عبارات مورد جستجو در ۱۶۹ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۶۰
از بهر چه عیش آشکارا نکنیم
چون گل علم نشاط برپا نکنیم؟
تا چند ز کرد و خورد؟ بل تا دوسه روز
جز می نخوریم و جز تماشا نکنیم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۱۵
فرّاش چمن باد شمالست اکنون
بی باده و گل عمر و بالست اکنون
می خور که با جماع همه اهل خرد
خون رزو مال گل حلالست اکنون
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۰۷
زیبد اگر از تنگدلی بگریزی
در خرّمی و عیش فراخ آویزی
هم باده، گرت بجان ستانی میلست
هم جرعه ، اگگر دل دهدت خون ریزی
کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۹۶۵
اگر ز محنت دنیا خلاص می طلبی
بنوش باده گلگون ز شیشه حلبی
چنان به آب عتب تشنه ام که صورت آن
برون نمیرودم از حدیقة عنیی
شراب و شاهد و سیم و زرم طفیل تو باد
فداک اصل مرا می و تها طلبی
اگر نه سابة مخانه بر سرت باشد
ز روزگار ببینی هزار بوالمجی
ترا چو صحبت امن و کفایتی باشد
به عیش کوش و به عشرت دگرچه می طلبی
شراب نوش به فصل بهار و فارغ باش
لا یلیق زمان الشباب فی کربی
کمال را چو مداوا به باده فرمایند
رواست گر بخورد می به حکم شرع نبی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٩۶
مقصود کاخ و صفه و ایوان نگاشتن
کاشانه های سر بفلک برفراشتن
گلهای دلفریب و درختان میوه دار
در باغ و بوستان زره عیش کاشتن
دانی چراست تا بمراد دل اندر او
یک لحظه دوستی بتوان شاد داشتن
ورنه کدام مردم عاقل بنا کند
هرگز عمارتی که بباید گذاشتن
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۷
یکجرعه ز جام لبش ار نوش کنیم
غمهای جهان جمله فراموش کنیم
گر جنگ کند باز خوشم آید ازو
تا وقت صفا دست در اغوش کنیم
ابوالحسن فراهانی : غزلیات
شمارهٔ ۹
مرا کناره ی جویی و یک سبوی شراب
هزار بار زجنت به است و بوی شراب
کنون که در دم نزعم پیاله ده که به گور
کسی شراب برو به که آرزوی شراب
عجب که روزه ما را خدا قبول کند
هلال عید نه بینم اگر به روی شراب
اگر بهشت نبودی مقام می خواران
نیافریدی دروی خدای جوی شراب
نه کعبه است که ره بی دلیل نتوان رفت
به سوی میکده ات رهنماست بوی شراب
بابافغانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۱
خیز ای ندیم و مجمره ی عود برفروز
ساقی بیا و چهره ی مقصود برفروز
امشب که آفتاب حریفست و مه انیس
شمع طرب بطالع مسعود برفروز
می ده ز جام لعل که مهمان بود عزیز
محفل بشمعهای زر اندود برفروز
اکنون که وحش و طیر بزیر نگین تست
دریاب و دل بنغمه ی داود برفروز
دریاب ساقی این همه تا کی شراب تلخ
داغم بپسته ی نمک آلود برفروز
دود چراغ دل دهدت نور معرفت
آیینه ی جمال ازین دود برفروز
ای دوست در مقام رضا نه چراغ دل
گو خصم تیره، آتش نمرود برفروز
صحبت غنیمتست فغانی سپند شو
دست و دلت بهرچه رسد زود برفروز
بابافغانی : مفردات
شمارهٔ ۱۹
بدور لاله چون ابر بهاران رو بصحرا کن
شراب ارغوانی نوش و عالم را تماشا کن
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۸
رهوار طرب تاخته گیر، آخر چه
با طبع بسی ساخته گیر، آخر چه
زآن آب که آبروی ریزد سرعش
خمی دو سه پرداخته گیر، آخر چه
سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۸۲
چو موج، موسم گل سبحه را در آب انداز
پیاله در قدح باده چون حباب انداز
نهان مکن ز کسی راز می کشی چون گل
مپوش دامن تر را، در آفتاب انداز
دهند گر به تو خم های گنج قارون را
زرش برآور و بر جای آن شراب انداز
سر برهنه برد فیض از هوای چمن
صبا، کلاه گل و لاله را در آب انداز
به بزم می، صفتی بهتر از خموشی نیست
چو لاله سرمه به پیمانه ی شراب انداز
مباد پای نسیم چمن بریده شود
چو سبزه، ریزه ی مینای خود در آب انداز
سلیم صد خطر از زیر آسمان دیدی
که گفت بار درین منزل خراب انداز؟
سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۴۵
نوبهار است، چو گل فکر قدح نوشی کن
خون غم ریخته در جام فراموشی کن
در صف خرقه بدوشان نتوان بود چو گل
خرقه دور افکن و با آینه همدوشی کن
چون صبا چند بغل گیری سرو و شمشاد؟
همچو آتش به خس و خار هم آغوشی کن
هرچه بینی، ز بد و نیک جهان آینه وار
گر فراموش کنی، شکر فراموشی کن
فتنه در بزم ز سرگوشی جام و میناست
تا توانی حذر از صحبت سرگوشی کن
ناله ی مطرب و نی، هردو یکی کرده زبان
می کنندم همه تکلیف که بیهوشی کن
نقل می پسته ی شور است ازان کنج دهن
ساقی ما مزه دارد، تو قدحی نوش کن
هرچه بینی ز بد و نیک درین بزم سلیم
خون دل نوش چو پیمانه و خاموشی کن
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۴۷
چشم بستن شمع سان بیتاب می سازد مرا
ور به رخسارت گشایم آب می سازد مرا
آتش رخسار او نگذاشت در چشمم نمی
با وجود آنکه هر دم آب می سازد مرا
صندل درد سرم، از درد می سامان مکن!‏
من که مخمورم شراب ناب می سازد مرا
گر توانم کردن از خود پهلوی همت تهی
آسمان با سرکشی محراب می سازد مرا
با وجود آنکه جویا در گداز حیرتم
لذت سر گشتگی گرداب می سازد مرا
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۱
فصل خزان رویم به سیر کنار آب
فواره گلبنی است که دارد بهار آب
عزلت گزین و منزلت خویش را ببین
در گل زجوی بیشتر است اعتبار آب
ای من اسیر عالم رندی که باشدش
معشوق مست و جام شراب و کنار آب
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۴۹
شوی ز خویش چو بیگانه یار خود باشی
گر از میانه روی در کنار خود باشی
به روی شاهد مقصود دیده بگشایی
گر از صفای دل آیینه دار خود باشی
چو ریگ شیشهٔ ساعت خوش آن کز آزادی
سفر کنی و مقیم دیار خود باشی
بنوش باده که که گل ها ز خویشتن چینی
پیاله گیر که جوش بهار خود باشی
ز عالم گذران اعتبار گیر دمی
عجب که در طلب اعتبار خود باشی
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۱۰
ساقی قدحی که کار عالم نفسی است
گر یک نفست فراغتی هست بسی است
خوشباش به هر چه پیشت آید ز جهان
هرگز نشود چنانکه دلخواه کسیست
قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۴
میان مجلس رندان حدیث فردا نیست
بیار باده، که حال زمانه پیدا نیست
مگر بمجلس ما محتسب نیاز آرد
که ناز را نخرند از کسی که زیبا نیست
دگر ز عقل حکایت بعاشقان منویس
برات عقل بدیوان عشق مجرا نیست
بیار باده، که بنیاد عمر بر بادست
بدرد درد بسازیم، اگر مصفا نیست
نگاهدار ادب در طریق عشق و مترس
اگرچه دوست غیورست، بی محابا نیست
اسیر لذت تن مانده ای وگرنه ترا
چه عیشهاست که در ملک جان مهیا نیست؟
ز طعن مردم بیگانه، قاسمی، چه خبر؟
ترا که از غم جانان بخویش پروا نیست
حیدر شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰ - بهاریات
بهار و باده و روی نگار خوش باشد
نوای بلبل و بانگ هزار خوش باشد
نگار موی میان در کنار، وقت صبوح
کنار سبزه، میان بهار خوش باشد
شراب در سر و مطرب حریف و ساقی مست
نگار در بر و گل در کنار خوش باشد
بهار خرم و جام شراب و نغمه ی چنگ
چگونه بی رخ آن غمگسار خوش باشد
هر آن کسی که چو من بلبل گلی گردد
اگر خورد ز غمش زخم خار خوش باشد
ز مشک بر ورق روی همچو برگ گلش
محقق است که خط غبار خوش باشد
میان مجلس اغیار و گفتگوی رقیب
اگر کرشمه کند چشم یار خوش باشد
به مجلسی که کشم جام زهر چون حیدر
ز دست او چو می خوشگوار خوش باشد
جفا و جور کش ای ناتوان که بر بنده
جفا و جور خداوندگار خوش باشد
حیدر شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۲ - و له ایضا
روز نوروز و هوای چمن و فصل بهار
خوش بود جام می و بوی گل و روی نگار
از گل و نسترن و یاسمن و سرو و سمن
باغ پرنقش و نگارست، زهی نقش و نگار!‏
اثیر اخسیکتی : قطعات
شمارهٔ ۱۲
پشت بر کار جهان آر که راه این راه است
روی در روی نشاط آر که روز این روز است
ساقیا عالم خاکی گذران است چو باد
در ده آبی که در او آتش آتش سوزاست