عبارات مورد جستجو در ۳۱۴۱ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۸۴
به دور میکده باید شراب چندان ریخت
که لای خم، ره آمد شد عسس بندد!
چه سان مویز نگردم به غورگی، که فلک
کمر به چیدن انگور نیمرس بندد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۱۰
چرخ با من می ستیزد، طالع از من می گریزد
صبح محشر برنخیزد بختم از بس خواب دارد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۳۴
آنچه من می کشم از طالع رم کرده خویش
کی ز آهوی گریزان شده، صیاد کشد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۳۸
بر نمی تابد دلم، پس مانده پرویز را
گنج باد آورد می خواهم اگر باد آورد
بس که آن بدخو مرا بی بهره می خواهد ز وصل
می کند خود را فرامش، گر ز من یاد آورد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۶۸
خاک گردیدم، نگردید آرزوها بر طرف
برطرف شد دل، نشد یک مو تمنا برطرف
واعظا تا کی خروشی برگنهکاران عشق؟
جنت از تو، دوزخ از ما، شور و غوفا برطرف!
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۹۲
کو صبر کز صبوری، تاب جفا بیارم؟
بی صبرم آفریدند، صبر از کجا بیارم؟
تا کی دلم بماند در پیش خوبرویان؟
عضوی ست رفته از جا، باید به جا بیارم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۲۰
قطره چندی نصیب کام خشکم بیش نیست
چون صدف خود را اگر در قعر دریا افکنم
بر سرم گر افسر شاهی گذارد روزگار
چون کلاه لاله بردارم به صحرا افکنم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۴۷
تا تیر در کمان بود، رنگ نشان ندیدم
چون شد نشانه پیدا، تیر و کمان ندیدم
صد ره نظاره کردم بر هر درخت این باغ
یک مرغ شادمانی، در آشیان ندیدم
گل چین ز جبهه می ریخت، غنچه گره ز ابرو
برگ شکفته رویی از این و آن ندیدم
در عشق صرف کردم این عمر بی بها را
غیر از بهانه جویی از گلرخان ندیدم
گفتی که می رود آب در جویبار قسمت
من غیر رود گریه، آب روان ندیدم
ظلمات قسمتم کرد همسفره سکندر
او بوی آب نشنید، من روی نان ندیدم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۴۸
نشوم چرا سیه رو، که چو مردمان دیده
نه به روزه می دهم تن، نه دل نماز دارم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۶۷
از بس ز پا فتاده ایام پیری ام
ناید ز صد جوان، سر مو دستگیری ام
آزاده ام مخوان، که ز ملک عدم، قضا
آورده در وجود به طرز اسیری ام
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۶۹
بس که رزق ما طفیلی شد ز دیوان قضا
داشت حکم میزبان، گر میهمانی داشتیم
چرخ دون همت، به هفتاد و دو تن آبی نداد
ما تن تنها، به او امید نانی داشتیم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۱۶
ز بی برگی بود لبریز رونق گلستان من
بهار از جای برخیزد به تعظیم خزان من
شکاراندازیی بی سعی تقدیر آرزو دارم
به زور دیگری تا کی جهد تیر از کمان من؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۲۲
ز شوق آنکه بنشیند درو یک لحظه یار من
نمی آید به هم، چون دامن صحرا کنار من
به دور حسن او یک چهره گلگون نمی بینم
خزان عالمی گردیده ایام بهار من
مگر ساقی ز لشکرگاه خم، فوجی برون آرد
که از فوج صراحی نشکند هرگز خمار من
ز بس بی طالعی، در کارگاه عشق چون طغرا
اگر کاری کنم، یک جو نمی آید به کار من
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۲۹
در مدرسه عشق، به نادانی من کو؟
آشفته دماغی به پریشانی من کو؟
در غمکده دهر، غم افتاده فراوان
لیکن چو غم بی سروسامانی من کو؟
در مصر، عزیزان وطن رانکند یاد
بویی ز وفا با مه کنعانی من کو؟
مهمان خودم کرد قضا، لیک به خواری
جز دامن من، سفره مهمانی من کو؟
گفتی که پریشان شده ای نیست چو زلفم
با زلف تو، سامان پریشانی من کو؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۶۴
ساقیا لب تشنه ام، آبی چو لعل تر بده
جام سرشاری به عشق ساقی کوثر بده
از صدف در شیوه همت نژادی کم مباش
قطره ای گر می ستانی، در عوض گوهر بده
آسمان نامرد و من از تیغ جورش در هراس
قابل دستار مردی نیستم، معجر بده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۷۰
تو خود مهری، ولیکن با سیه روز غم عشقت
چو خورشید درخشان، مهرورزیدن نمی دانی
چو با من برخوری، از رنگ زردم می شوی آگه
ولی چون طفل اشک، احوال پرسیدن نمی دانی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۷۶
کس چه می داند که پیمانت نمی ماند درست
گر ز بدمستی قدح را بر سر ما نشکنی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۸۲
داد بی موجب عنانم را به دست رهزنی
آنچه من از دوست دیدم، کس ندید از دشمنی
بر نمی تابد دلم از نازکیها حرف سخت
صد شکست آید برین مینا، ز خارا گفتنی
سبز پوشیدن مکرر گشت ای سرو چمن
گر توانی، همچو مینا سرخ کن پیراهنی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۰۳
گر به مهر همه چون صبح برآرم نفسی
ندهد چرخ ازین فرقه به من همنفسی
شب گرفتم به برش، از من مسکین رخ تافت
شعله را کی بود آرام در آغوش خسی؟
آشیان و پر پرواز و گل و دانه و آب
همه را داد به ما چرخ، ولی در قفسی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۰۶
در کار معنی پروری کافتاده ناحق بر سرم
بخت بدم می افکند، هر دم به فکر باطلی
ای مرد قابل، واژگون اظهار حال خویش کن
کز دهریابی عافبت، مانند هر ناقابلی