عبارات مورد جستجو در ۷۷۵ گوهر پیدا شد:
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۴
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۱
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۲
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۳
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۹
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۴
میرزاده عشقی : غزلیات و قصاید
شمارهٔ ۱۹ - پریشانی ایران
ای دوست ببین بی سر و سامانی ایران
بدبختی ایران و پریشانی ایران
از قبر برون آی و ببین ذلت ما را
این ذلت ایرانی و ویرانی ایران
آوخ که لحد، جای تو شد تا به قیامت!
رفتی و ندیدی تو پریشانی ایران:
از وضع کنونی و ز بدبختی ملت
زین فقر و پریشانی و ویرانی ایران
گردیده جهان تیره و گشته ست دلم تنگ
گوئی که شدم حبسی و زندانی ایران
بگرفته دلم سخت ز اوضاع کنونی
بیچارگی و محنت و حیرانی ایران
(عشقی) بود، از نوحه گر امروز عجب نیست
خون می چکد از دیده ایرانی و ایران
بدبختی ایران و پریشانی ایران
از قبر برون آی و ببین ذلت ما را
این ذلت ایرانی و ویرانی ایران
آوخ که لحد، جای تو شد تا به قیامت!
رفتی و ندیدی تو پریشانی ایران:
از وضع کنونی و ز بدبختی ملت
زین فقر و پریشانی و ویرانی ایران
گردیده جهان تیره و گشته ست دلم تنگ
گوئی که شدم حبسی و زندانی ایران
بگرفته دلم سخت ز اوضاع کنونی
بیچارگی و محنت و حیرانی ایران
(عشقی) بود، از نوحه گر امروز عجب نیست
خون می چکد از دیده ایرانی و ایران
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۱ - تاریخ وفات شیخ زینالدین
چراغ انجمن علم و فضل زینالدین
که قدوه علما بود و زبده فضلا
فقید صاف ضمیزی که همچو آئینه بود
دلش ز صیقل انوار شرع عین صفا
زبسکه شوق لقای جناب باری داشت
نمود پیرهن تن بسان غنچه قبا
چو ذرهای که کند جای دربر خورشید
چو قطره که زند غوطه در دل دریا
غرض که طایر روحش گشود بال و پرید
ز الفت تن خاکی که بود جانفرسا
بوصل حضرت باری رسید حالش رست
بباغ خلد ازین خاکدان تنگ فضا
بگفت از پی تاریخ رحلتش مشتاق
بسوی بزم جنان رفت قدوه علما
که قدوه علما بود و زبده فضلا
فقید صاف ضمیزی که همچو آئینه بود
دلش ز صیقل انوار شرع عین صفا
زبسکه شوق لقای جناب باری داشت
نمود پیرهن تن بسان غنچه قبا
چو ذرهای که کند جای دربر خورشید
چو قطره که زند غوطه در دل دریا
غرض که طایر روحش گشود بال و پرید
ز الفت تن خاکی که بود جانفرسا
بوصل حضرت باری رسید حالش رست
بباغ خلد ازین خاکدان تنگ فضا
بگفت از پی تاریخ رحلتش مشتاق
بسوی بزم جنان رفت قدوه علما
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۲
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۳ - تاریخ فوت شیخ المشایخ شیخ عبدالنبی
شیخ ستوده خصلت عبدالنبی که بودش
یکسر صفات نیکو جمله خصال زیبا
دانشوری که بودش از آبگینه دل
روشن چراغ حکمت از نور حق تعالی
بنمود کوکب او رو در نشیب و عالم
شد تیره از غروبش چون از غروب بیضا
از فوتش اهل دل را گردید ساغر چشم
پرخون ز شیشه دل همچون قدح ز مینا
چون مرغ روحش از جسم پرواز کرد و بنمود
آن بر فراز طوبی این زیر خاک مأوا
کلکم نوشت مشتاق تاریخ سال فوتش
حیف از حیات نادان افسوس مرگ دانا
یکسر صفات نیکو جمله خصال زیبا
دانشوری که بودش از آبگینه دل
روشن چراغ حکمت از نور حق تعالی
بنمود کوکب او رو در نشیب و عالم
شد تیره از غروبش چون از غروب بیضا
از فوتش اهل دل را گردید ساغر چشم
پرخون ز شیشه دل همچون قدح ز مینا
چون مرغ روحش از جسم پرواز کرد و بنمود
آن بر فراز طوبی این زیر خاک مأوا
کلکم نوشت مشتاق تاریخ سال فوتش
حیف از حیات نادان افسوس مرگ دانا
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۴ - تاریخ رحلت میر عبدالغفار
حیف از میر فلک مرتبه عبدالغفار
ابروی گهر نسل شه او دانا
که ز عقد در سادات گرامی گهرش
ناگه افتاد بخاک ره و شد ناپیدا
جذبه شوق ملاقات رسول مدنی
شد کمندافکن او زین چمن تنگ فضا
رفت ازین باغ بفردوس برین و افزود
پایهاش از شرف خدمت جدا علی
ذرهاش اختر تابان شد از آمیزش مهر
قطرهاش گوهر رخشان ز وصال دریا
قصه کوته چو شد از محفل دهر و مشتاق
که بود انجمن افروز سخن شمعآسا
گشت سرگرم دعا و زپی تاریخش
گفت جایش بجنان باد ز الطاف خدا
ابروی گهر نسل شه او دانا
که ز عقد در سادات گرامی گهرش
ناگه افتاد بخاک ره و شد ناپیدا
جذبه شوق ملاقات رسول مدنی
شد کمندافکن او زین چمن تنگ فضا
رفت ازین باغ بفردوس برین و افزود
پایهاش از شرف خدمت جدا علی
ذرهاش اختر تابان شد از آمیزش مهر
قطرهاش گوهر رخشان ز وصال دریا
قصه کوته چو شد از محفل دهر و مشتاق
که بود انجمن افروز سخن شمعآسا
گشت سرگرم دعا و زپی تاریخش
گفت جایش بجنان باد ز الطاف خدا
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۶ - تاریخ فوت میرمعصوم
عالم فاضل جناب میرمعصوم آنکه بود
رأی او روشنتر از مرأت بود از آفتاب
آنکه بودند اهل دانش از محیط علم او
گوهرافشان بر تهیدستان معنی چون سحاب
ناگه آورد آفتاب عمر او رو در غروب
وز غروبش تیره شد عالم بچشم شیخ و شاب
رفت از این محفل برون و از غم جانسوز او
شد چو شمع آتشفشان احباب را چشم پرآب
الغرض چون رفت ازین بستان سر او ز رحلتش
شد چو داغ لاله دل در سینه یاران کباب
کلک مشتاق از پی تاریخ فوتش زد رقم
سوی جنت شد ز دنیا سید عالیجناب
رأی او روشنتر از مرأت بود از آفتاب
آنکه بودند اهل دانش از محیط علم او
گوهرافشان بر تهیدستان معنی چون سحاب
ناگه آورد آفتاب عمر او رو در غروب
وز غروبش تیره شد عالم بچشم شیخ و شاب
رفت از این محفل برون و از غم جانسوز او
شد چو شمع آتشفشان احباب را چشم پرآب
الغرض چون رفت ازین بستان سر او ز رحلتش
شد چو داغ لاله دل در سینه یاران کباب
کلک مشتاق از پی تاریخ فوتش زد رقم
سوی جنت شد ز دنیا سید عالیجناب
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۷ - تاریخ فوت میرمحمد
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۹ - تاریخ فوت میرزاجعفر متخلص براهب
راهب که ز داغ رحلت او
خونابه ز چشم دوستان رفت
پرواز گرفت مرغ روحش
زین باغ بروضه جنان رفت
رفت و زغمش فغان احباب
هر دم ز زمین بر آسمان رفت
هرچند زبان آتشین داشت
زین بزم بگویمت چسان رفت
گردید ز سرد مهری دهر
خاموش چو شمع از میان رفت
آخر دیدی چگونه زین باغ
آن طایر طوبی آشیان رفت
گردید ز نغمهای دلکش
خاموش و زجرگ بلبلان رفت
مشتاق برای سال فوتش
تاریخ طلب بهر کران رفت
گفتش ناگاه رهنوردی
راهب صد حیف کز جهان رفت
خونابه ز چشم دوستان رفت
پرواز گرفت مرغ روحش
زین باغ بروضه جنان رفت
رفت و زغمش فغان احباب
هر دم ز زمین بر آسمان رفت
هرچند زبان آتشین داشت
زین بزم بگویمت چسان رفت
گردید ز سرد مهری دهر
خاموش چو شمع از میان رفت
آخر دیدی چگونه زین باغ
آن طایر طوبی آشیان رفت
گردید ز نغمهای دلکش
خاموش و زجرگ بلبلان رفت
مشتاق برای سال فوتش
تاریخ طلب بهر کران رفت
گفتش ناگاه رهنوردی
راهب صد حیف کز جهان رفت
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۱۱ - تاریخ فوت محمدجواد
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۱۳ - تاریخ فوت آقانصیر
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۱۴ - تاریخ فوت محمد ربیع
چون پر ز گردش فلک و دور روزگار
پیمانه حیات محمد ربیع شد
حکم خدا رسید و ازین خاکدان سرای
فرمان کردگار جهان را مطیع شد
بار حیات بست و ز قوتش فغان بلند
از جان دردناک شریف و وضیع شد
در تنگنای دهر بود دستگاه عیش
چندانکه تنگ بود بجنت وسیع شد
کرد از جهان چو رحلت و در بارگاه قدس
از لطف حق مقیم مقام رفیع شد
مشتاق خسته دل بیتاریخ رحلتش
گفتا برون ز دهر محمد ربیع شد
پیمانه حیات محمد ربیع شد
حکم خدا رسید و ازین خاکدان سرای
فرمان کردگار جهان را مطیع شد
بار حیات بست و ز قوتش فغان بلند
از جان دردناک شریف و وضیع شد
در تنگنای دهر بود دستگاه عیش
چندانکه تنگ بود بجنت وسیع شد
کرد از جهان چو رحلت و در بارگاه قدس
از لطف حق مقیم مقام رفیع شد
مشتاق خسته دل بیتاریخ رحلتش
گفتا برون ز دهر محمد ربیع شد
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۲۲ - تاریخ فوت میرزا محمدشفیع
فروغ مشعله دودمان مرتضوی
که همچو مهر بر آفاق مدتی تابید
مه سپهر شرف میرزا شفیع که بود
چه طعنهها زد رخشندگیش بر خورشید
غروب کرد چنان تیره ساخت عالم را
که هیچکس نشناسد سیاه را ز سفید
چو مرغ روح وی از آشیان عالم قدس
بسوی سد ره از این آشیان تنگ پرید
نوشت خامه مشتاق بهر تاریخش
بسد ره جای محمد شفیع شد جاوید
که همچو مهر بر آفاق مدتی تابید
مه سپهر شرف میرزا شفیع که بود
چه طعنهها زد رخشندگیش بر خورشید
غروب کرد چنان تیره ساخت عالم را
که هیچکس نشناسد سیاه را ز سفید
چو مرغ روح وی از آشیان عالم قدس
بسوی سد ره از این آشیان تنگ پرید
نوشت خامه مشتاق بهر تاریخش
بسد ره جای محمد شفیع شد جاوید
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۲۳
غنچه گلبن مقصود زمان
رفت بر باد فنا تا خندید
صرصر حادثه چون برگ خزان
دفتر هستیش از هم پاشید
کرد خون در دل مرغان چمن
مرگ ازین غنچه نورسته که چید
داشت آن مرغ بهشتی دل دل
شوق گلزار بهشت جاوید
زد پروبالی و از باغ جهان
بسوی گلشن فردوس پرید
چون ازین باغ ز بیداد اجل
در گلستان بقا رخت کشید
گفت تاریخ وفاتش مشتاق
حیف از آن نوبر نخل امید
رفت بر باد فنا تا خندید
صرصر حادثه چون برگ خزان
دفتر هستیش از هم پاشید
کرد خون در دل مرغان چمن
مرگ ازین غنچه نورسته که چید
داشت آن مرغ بهشتی دل دل
شوق گلزار بهشت جاوید
زد پروبالی و از باغ جهان
بسوی گلشن فردوس پرید
چون ازین باغ ز بیداد اجل
در گلستان بقا رخت کشید
گفت تاریخ وفاتش مشتاق
حیف از آن نوبر نخل امید