هلالی جغتایی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۲
تو در میدان و من چون گوی در ذوق سراندازی
عطار نیشابوری : بخش سی و هفتم
الحكایة ‌و التمثیل
بود محمود و حسن در بارگاه
جامی : دفتر اول
بخش ۶۳ - در بیان آنکه تسبیح موجودات به لسان حال می باشد چنانکه گذشت و ارباب کشف و نظر در آن متفقند و به زبان مقال نیز می باشد چنانکه اصحاب کشف و عیان بدان قایلند و در احادیث نیز واقع است
حمد تسبیح حق بدین قانون
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۶۳
ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مکن
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳
نقاش که بر نقش تو پرگار افگند
عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳
ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۲۶ - از کریم‌الدین شراب خواهد
منم امروز و شاهدی زیبا
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۸۵
چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۵۱
صد بار ز سر برفت عقلم و آمد
کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳
بعد از امروز آشکارا دوست می دارم تو را
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۹۹ - در مقدمه شاهنامه
فروشد به فرمان یزدان پاک
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۹۱
کردم از وی سؤال و گفت جواب
محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۸
رفتی و رفت بی‌رخت از دیده روشنی
فیاض لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۶ - شاید خطاب به میرزا حبیب‌الله صدر باشد
صدر جهان و عالم جان و سپهر فضل
سید حسن غزنوی : مقطعات
شمارهٔ ۳۷ - در مدح بهرامشاه
همیشه قدر و عمر شاه عالم
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱
مشک چه بود شمه ای از موی ما
جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۷۵ - خاتمه در شکر اتمام و تاریخ اختتام و دعای بعض اکرام ابقاهم الله تعالی الی یوم القیام
بحمدالله که بر رغم زمانه
عطار نیشابوری : باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق
شمارهٔ ۴۸
دل گفت: «رهِ زلف تو چون کوتاهی است»
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۵
از دست کار رفته بود پیش، کار ما
مولوی : فیه ما فیه
فصل پانزدهم - فرمود که هرک محبوبست خوبست
فرمود که هرک محبوبست خوبست ولاینعکس لازم نیست که هرک خوب باشد محبوب باشد خوبی جزو محبوبیست و محبوبی اصل است چون محبوبی باشد البتّه خوبی باشد جزو چیزی از کلشّ جدانباشد و ملازم کلّ باشد در زمان مجنون خوبان بودند از لیلی خوبتر امّا محبوب مجنون نبودند مجنون را میگفتند که از لیلی خوبترانند بر تو بیاریم او میگفت که آخر من لیلی را بصورت دوست نمیدارم و لیلی صورت نیست لیلی بدست من همچون جامیست من ازآن جام شراب مینوشم پس من عاشق شرابم که ازو مینوشم و شما را نظر بر قدحست از شراب آگاه نیستید اگر مرا قدح زرّین بود مرصعّ بجوهر و درو سرکه باشد یا غير شراب چیزی دیگر باشد مرا آن بچه کار آید کدوی کهنه شکسته که درو شراب باشد بنزد من به ازان قدح و از صد چنان قدح این را عشقی و شوقی باید تا شراب را از قدح بشناسد همچنانک آن گرسنه ده روز چیزی نخورده است و سيری بروز پنج بار خورده است هر دو در نان نظر میکنند آن سير صورت نان میبیندو گرسنه صورت جان میبنید زیرا این نان همچون قدحست و لذّت آن همچون شرابست دروی وآن شراب را جز بنظر اشتها و شوق نتوان دیدن اکنون اشتها و شوق حاصل کن تا صورت بين نباشی و در کون ومکان همه معشوق بینی صورت این خلقان همچون جامهاست و این علمها و هنرها و دانشها نقشهای جامست نمیبینی که چون جام شکسته میشود آن نقشها نمی ماند پس کار آن شراب دارد که در جان قالبهاست و آنکس که شراب را مینوشد و میبیند که اَلْبَاقِیاَتُ الصَّالِحَاتُ.