عبارات مورد جستجو در ۹۶۶۸ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۴
مردان کنند خوش، غم و هجر همیشه را
آب بقاست آتش تب، شیر بیشه را
گر بحر ریزیش به گلو، العطش زند
جایی که نخل حرص فروبرد ریشه را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۸
چراغ کلبهٔ درویش، نور ماه می باشد
به جام باده روشن کن شب آدینهٔ ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۷
بهار آمد که می در جام میخوران شود پیدا
مرا از سینه، داغ لاله رخساران شود پیدا
مغنی، مصرع شوخی، ز من باید سراییدن
که شور میکشان، در بزم هشیاران شود پیدا
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۸
به بازاری که دلق میگساران می شود پیدا
بهای خرقه پرهیزگاران می شود پیدا
موثر جلوه سازی می کند جایی، اثر جایی
ز دلها دود این آتش عذاران می شود پیدا
چنین گر، گریه را از خوی او، در دل گره سازم
پس از مردن، ز خاکم چشمه ساران می شود پیدا
به مستی نغمه سنجی خوش بود، ساقی سرت گردم
چمن بشکفت وگلبانگ هزاران می شود پیدا
اگر بیگانه گردد چند روزی، روزگار از تو
عیار آشنایی های یاران می شود پیدا
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۶
آشفته چو من نبود، سنبل به گلستانها
شوریده سرم دارند، این طرّه پریشانها
شرح غم دل گوید، پروانه به خاموشی
بلبل به چمن سنجد، این پرده به دستانها
شور لب محبوبان، افزود ز عشق من
حق نمکی دارد، داغم به نمکدانها
لیلی کدهٔ دل را، گر راه نکردی گم
بیهوده نمی گشتی، مجنون به بیابانها
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۲
فصل بهار عشق و تماشای اشک ماست
چشم سفید ما، کف دریای اشک ماست
مستی که پشت پا به جهان خراب زد
طوفان سیل بادیه پیمای اشک ماست
بر کف گرفته کاسهٔ دریوزه، از صدف
دریا گدای گوهر والای اشک ماست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۶
مستی چشم یار، ز پیمانه خود است
خواب بهار، پردهٔ افسانهٔ خود است
غمهای مایه دار تو از دل نمی رود
این گنج شاهوار، به ویرانهٔ خود است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۶
ایّام غمم، مرا بهار است
مژگان رگ ابر آبدار است
طرح عیشی چرا نریزم؟
دامان دلم پر از غبار است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۳
روشن از حیرت دل شد که دلارایی هست
در بر این آینه را، آینه سیمایی هست
پای آوارگیم، رهبر دامن نشود
گر بجز کوی تو، پنداشته ام، جایی هست
وسعت آباد دل، افتاده حزین در پیشت
برو از خویش که خوش دامن صحرایی هست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۲
بی باده سیه مست، شب از یاسمن کیست؟
فیض سحر از سینهٔ گل پیرهن کیست؟
نظّاره، خیال کِه در آغوش کشیده ست؟
حیران نگهی، آینه دار بدن کیست؟
شد صفحهٔ من، جزیه ستان ورق گل
این مشک تر از ناف غزال ختن کیست؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۲
هرکس که نظر باز به آن زلف دوتا شد
درحلقهٔ زنجیر نظر بند بلا شد
هر ذرهٔ خاکیست جدا تشنهٔ خونی
رحم است بران قطره که از بحر جدا شد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۹
آن قدر کرد تپیدن که به آرام رساند
فیض پرواز همین بود که تا دام رساند
خجل از فیض نسیمم که ز گلزار جهان
بوی یاسی به دماغ دل ناکام رساند
از تب عشق، به جان منت ساقی دارم
که ز تبخاله لبم را به لب جام رساند
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۵
چر با سردی دی بلبلان را کینه می باشد؟
هوا گرم است ما را، تا نفس در سینه می باشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۷
نخل مرا شکوفهٔ صبح امید شد
تا چشم انتظار به راهش سپید شد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۲
جز آتش بهار هوا را که بشکند؟
جز می، طلسم توبهٔ ما را کِه بشکند؟
دست و دل شکسته ام از کار برده ای
بر عارض تو، زلف دو تا را که بشکند؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۳
یکایک از نظرم نور پیکران رفتند
ستاره های شب افروزم از میان رفتند
به زمهریر جهان، هم صفیر زاغانم
خزان رسید و گل افسرد و بلبلان رفتند
ز خون دل شکنم بعد از این خمار، مگر
به سنگ، لاله قدح زد که می کشان رفتند
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۲
می آید از کوی مغان طرز طربناکش نگر
صبح قیامت می دمد، پیراهن چاکش نگر
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۶
ز خط شده ست عذارش بنفشه زار امروز
کرشمهٔ عجبی می کند بهار امروز
گرفته ام به سخن لعل می چکانش را
به خون توبه چرا نشکنم خمار امروز؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۵
برده شوریدگیم از خود و صهبا در پیش
طرفه سیلی ست به دنباله و دریا در پیش
سرو نازت، چو به گلگشت گلستان آید
سر ز خجلت فکند، نرگس شهلا در پیش
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۳
ز ابر دیده در هر گل، زمین کشته ای دارم
به کف تسبیح و با زنّار ترسا رشته ای دارم
تو در صحن چمن، با بانگ مطرب میگساری کن
که من در کوه و صحرا، آه خون آغشته ای دارم
مرا تبخاله بر لب زد، شراب آتش آلودی
تو درکش گر توانی، جام از کف هشته ای دارم