عبارات مورد جستجو در ۵۴۴۸ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
اول نگه تو فتنه انگیز نبود
بر هم زن هنگامهٔ پرهیز نبود
تا نقش نبسته بود یاقوت لبت
با آب، قران آتش تیز نبود
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۰
مطرب مگذار دم، نی و چنگ بیار
از یار، پیامی به دل تنگ بیار
سوی قفس ای باد سحرگه، خبری
از حلقهٔ مرغان شباهنگ بیار
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۹
از کام دل است بس که عریان دستم
کوتاه فتاده از گریبان دستم
از بس که گزیدهام به دندان غضب
خونین شده چون پنجهٔ مژگان دستم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
چون شمع بود داغ جنون تاج سرم
آتش به جهانی زده مژگان ترم
عیبی نبود هست کساد ارگهرم
عیبم همه این است مه صاحب هنرم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۳
غفلت زده ام، خاطر آگاهم ده
افسرده دلم، آه سحرگاهم ده
عمری ست که رو از دو جهان تافته ام
ای قبلهٔ مقبلان، به خود راهم ده
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۰
ای آنکه بنفشه زیب نسرین داری
صد رخنه ز غمزه در دل و دین داری
ظلم است که اشک بوالهوس پاک کند
دستی که ز خون ما نگارین داری
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱
بر رخ چه درگشاید، بیگانهٔ وفا را
چشمی که می نبیند دیدار آشنا را؟
نخل فسرده ی ما، نه سایه نه ثمر داشت
ما شاخ خشک بیدیم، معذور دار ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴
سرشک لاله گون، رشک گلستان می کند ما را
بهار خار مژگان، گل به دامان می کند ما را
به چاک سینه دارد دستم الفت، دور از آن دامان
غم هجران به ما دست و گریبان می کند ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳
می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را
لب مخمور من نوشید این جام لبالب را
بهشت جاودانی، دستگاه بوسه اش دارد
دهان تنگ او داده ست وسعت، حسن مشرب را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰
یاسمین بنده شود چاک گریبان تو را
برگ گل جزیه دهد، شقّهٔ دامان تو را
زاهد، این خرقه به دوشم خنکیهای تو داد
کرد پشمیهٔ من، فکر زمستان تو را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹
دعوی ست با شعر ترم، آن دشمن ادراک را
سگ می خورد دایم نجس، آن آبهای پاک را
مشاطهٔ گلشن منم، با این خمارآلودگی
چشمم حنابندی کند، از اشک دست تاک را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۰
شد قسمت خال تو،که مشک ختن ماست
بوسیدن آن لب، که زیاد از دهن ماست
مژگان تر، به هجر تو، ابر بهار ماست
در جوش داغ، سینهٔ ما، لاله زار ماست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۷
خار رهت، به روضهٔ رضوان برابر است
خاک درت، به چشمه ی حیوان برابر است
از شوخی نگاه تو آموختم سخن
هر نقطه ام، به چشم غزالان برابر است
خود را به چنگ لطمهٔ دنیا نیفکنی
این موجهٔ سراب، به طوفان برابر است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۸
تا بود داغها، دل آزرده حال داشت
این مرغ پرشکسته، چمن زیر بال داشت
در گلشن از جمال تو، ای آفتاب روی
شبنم نبود، گل عرق انفعال داشت
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۲
بر لبم حرف دهان تنگ یار افتاده است
بخیهٔ راز نهان، بر روی کار افتاده است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۱
ز بی مهریّ او، داغم چراغ مرده ای دارد
گل حسرت کشی، نه خورده ای، نه برده ای دارد
نه تنها صرصر فریاد من، شوریده صحرا را
چو دریا چشم پرشورم، نمک پرورده ای دارد
به خاک من گذرکن، تا ببینی لاله زاری را
مزار خشک زاهد، سبزهٔ پژمرده ای دارد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۹
شراب خون من، آن مست را مخمور می سازد
کباب من لب شیرین او را شور می سازد
به قسمت گر نصیب خضر گردد، یک شب هجران
ره نزدیک عمر جاودان را، دور می سازد
چنین بی پرده چون بلبل، نمی گردید افغانم
مرا رسوا و مست، آن غنچه مستور می سازد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۴
چهره نما که در چمن، شور هزار گل کند
طرّه گشا که در خزان، بوی بهار گل کند
سپند آتش خویشم، کسی دوا چه کند؟
به بی قراری من صبر بی نوا چه کند؟
حزین سوخته دل، می دهد به حسرت جان
زمانه عهد شکن، یار بی وفا چه کند؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۸
تا زلف تو بر دوش و برم سایه فکن شد
هر چاک دلم، جادهٔ صحرای ختن شد
دیدهٔ بخت سیاهم چو گران خواب شود
تیغ مژگان رسای تو سیه تاب شود
سر تسلیم، پی سجدهٔ مستانه به خاک
می گذارم، اگر ابروی تو محراب شود
مرا به خاک چو مژگان اشکبار شود
کفن پر آب تر از ابر مایه دار شود
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۳
زلف سیهش، آتش بیداد برآورد
دود از شکن طرّهٔ شمشاد برآورد
برخاست مرا از قفس سینه صفیری
شور از دل مرغان چمن زاد برآورد
رخساره نمودیّ و مرا مردمک چشم
در دیده سپندی شد و فریاد برآورد