عبارات مورد جستجو در ۲۷۶۱ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٠
آصف ملک عز دولت و دین
داد یزدانت چون سلیمان بخت
پیش پیرانه رای انور تو
نوجوانی است بنده فرمان بخت
مشکلات زمانه حل کردی
زانکه آمد بدستت آسان بخت
دشمنت گر شود چو رستم زال
می نیابد بمکر و دستان بخت
از شقاوت که حاسدت دارد
باشد از صحبتش گریزان بخت
با خرد گفتم ای بهر کاری
با تو پیوسته بسته پیمان بخت
کیست آنکس که او بدست آورد
بی مشقت ز لطف یزدان بخت
گفت دستور مشرق و مغرب
عز دولت امیر سلطان بخت
ای وزیریکه کس نیافت چو تو
ز اقتضای سپهر گردان بخت
گر چه ز ابن یمین نپرسیدی
که چسانست آن پریشان بخت
لیک تا دامن ابد بادت
سر بر آورده از گریبان بخت
داد یزدانت چون سلیمان بخت
پیش پیرانه رای انور تو
نوجوانی است بنده فرمان بخت
مشکلات زمانه حل کردی
زانکه آمد بدستت آسان بخت
دشمنت گر شود چو رستم زال
می نیابد بمکر و دستان بخت
از شقاوت که حاسدت دارد
باشد از صحبتش گریزان بخت
با خرد گفتم ای بهر کاری
با تو پیوسته بسته پیمان بخت
کیست آنکس که او بدست آورد
بی مشقت ز لطف یزدان بخت
گفت دستور مشرق و مغرب
عز دولت امیر سلطان بخت
ای وزیریکه کس نیافت چو تو
ز اقتضای سپهر گردان بخت
گر چه ز ابن یمین نپرسیدی
که چسانست آن پریشان بخت
لیک تا دامن ابد بادت
سر بر آورده از گریبان بخت
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٨
با فلک دوش بخلوت گله ئی میکردم
که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست
اینهمه جور تو با مردم فاضل ز چه خاست
وینهمه فضل تو با جاهل و با نادان چیست
فلکم گفت که ایخسرو اقلیم هنر
هست معهود چو این مشغله و افغان چیست
در زوایای فلک چشم بصیرت بگشای
با همه فضل برون آر که بی نقصان چیست
گر کنی دعوی همت بجهان ابن یمین
همچو دو نان سخن جامه و ذکر نان چیست
که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست
اینهمه جور تو با مردم فاضل ز چه خاست
وینهمه فضل تو با جاهل و با نادان چیست
فلکم گفت که ایخسرو اقلیم هنر
هست معهود چو این مشغله و افغان چیست
در زوایای فلک چشم بصیرت بگشای
با همه فضل برون آر که بی نقصان چیست
گر کنی دعوی همت بجهان ابن یمین
همچو دو نان سخن جامه و ذکر نان چیست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٩١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٠۴
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٢١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٢٧
سر اکابر عالم علاء دولت و دین
توئیکه رأی تو بر آفتاب طعنه زن است
ز عکس مشعله رأی عالم آرایت
هزار تاب درین شمع نیلگون لگن است
حکایتیست مرا بر تو عرضه خواهم داشت
چگونه عرضه ندارم چه جای تن زدن است
جهانیان همه را اعتقاد بود چنان
که خواجه منبع رایست و مجمع فطن است
چو بر سرایر احوالشان وقوف افتاد
که نزد او شبه برتر ز لؤلؤ عدن است
ازین سبب همه را اعتقاد باطل شد
شود هر آینه باطل چو اندرین سخن است
گمان برند که جنسیت است علت ضم
از آنکه جنس طلبکار جنس خویشتن است
بزرگوار وزیرا چه لطف طبع است این
که سرو پیش تو کمتر ز سبزه دمن است
ولی ز روی حقیقت تو نیز معذوری
شکایت از تو ندارم گناه بخت من است
توئیکه رأی تو بر آفتاب طعنه زن است
ز عکس مشعله رأی عالم آرایت
هزار تاب درین شمع نیلگون لگن است
حکایتیست مرا بر تو عرضه خواهم داشت
چگونه عرضه ندارم چه جای تن زدن است
جهانیان همه را اعتقاد بود چنان
که خواجه منبع رایست و مجمع فطن است
چو بر سرایر احوالشان وقوف افتاد
که نزد او شبه برتر ز لؤلؤ عدن است
ازین سبب همه را اعتقاد باطل شد
شود هر آینه باطل چو اندرین سخن است
گمان برند که جنسیت است علت ضم
از آنکه جنس طلبکار جنس خویشتن است
بزرگوار وزیرا چه لطف طبع است این
که سرو پیش تو کمتر ز سبزه دمن است
ولی ز روی حقیقت تو نیز معذوری
شکایت از تو ندارم گناه بخت من است
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٣٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١۵١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١۵٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١۶٨
مدتی در طلب مال جهان کردم سعی
تا بآخر خبرم شد که ز نفعش ضررست
عوض هر چه بمن داد فلک عمر ستد
نکند فایده فریاد که اینش هدرست
عمر ضایع شده و مال نماندست بجا
انده عمر کنون از همه غمها بترست
اینزمان یکنفس عمر بملک دو جهان
نفروشم که بچشمم دو جهان مختصرست
گنجها یافته ام در دل ویران ز هنر
زانکه بحریست ضمیرم که سراسر گهر ست
مایل ملک قناعت چو شدم دانستم
که هنر هر چه زیادت شود ان دردسرست
از بدو نیک جهان هر چه ترا پیش آید
غم مخور شاد بزی زانکه جهان در گذرست
تا بآخر خبرم شد که ز نفعش ضررست
عوض هر چه بمن داد فلک عمر ستد
نکند فایده فریاد که اینش هدرست
عمر ضایع شده و مال نماندست بجا
انده عمر کنون از همه غمها بترست
اینزمان یکنفس عمر بملک دو جهان
نفروشم که بچشمم دو جهان مختصرست
گنجها یافته ام در دل ویران ز هنر
زانکه بحریست ضمیرم که سراسر گهر ست
مایل ملک قناعت چو شدم دانستم
که هنر هر چه زیادت شود ان دردسرست
از بدو نیک جهان هر چه ترا پیش آید
غم مخور شاد بزی زانکه جهان در گذرست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٧۴
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۴٩
پدر که مرقد او باد تا ابد پر نور
خیال خود شب دوشین مرا بخواب نمود
چو دید زاتش محنت کباب گشته دلم
نهاد روی سوی من بصد شتاب چو دود
ز راه شفقت و از روی مرحمت در حال
ز درج گوهر شهوار قفل لعل کشود
سؤال کرد که ابن یمین چه عیبت بود
که روی بخت ترا ناخن زمانه شخود
جواب دادم و گفتم که جز هنر عیبی
اگر چه قافیه ذالست نیست در محمود
ولیکن این فلک بیهنر بدین عیبم
ز دل قرار ببرد وز دیده خواب ربود
خرد بطعنه همیگویدم که خوش میباش
اگر بکاست ز شادیت در غمت بفزود
شکایتی که مرا بود از فلک گفتم
شنود یکسر و نیکو نصیحتی فرمود
چه گفت گفت ز مهر سپهر دل بردار
که هست اطلس نیلی چرخ جامه کبود
مباش رنجه ز بهر جهان که سکه شناس
نداد نقد روا را بقلب روی اندود
مدار امید ز اهل زمانه از که و مه
و گر ز راه شرف فرق فرقدین فرسود
ندیده ئی که چه گفتست شاعری که دمش
غبار زنک ز آئینه روان بزدود
هزار سال تنعم کنی بدان نرسد
که یکزمان بمراد کسیت باید بود
تو نیک باش بهر حال از بدان مندیش
که تخم نیک هر آنکس که کشت بد ندرود
خیال خود شب دوشین مرا بخواب نمود
چو دید زاتش محنت کباب گشته دلم
نهاد روی سوی من بصد شتاب چو دود
ز راه شفقت و از روی مرحمت در حال
ز درج گوهر شهوار قفل لعل کشود
سؤال کرد که ابن یمین چه عیبت بود
که روی بخت ترا ناخن زمانه شخود
جواب دادم و گفتم که جز هنر عیبی
اگر چه قافیه ذالست نیست در محمود
ولیکن این فلک بیهنر بدین عیبم
ز دل قرار ببرد وز دیده خواب ربود
خرد بطعنه همیگویدم که خوش میباش
اگر بکاست ز شادیت در غمت بفزود
شکایتی که مرا بود از فلک گفتم
شنود یکسر و نیکو نصیحتی فرمود
چه گفت گفت ز مهر سپهر دل بردار
که هست اطلس نیلی چرخ جامه کبود
مباش رنجه ز بهر جهان که سکه شناس
نداد نقد روا را بقلب روی اندود
مدار امید ز اهل زمانه از که و مه
و گر ز راه شرف فرق فرقدین فرسود
ندیده ئی که چه گفتست شاعری که دمش
غبار زنک ز آئینه روان بزدود
هزار سال تنعم کنی بدان نرسد
که یکزمان بمراد کسیت باید بود
تو نیک باش بهر حال از بدان مندیش
که تخم نیک هر آنکس که کشت بد ندرود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩٣
روزگاری که ز کس هیچ گزندت نرسد
و اندرو وجه معاشی بنظامت باشد
دیو را طبع تو مزدوری بیمزد کند
گر زیادت طلبی زانچه تمامت باشد
صحت و وجه معاشی و ز کس بیمی نه
اینسعادت بس اگر زانکه مدامت باشد
زهد راهی بود و شیوه رندی راهی
زین دو بنگر که بدل میل کدامت باشد
مرسان غم بدل هیچکس و شاد بزی
عقل باید که همه جای امامت باشد
آب انگور نکو خور که مباحست و حلال
آب زمزم نخوری بد که حرامت باشد
اگرت سیرت از اینسان بود ای ابن یمین
چشمه آب خضر جرعه جامت باشد
و اندرو وجه معاشی بنظامت باشد
دیو را طبع تو مزدوری بیمزد کند
گر زیادت طلبی زانچه تمامت باشد
صحت و وجه معاشی و ز کس بیمی نه
اینسعادت بس اگر زانکه مدامت باشد
زهد راهی بود و شیوه رندی راهی
زین دو بنگر که بدل میل کدامت باشد
مرسان غم بدل هیچکس و شاد بزی
عقل باید که همه جای امامت باشد
آب انگور نکو خور که مباحست و حلال
آب زمزم نخوری بد که حرامت باشد
اگرت سیرت از اینسان بود ای ابن یمین
چشمه آب خضر جرعه جامت باشد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩٧
زین پیشتر برین لب آب و کنار جوی
آزادگان چو سوسن و چون سرو بوده اند
هر یک ز روی نخوت و از راه افتخار
بر فرق فرقدین قدمها بسوده اند
زینگلستان چو باد صبا در گذشته اند
آثار خلق خویش بخلقان نموده اند
بگشای چشم عبرت و هشدار کان گروه
رفتند اگر ستوده و گر ناستوده اند
در کشتزار دهر بر آب حیات خویش
تخمی که کشته اند بر آن دروده اند
آزادگان چو سوسن و چون سرو بوده اند
هر یک ز روی نخوت و از راه افتخار
بر فرق فرقدین قدمها بسوده اند
زینگلستان چو باد صبا در گذشته اند
آثار خلق خویش بخلقان نموده اند
بگشای چشم عبرت و هشدار کان گروه
رفتند اگر ستوده و گر ناستوده اند
در کشتزار دهر بر آب حیات خویش
تخمی که کشته اند بر آن دروده اند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣١۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٣٠