مجیرالدین بیلقانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۵
ناوک مینداز ای صنم از غمزه بر من بیش ازین
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۵۶
به مرد مه‌سال (‌زیاد سال‌) افسوس‌(‌استهزاء‌)‌مکن‌،‌چه‌تو نیز بسیار مه‌سال شوی‌
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۳۰
خود را تو عظیم کم کسی می شمری
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۵۵
خوب‌خیم و درست وکارآگاه مرد اگرچه درویش است هم به دامادی گیر ، هرآینه او را خواسته از یزدان برسد.
رشیدالدین میبدی : ۱۹- سورة مریم- مکیّة
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ» الانذار اعلام مع التّخویف، و الحسرة النّدامة على الفائت. معنى حسرت غایت اندوه و کمال غم است، که دل را شکسته و کوفته کند، یعنى یدع القلب حسیرا. روز قیامت روز حسرت خواند لانّه یتحسّر فیه کلّ مفرط فى الطاعة على تفریطه، و کلّ من کب المعصیة على معصیته. معنى آنست که اى محمد! امت خود را بیم ده و بترسان از روز قیامت، که خلق در آن روز بغایت اندوه و شکستگى و درماندگى باشند، یکى بتقصیر در طاعت، یکى بارتکاب معصیت. قال ابن عباس: قوله «یَوْمَ الْحَسْرَةِ»، هذا من اسماء یوم القیامة عظّمه اللَّه و حذّره عباده. «إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ» فرغ من الحساب و ادخل اهل الجنّة الجنّة و اهل النّار النّار، و ذبح الموت.
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۸۴
اشکم نمی کشد پای، از راه کوچه گردی
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۵۴
زن فرزانه و شرمگین دوست دار
ادیب الممالک : قصاید عربی
رقعه
ابا جعفر یشتافک السمع والبصر
حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۵
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۳۷۵
پرستشی که مدام است، می پرستی ماست
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۵۳
به مرد بی‌آیین هرآینه وام مده.
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۶
ای نسیم پیرهن برگرد از کنعان به مصر
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۵۸
پروای خط آن عارض گلفام ندارد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۰
چشمت به جام هر که شراب نگاه ریخت
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۴۳
شدم آگه ز راه الحمدالله
صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳۵
ما کار به تسبیح و به زنار نداریم
فرخی یزدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۱
بس به نام عمر مرگ هولناکی دیده ام
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۵۱، ۵۲
آشکاره‌گوی باش (‌صریح اللهجه‌). به جز به اندیشه سخن مگوی.
رشیدالدین وطواط : قصاید
شمارهٔ ۴۹ - در مدح شمس الدین وزیر
کریمی ، که رسم معلی نهاد
جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۲۱۴
پدید نیست دگر ره دل بلا جویم