عبارات مورد جستجو در ۶۲۵۴ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٩١
می نوش و شادباش و طرب کن که دمبدم
نو مهره ئی برآید ازین حقه کهن
چیزیکه هست و بود و بود نیست غیر این
این لوح اگر هزار پی آری ز سر به بن
زای زبان عجز گره میشود چو ها
در شرح آنکه هست بر آن دال کاف کن
ابن یمین نصیحت پیرانه میکند
تا بخت نو جوان شودت گوش کن سخن
گر رنج دل همی طلبی از برای رزق
فکرت بجمع بیشتر و پیشتر مکن
نو مهره ئی برآید ازین حقه کهن
چیزیکه هست و بود و بود نیست غیر این
این لوح اگر هزار پی آری ز سر به بن
زای زبان عجز گره میشود چو ها
در شرح آنکه هست بر آن دال کاف کن
ابن یمین نصیحت پیرانه میکند
تا بخت نو جوان شودت گوش کن سخن
گر رنج دل همی طلبی از برای رزق
فکرت بجمع بیشتر و پیشتر مکن
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٩۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠٠
وزیر شاه نشان حالم ار بدانستی
براستی که نیم کج طریق چون فرزین
بپای پیل حوادث سرم نگشتی پست
زیادتی نرسیدیم از سپهر برین
ز بهر یکدو سه من می که آنجوان خوردست
بر اسب کینش سواری نمیرسد چندین
بده هزار حیل حاسدان چنان کردند
که نور بازگرفت از من آفتاب زمین
طویل باد حیاتت که تا بدولت تو
بیک پیاده فکرت که راند ابن یمین
هزار بند که منصوبه اعادی بست
ز هم گشاید و یابد ز دوستان تحسین
براستی که نیم کج طریق چون فرزین
بپای پیل حوادث سرم نگشتی پست
زیادتی نرسیدیم از سپهر برین
ز بهر یکدو سه من می که آنجوان خوردست
بر اسب کینش سواری نمیرسد چندین
بده هزار حیل حاسدان چنان کردند
که نور بازگرفت از من آفتاب زمین
طویل باد حیاتت که تا بدولت تو
بیک پیاده فکرت که راند ابن یمین
هزار بند که منصوبه اعادی بست
ز هم گشاید و یابد ز دوستان تحسین
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧١٠
یکچند شد که بر هدف دل کمان چرخ
تیر از کمین گشاد و فروبست کار من
وز دور نا موافق و ایام مختلف
آشفته شد چو زلف بتان روزگار من
وز اختلاف گردش گردون دون نواز
اغیار من شدند کنون یار غار من
وز صرصر هموم و دم سرد حاسدان
بی برگ و بینوا چو خزان شد بهار من
با عقل کار دیده که در حل مشکلات
رای ویست مؤنمن و مستشار من
گفتم از آنچه میکشم از دهر شمه ئی
زان پس که در گذشت ز حد اضطرار من
گفتا که مسپر ابن یمین جز طریق صبر
کاینست در حوادث دهر اختیار من
تیر از کمین گشاد و فروبست کار من
وز دور نا موافق و ایام مختلف
آشفته شد چو زلف بتان روزگار من
وز اختلاف گردش گردون دون نواز
اغیار من شدند کنون یار غار من
وز صرصر هموم و دم سرد حاسدان
بی برگ و بینوا چو خزان شد بهار من
با عقل کار دیده که در حل مشکلات
رای ویست مؤنمن و مستشار من
گفتم از آنچه میکشم از دهر شمه ئی
زان پس که در گذشت ز حد اضطرار من
گفتا که مسپر ابن یمین جز طریق صبر
کاینست در حوادث دهر اختیار من
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٢٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۴۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۵٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٠٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢۴
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣۴
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۴۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۶١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۶٩
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٧٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٨٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٨۶
یکی پرسید ز افلاطون بگاه نزع کای دانا
کجا دفنت کنم وقتی که روی از خلق برتابی
برآورد از جگر آهی حکیم زنده دل وانگه
بگفتش دفن کن هر جا که خواهی گر مرا یابی
مدار ابن یمین زین پس نظر بر تن چو دانستی
نه این خاکی نه این بادی نه این آتش نه این آبی
ز خود گر آگهی خواهی بکوی نیستی در شو
که تو در عالم هستی نه بیداری که در خوابی
کجا دفنت کنم وقتی که روی از خلق برتابی
برآورد از جگر آهی حکیم زنده دل وانگه
بگفتش دفن کن هر جا که خواهی گر مرا یابی
مدار ابن یمین زین پس نظر بر تن چو دانستی
نه این خاکی نه این بادی نه این آتش نه این آبی
ز خود گر آگهی خواهی بکوی نیستی در شو
که تو در عالم هستی نه بیداری که در خوابی
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱