قطران تبریزی : قصاید
شمارهٔ ۳۵ - در مدح میر ابونصر مملان
بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند نظامی گنجوی : خسرو و شیرین
بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را
چو داد اندیشه جادو دماغم عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر سهل بن التستری قدس الله روحه العزیز
آن سیاح بیداء طریقت، آن غواص دریای حقیقت، آن شرف اکابر آن مشرف خاطر، آن مهدی راه و رهبری، سهل بن عبدالله التستری، رحمة الله علیه از محتشمان اهل تصوف بود و از کبار این طایفه بود و درین شیوه مجتهد بود و در وقت خود سلطان طریقت بود و برهان حقیقت بود و براهین او بسیار است و در جوع و سهر شانی عالی داشت و از علماء مشایخ بود و امام عهد و معتبر جمله بود و در ریاضات و کرامات بی نظیر بود و در معاملات و اشارات بی بدل بود و در حقایق و دقایق بی همتا بود و علما ظاهر چنان گویند که میان شریعت و حقیقت او جمع کرده است و این عجب خود هر دو یکی است که حقیقت روغن شریعت است و شریعت مغز آن، پیر او ذوالنون مصری بود در آن سال که به حج رفته بود او را دریافت و هیچ شیخی را از طفلی باز، این واقعه ظاهر نبوده است چنانکه او را پیش از طفلی، باز چنانکه ازو نقل کنند که گفته است که یاد دارم که حق تعالی میگفت الست بربکم و من گفتم بلی و جواب دادم و در شکم مادر خویشتن را یاد دارم و گفت سه ساله بودم که مرا قیام شب بودی و اندر نماز خالم محمد بن سوار همی گریستی که او را قیام است. گفتی یا سهل بخسب که دلم مشغول همی داری و من پنهان و آشکار نظاره او میکردم تا چنان شدم که خالم را گفتم مرا حالتی میباشد صعب چنانکه میبینم که سر من بسجود است پیش عرش. صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۲۹ - الملک و الملکوت
دیگر ملکوت و ملکت بیزیادت مولوی : دفتر اول
بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد
کشتن آن مرد بر دست حکیم عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر حاتم اصم قدس الله روحه
آن زاهد زمانه، آن عابد یگانه، آن معرض دنیا، آن مقبل عقبی، آن حاکم کرم، شیخ حاتم اصم رحمه الله علیه؛ از بزرگان مشایخ بلخ بود و در خراسان بر سر آمده بود. مرید شقیق بلخی بود و نیز خضرویه را دیده و در زهد و ریاضت و ورع و ادب و صدق و احتیاط بی بدل بود. توان گفت که بعد از بلوغ یک نفس بی مراقبت و بی محاسبت از وی بر نیامده بود و یک قدم بی صدق و اخلاص برنگرفته بود تابه حدی که جنید گفت: صدیق زماننا حاتم الاصم. امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶
بشکفت گلها در چمن، ای گلستان من بیا عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر احمد حرب قدس الله روحه
آن متین مقام مکنت، آن امین و امام سنت، آن زاهد زهاد، آن قبله عباد، آن قدوه شرق و غرب، پیر خراسان، احمد حرب رحمةالله علیه، فضیلت او بسیار است و در ورع همتا نداشت، و در عبادت بی مثل بود و معتقد فیه بود تا به حدی که یحیی معاذ رازی رحمةالله علیه وصیت کرده بود که سر من برپای او نهید. و در تقوی تا به حدی بود که در ابتدا مادرش مرغی بریان کرده بود. گفت: بخور که در خانه خود پرورده ام، و در او هیچ شبهت نیست. واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۸
آنکه خود را سبب هستی ما میداند ابوعلی عثمانی : باب ۴ تا ۵۲
باب پنجاهم - در شوق
قالَ اللّهُ تَعالی مَنْ کانَ یَرْجوا لِقَاءَ اللّهِ فَاِنَّ اَجَلَ اللّه لَآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلیمُ. مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۱۱۷ - مدح سیف الدوله محمود
وقت گل سوری خیز ای نگار باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۱۸۹
اگر دستم رسد بر چرخ گردون فردوسی : پادشاهی اسکندر
بخش ۴۵
چو آمد سکندر به اسکندری مولوی : دفتر ششم
بخش ۹۹ - دیدن خوارزمشاه رحمه الله در سیران در موکب خود اسپی بس نادر و تعلق دل شاه به حسن و چستی آن اسپ و سرد کردن عمادالملک آن اسپ را در دل شاه و گزیدن شاه گفت او را بر دید خویش چنانک حکیم رحمةالله علیه در الهینامه فرمود چون زبان حسد شود نخاس یوسفی یابی از گزی کرباس از دلالی برادران یوسف حسودانه در دل مشتریان آن چندان حسن پوشیده شد و زشت نمودن گرفت کی و کانوا فیه من الزاهدین
بود امیری را یکی اسبی گزین عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر محمد بن سماک قدس الله روحه
آن واعظ اقران، آن حافظ اخوان، آن زاهد متمکن، آن عابد متدین، آن قطب افلاک، محمدبن سماک رحمةالله علیه، درهمه وقت امام بود و مقبول انام بود. کلامی عالی و بیانی شافی داشت، و در موعظت آیتی بود و معروف کرخی را گشایش از سخن او بود. و هارون الرشید او را چنان محترم داشت و تواضع کرد که گفت: ای امیرالمومنین! تواضع تو در شرف شریفتر است. بسیاری از شرف تو. سعدی : قطعات
شمارهٔ ۲۱
مرکب از بهر راحتی باشد عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر ابوسلیمان دارائی قدس الله روحه
آن مجرد باطن و ظاهر، آن مسافر غایب و حاضر، آن در ورع و معرفت عامل، آن درصد گونه صفت کامل، آن در دریای دانایی، ابوسلیمان دارائی رحمةالله علیه، یگانه وقت بود و از غایت لطف او را ریحان القلوب گفته اند. و در ریاضت صعب و جوع مفرط شانی نیکو داشت چنانکه او را بندار الجایعین گفتندی که هیچ کس از این امت بر جوع آن صبر نتوانست کرد که وی در معرفت و حالات غیوب قلب و آفات عیوب نغس خطی عظیم وافر داشت و او را کلماتی است عالی واشارتی لطیف و دیگر دارا، دیهی است در دمشق، او از آنجا بود. احمد حواری که مرید او بود گفت: شبی در خلوت نماز میکردم و در آن میانه راحتی عظیم یافتم. دیگر روز با سلیمان گفتم. گفت: ضعیف مردی ای که تو را هنوزخلق در پیش است تا در خلا دیگرگونه ای و در ملا دیگرگونه، و در دو جهان هیچ چیز را آن خطر نیست که بنده را از حق تواند باز داشت. الهامی کرمانشاهی : خیابان اول
بخش ۹۱ - رسیدن امام ( ع ) به منزل قطقطا نیه و خبر دادن شیری آن حضرت را از شهادت جناب مسلم
گزین پور پیغمبر تاجدار صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۰۰۳
لطیفه ای عجب است این که لعل سیرابش فردوسی : منوچهر
بخش ۲۸
منوچهر را سال شد بر دو شست
شمارهٔ ۳۵ - در مدح میر ابونصر مملان
بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند نظامی گنجوی : خسرو و شیرین
بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را
چو داد اندیشه جادو دماغم عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر سهل بن التستری قدس الله روحه العزیز
آن سیاح بیداء طریقت، آن غواص دریای حقیقت، آن شرف اکابر آن مشرف خاطر، آن مهدی راه و رهبری، سهل بن عبدالله التستری، رحمة الله علیه از محتشمان اهل تصوف بود و از کبار این طایفه بود و درین شیوه مجتهد بود و در وقت خود سلطان طریقت بود و برهان حقیقت بود و براهین او بسیار است و در جوع و سهر شانی عالی داشت و از علماء مشایخ بود و امام عهد و معتبر جمله بود و در ریاضات و کرامات بی نظیر بود و در معاملات و اشارات بی بدل بود و در حقایق و دقایق بی همتا بود و علما ظاهر چنان گویند که میان شریعت و حقیقت او جمع کرده است و این عجب خود هر دو یکی است که حقیقت روغن شریعت است و شریعت مغز آن، پیر او ذوالنون مصری بود در آن سال که به حج رفته بود او را دریافت و هیچ شیخی را از طفلی باز، این واقعه ظاهر نبوده است چنانکه او را پیش از طفلی، باز چنانکه ازو نقل کنند که گفته است که یاد دارم که حق تعالی میگفت الست بربکم و من گفتم بلی و جواب دادم و در شکم مادر خویشتن را یاد دارم و گفت سه ساله بودم که مرا قیام شب بودی و اندر نماز خالم محمد بن سوار همی گریستی که او را قیام است. گفتی یا سهل بخسب که دلم مشغول همی داری و من پنهان و آشکار نظاره او میکردم تا چنان شدم که خالم را گفتم مرا حالتی میباشد صعب چنانکه میبینم که سر من بسجود است پیش عرش. صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۲۹ - الملک و الملکوت
دیگر ملکوت و ملکت بیزیادت مولوی : دفتر اول
بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد
کشتن آن مرد بر دست حکیم عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر حاتم اصم قدس الله روحه
آن زاهد زمانه، آن عابد یگانه، آن معرض دنیا، آن مقبل عقبی، آن حاکم کرم، شیخ حاتم اصم رحمه الله علیه؛ از بزرگان مشایخ بلخ بود و در خراسان بر سر آمده بود. مرید شقیق بلخی بود و نیز خضرویه را دیده و در زهد و ریاضت و ورع و ادب و صدق و احتیاط بی بدل بود. توان گفت که بعد از بلوغ یک نفس بی مراقبت و بی محاسبت از وی بر نیامده بود و یک قدم بی صدق و اخلاص برنگرفته بود تابه حدی که جنید گفت: صدیق زماننا حاتم الاصم. امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶
بشکفت گلها در چمن، ای گلستان من بیا عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر احمد حرب قدس الله روحه
آن متین مقام مکنت، آن امین و امام سنت، آن زاهد زهاد، آن قبله عباد، آن قدوه شرق و غرب، پیر خراسان، احمد حرب رحمةالله علیه، فضیلت او بسیار است و در ورع همتا نداشت، و در عبادت بی مثل بود و معتقد فیه بود تا به حدی که یحیی معاذ رازی رحمةالله علیه وصیت کرده بود که سر من برپای او نهید. و در تقوی تا به حدی بود که در ابتدا مادرش مرغی بریان کرده بود. گفت: بخور که در خانه خود پرورده ام، و در او هیچ شبهت نیست. واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۸
آنکه خود را سبب هستی ما میداند ابوعلی عثمانی : باب ۴ تا ۵۲
باب پنجاهم - در شوق
قالَ اللّهُ تَعالی مَنْ کانَ یَرْجوا لِقَاءَ اللّهِ فَاِنَّ اَجَلَ اللّه لَآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلیمُ. مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۱۱۷ - مدح سیف الدوله محمود
وقت گل سوری خیز ای نگار باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۱۸۹
اگر دستم رسد بر چرخ گردون فردوسی : پادشاهی اسکندر
بخش ۴۵
چو آمد سکندر به اسکندری مولوی : دفتر ششم
بخش ۹۹ - دیدن خوارزمشاه رحمه الله در سیران در موکب خود اسپی بس نادر و تعلق دل شاه به حسن و چستی آن اسپ و سرد کردن عمادالملک آن اسپ را در دل شاه و گزیدن شاه گفت او را بر دید خویش چنانک حکیم رحمةالله علیه در الهینامه فرمود چون زبان حسد شود نخاس یوسفی یابی از گزی کرباس از دلالی برادران یوسف حسودانه در دل مشتریان آن چندان حسن پوشیده شد و زشت نمودن گرفت کی و کانوا فیه من الزاهدین
بود امیری را یکی اسبی گزین عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر محمد بن سماک قدس الله روحه
آن واعظ اقران، آن حافظ اخوان، آن زاهد متمکن، آن عابد متدین، آن قطب افلاک، محمدبن سماک رحمةالله علیه، درهمه وقت امام بود و مقبول انام بود. کلامی عالی و بیانی شافی داشت، و در موعظت آیتی بود و معروف کرخی را گشایش از سخن او بود. و هارون الرشید او را چنان محترم داشت و تواضع کرد که گفت: ای امیرالمومنین! تواضع تو در شرف شریفتر است. بسیاری از شرف تو. سعدی : قطعات
شمارهٔ ۲۱
مرکب از بهر راحتی باشد عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر ابوسلیمان دارائی قدس الله روحه
آن مجرد باطن و ظاهر، آن مسافر غایب و حاضر، آن در ورع و معرفت عامل، آن درصد گونه صفت کامل، آن در دریای دانایی، ابوسلیمان دارائی رحمةالله علیه، یگانه وقت بود و از غایت لطف او را ریحان القلوب گفته اند. و در ریاضت صعب و جوع مفرط شانی نیکو داشت چنانکه او را بندار الجایعین گفتندی که هیچ کس از این امت بر جوع آن صبر نتوانست کرد که وی در معرفت و حالات غیوب قلب و آفات عیوب نغس خطی عظیم وافر داشت و او را کلماتی است عالی واشارتی لطیف و دیگر دارا، دیهی است در دمشق، او از آنجا بود. احمد حواری که مرید او بود گفت: شبی در خلوت نماز میکردم و در آن میانه راحتی عظیم یافتم. دیگر روز با سلیمان گفتم. گفت: ضعیف مردی ای که تو را هنوزخلق در پیش است تا در خلا دیگرگونه ای و در ملا دیگرگونه، و در دو جهان هیچ چیز را آن خطر نیست که بنده را از حق تواند باز داشت. الهامی کرمانشاهی : خیابان اول
بخش ۹۱ - رسیدن امام ( ع ) به منزل قطقطا نیه و خبر دادن شیری آن حضرت را از شهادت جناب مسلم
گزین پور پیغمبر تاجدار صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۰۰۳
لطیفه ای عجب است این که لعل سیرابش فردوسی : منوچهر
بخش ۲۸
منوچهر را سال شد بر دو شست