید
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی
حاصل از حیات جان ایندمست تا دانی
در جواب آن
ای که ده جهت داری جامه زمستانی
بر تن خودت کن بار آنقدر که بتوانی
بر نهالی اطلس چون دهی شب آسایش
حاصل از حیات جان آندمست تا دانی
پیش رخت ابیاری گفت راز مخفی دان
با طبیب نامحرم حال راز پنهانی
دل زمعجر روبند کوش داشت دانستم
چشم بند زردوزی میرد به پیشانی
هر که رخت سرما را غم نخورد نادم شد
عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی
پیر خرقه ات گویم پیشک از ره کسوت
هر زمان که در پوشی رخت صوف جرجانی
رخت صوفک ایقاری داد تو نخواهد داد
جهد کن که از ارمک داد خویش بستانی
نظام قاری : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۶ - سید جلال الدین عضد فرماید
ای برگ گل سوری از خار مکن دوری
از خار مکن دوری ای برگ گل سوری
در جواب آن
ای مخفی کافوری از پنبه مکن دوری
از پنبه مکن دوری ای مخفی کافوری
در پرده مستوری والا نتواند بود
والا نتواند بود در پرده مستوری
ای جبه بدستوری من مینهمت پنبه
من مینهمت پنبه ایجبه بدستوری
درویش تو معذوری در پاچو ازارت نیست
درپا چوانارت نیست درویش تومعذوری
ایشرب تو منظوری مدفون بودت ناظر
مدفون بودت ناظر ایشرب تو منظوری
حبری خوش و صابوری خواهم ببر آوردن
خواهم ببر آوردن حبری خوش و صابوری
از رخت نو سوری قاری فرجی بادت
قاری فرجی بادت از رخت نو سوری
نظام قاری : قطعات
شمارهٔ ۶
فارغی ای جیب اطلس کز برت کیف عبیر
ناکه انگیز دغباری چون زمیدان گرد کرد
ار خشم رخت زنان میبرد در تالان مغل
و ز سر غیرت نظر در بقچه اش میکرد کرد
هر توانگر کوشکم بگزید بر سنجاب دی
چون بمرد آن پنبه دزد پاچه در نامرد مرد
جبه از پنبه و صوف و سقرلاط و برک
هر که دارد در زمستان جان ز دست برد
دل زرخت زخم خورده داشت خود دردی کهن
در لباسم باز روغن ریخت با آن درد درد
نظام قاری : قطعات
شمارهٔ ۸
در مزاد رخت دلالان منادی میرنند
بشنوید ای تاجران صوف و دیبا بشنوید
پیشوازی نرمدست از بقچه غایب شده
تا نپوشانید این حق و بباطل مگروید
آسیتنی پهن و برهاتنک و دامانی فراخ
زر بسی پنهان بجیبش غافل از وی نغنوید
آستر والا فراویزش خشیشی دگمه در
تیر گرزو چاک پس دارد بر و واقف شوید
هر که میآرد نشان او را کله واری رسد
جامه پوشانرا کنید آگاه حالی زین نوید
ارغوانی روی او بطانه اش گلگون بود
گربیا بندش بجامه خانه قاری دوید
هان میفتید از بر این قصه تا کهنه شود
ورنه هر ساعت بدیوان در عقوبات نوید
نظام قاری : قطعات
شمارهٔ ۱۳
در جهان هر خلعتی زیبنده شخصی را بود
پوستینی کی برازد آسیائی راز آس
(وصله اصلاح بردق دقیق من مدوز)
(خوش نباشد جامه نیمی اطلس ونیمی پلاس)
نظام قاری : قطعات
شمارهٔ ۱۴
تو صوف و پوستین داری زمستان
چه غم داری زعریان بلاکش
(یکی را جامه سرما تنورست)
( تو دست از دور میداری بر آتش)
نظام قاری : قطعات
شمارهٔ ۱۶
بفکر اطعمه و البسه من و بسحاق
(بنان خشک قناعت کنیم و جامه دلق)
نبرده فضله معنی زکیس و کاسه کس
(که بار منت خود به که بار منت خلق)
نظام قاری : قطعات
شمارهٔ ۲۰
زنا که وصله کرباس زردک
فتاد از یقچه رختی بدستم
بدو گفتم که دیبا یا کتانی
(که از بوی دلاویز تو مستم)
بگفتا پاره کرباس بودم
ولی با اطلس و کمخا نشستم
(کمال همنشین در من اثر کرد)
(و گرنه آن قماشم من که هستم)
نظام قاری : قطعات
شمارهٔ ۲۱
ترجیح شعر اطعمه بر البسه نهند
مشتی حریص کسنه کاسه کجا برم
(از خرقه هیچ زحمت و علت کسی ندید)
(اکثر فسادها همه از لقمه بنگرم)
نظام قاری : قطعات
شمارهٔ ۲۹
غرض زین طرز تشریف قبولیست
که پوشاند بما اهل صفائی
مگر الباغ بخشی چون بخواند
بعریانی دهد جامه بهائی
نظام قاری : مثنویات
شمارهٔ ۱
بسر تخفیفه روزی بدستار
سری میجست و بالائی زپندار
زنا که طیلسان بروی بر آشفت
لسان حال را بگشوده میگفت
(هر آن مهتر که با کهتر ستیزد)
(چنان افتد که هرگز برنخیزد)
نظام قاری : مثنویات
شمارهٔ ۲
در البسه رانده ام سخن را
شسته همه جامه کهن را
(گازر که بکار خود تمامست)
(بهتر زنسیج باف خامست)
نظام قاری : رباعیات
شمارهٔ ۴
از بندقی انکه سرفرازی دارد
روز طربش رو به درازی دارد
ای صوف مشو غره به خندیدن شرب
(گو با تو سر دوالبازی دارد)
نظام قاری : رباعیات
شمارهٔ ۵
خادم که دراز خان بمجلس بگشاد
بودم غم جامه چون برم کاسه نهاد
آخر ز برای آش رختم شد چرب
(همسایه بدخدای کس را مدهاد)
نظام قاری : رباعیات
شمارهٔ ۷
در البسه ام مگو جواب ای سره مرد
نتوان چو دو سر زیک گریبان بر کرد
تا چند کنی پوش زپوشی کسان
(از جامه عاریت نشاید برخورد)
نظام قاری : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
باریش بزرگ گفت دستاری سر
در زینت و تمکین ز توام من برتر
بر کرد زجیب فکر سر ریش و چه گفت
(بر بسته دگر باشد و بر رسته دگر)
نظام قاری : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
پرداخته گرباس گهی کاهی خام
گه صوف حلال و گاه کمخای حرام
مائیم بجامه خانه دهر مدام
نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام
نظام قاری : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
هر کس که جواب گوید اینطرز سخن
(شاگرد منست و خرقه دارد از من)
در البسه هر کس که کند انکارم
(یارب که مباد روزیش هیچ کفن)
نظام قاری : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
در جامه زقوت به بود کوشیدن
کس نیست چو در بند شکم کاویدن
(بر سفره خان رفت چو دستار بخرج)
(بر سر نتوان دراز خان پیچیدن)
نظام قاری : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
ای داده بجیب جامه از مدفون زه
تخفیفه و دستار بامرت که و مه
خاصک تو ستانی بقد ارمک تو دهی
(یارب تو بلطف خویش بستان و بده)