عبارات مورد جستجو در ۲۱۳۲ گوهر پیدا شد:
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۸
به خون چهره میشویم و میروم
دعای تو میگویم و میروم
دل من به دنبال و رو درقفا
ره هجر میپویم و میروم
وداع تو ناکرده، هر سو ترا
به صد دیده میجویم و میروم
گرفتم مگر ماتم خویشتن؟
که چون ابر، میمویم و میروم
چو گل چند روزی به صد خون دل
درین باغ میرویم و میروم
ز کوی تو چون میلی از رشک غیر
به خود مرگ میگویم و میروم
دعای تو میگویم و میروم
دل من به دنبال و رو درقفا
ره هجر میپویم و میروم
وداع تو ناکرده، هر سو ترا
به صد دیده میجویم و میروم
گرفتم مگر ماتم خویشتن؟
که چون ابر، میمویم و میروم
چو گل چند روزی به صد خون دل
درین باغ میرویم و میروم
ز کوی تو چون میلی از رشک غیر
به خود مرگ میگویم و میروم
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۹
ز من در شکوه آن شوخ بلا بودهست، دانستم
رقیبان را سر جنگ از کجا بودهست، دانستم
به مجلس صحبت او با رقیبان گرم بود امشب
به ایشان پیش ازین هم آشنا بودهست، دانستم
در آغاز محبّت چند روزی کز وی آسودم
فریبش مانع جور و جفا بودهست، دانستم
رقیبان در تماشا بودهاند از دور و من غافل
تغافلهای امروز از کجا بودهست، دانستم
نشد تغییر در اطوار آن غیر آشنا پیدا
قبول التماسم از حیا بودهست، دانستم
رقیبان حیلهگر، او ساده دل، من تهمت آلوده
زمن بیگانه تا غایت چرا بودهست، دانستم
به مجلس بازآمد یار بعد از رفتن میلی
ازآن رفتن چه او را مدّعا بودهست، دانستم
رقیبان را سر جنگ از کجا بودهست، دانستم
به مجلس صحبت او با رقیبان گرم بود امشب
به ایشان پیش ازین هم آشنا بودهست، دانستم
در آغاز محبّت چند روزی کز وی آسودم
فریبش مانع جور و جفا بودهست، دانستم
رقیبان در تماشا بودهاند از دور و من غافل
تغافلهای امروز از کجا بودهست، دانستم
نشد تغییر در اطوار آن غیر آشنا پیدا
قبول التماسم از حیا بودهست، دانستم
رقیبان حیلهگر، او ساده دل، من تهمت آلوده
زمن بیگانه تا غایت چرا بودهست، دانستم
به مجلس بازآمد یار بعد از رفتن میلی
ازآن رفتن چه او را مدّعا بودهست، دانستم
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۲
رفتم کز التفات تو کامی نداشتم
در نامه وصال تو نامی نداشتم
صد بار بازگشتم ازان کوی و هیچ بار
خرسندی جواب سلامی نداشتم
ناکامیام چرا ز تو نومید کرده است
چون من امیدواری کامی نداشتم
ظاهر نکردهام به تو وارستگی هنوز
چون بر خود اعتماد تمامی نداشتم
نومیدی از تغافل قاصد مرا فزود
با آنکه انتظار پیامی نداشتم
چون میلی رمیده دل، از صیدگاه وصل
هرگز به دست، آهوی رامی نداشتم
در نامه وصال تو نامی نداشتم
صد بار بازگشتم ازان کوی و هیچ بار
خرسندی جواب سلامی نداشتم
ناکامیام چرا ز تو نومید کرده است
چون من امیدواری کامی نداشتم
ظاهر نکردهام به تو وارستگی هنوز
چون بر خود اعتماد تمامی نداشتم
نومیدی از تغافل قاصد مرا فزود
با آنکه انتظار پیامی نداشتم
چون میلی رمیده دل، از صیدگاه وصل
هرگز به دست، آهوی رامی نداشتم
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴۸
کو بخت کز برآمدن کام دل ازو
گردم ز ناامیدی خود منفعل ازو
قاصد ز انفعال پیامم نمیبرد
بیند ز بس که در گلهام متصل ازو
با او چو همرهی کنم، از طعنه رقیب
او منفعل ز من شود و من خجل ازو
دل دعوی محبت او بس که میکند
شرم آیدم که شکوه کنم پیش دل ازو
باشد به رنگ میلی خونین کفن مرا
دستی به سر چو لاله و پایی به گل ازو
گردم ز ناامیدی خود منفعل ازو
قاصد ز انفعال پیامم نمیبرد
بیند ز بس که در گلهام متصل ازو
با او چو همرهی کنم، از طعنه رقیب
او منفعل ز من شود و من خجل ازو
دل دعوی محبت او بس که میکند
شرم آیدم که شکوه کنم پیش دل ازو
باشد به رنگ میلی خونین کفن مرا
دستی به سر چو لاله و پایی به گل ازو
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۱
دلم خوش است به نومیدی عنایت تو
که باور آیدم از دیگران شکایت تو
ز ناامیدیام ای ناله شرم باد ترا
کزین زیاده گمان داشتم سرایت تو
ز گفتوگوی خود و مدعی پشیمانم
که ناامیدیام افزود از حمایت تو
به گفتوگوست دلم با خیالش ای ناصح
برو برو که ندارم سر حکایت تو
چو میلیام به نهایت رسید عمر و هنوز
نمیرهم ز جفاهای بینهایت تو
که باور آیدم از دیگران شکایت تو
ز ناامیدیام ای ناله شرم باد ترا
کزین زیاده گمان داشتم سرایت تو
ز گفتوگوی خود و مدعی پشیمانم
که ناامیدیام افزود از حمایت تو
به گفتوگوست دلم با خیالش ای ناصح
برو برو که ندارم سر حکایت تو
چو میلیام به نهایت رسید عمر و هنوز
نمیرهم ز جفاهای بینهایت تو
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۷
گریزم از تو دم خشمگین رسیدن تو
که ناامیدیام افزون شود ز دیدن تو
عنان کشیده چو از دور بینمت، میرم
که بهر قتل که باشد عنان کشیدن تو
چو بیخبر ز سگان تو آمدم پیشت
مرا بسوخت خجل گشتن و رمیدن تو
دلا به حالت مرگم، ترا بشارت باد
که بعد ازین، بود ایام آرمیدن تو
کفایت است چو یک زخم او ترا میلی
چراست از پی تیغ دگر تپیدن تو
که ناامیدیام افزون شود ز دیدن تو
عنان کشیده چو از دور بینمت، میرم
که بهر قتل که باشد عنان کشیدن تو
چو بیخبر ز سگان تو آمدم پیشت
مرا بسوخت خجل گشتن و رمیدن تو
دلا به حالت مرگم، ترا بشارت باد
که بعد ازین، بود ایام آرمیدن تو
کفایت است چو یک زخم او ترا میلی
چراست از پی تیغ دگر تپیدن تو
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶۴
دلم ز بس که جفا دیده و وفا کرده
ترا به هیچکسی چون من آشنا کرده
شدی چنان به من بیگناه، گرم عتاب
که شرمسار شدم از گناه ناکرده
زمانه بس که به وصل تو دید خرسندم
به صد هزار فریب از توام جدا کرده
تنم گداخته، جان خسته، دل شکسته، ببین
که این دو روزه جدایی به من چها کرده
اگر شکایت میلی به غیر کرده، چه غم
همین بس است که آن شوخ یاد ما کرده
ترا به هیچکسی چون من آشنا کرده
شدی چنان به من بیگناه، گرم عتاب
که شرمسار شدم از گناه ناکرده
زمانه بس که به وصل تو دید خرسندم
به صد هزار فریب از توام جدا کرده
تنم گداخته، جان خسته، دل شکسته، ببین
که این دو روزه جدایی به من چها کرده
اگر شکایت میلی به غیر کرده، چه غم
همین بس است که آن شوخ یاد ما کرده
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۶
ای غیر، خواهش دل آسوده میکنی
عشق نبوده را غرضآلوده میکنی
دانستهام که لطف تو با غیر تا کجاست
در پیش من تغافل بیهوده میکنی
در حیرتم که زخم نهان دل مرا
از خندهای چگونه نمکسوده میکنی
ای غیر، بیملاحظهای در هلاک من
معلوم میشود که به فرموده میکنی
از شوق، بس که پرسش بیهوده میکنم
آسودهام ازین که تو نشنوده میکنی
ای تیغ یار، بر سر میلی میا دگر
تا چند قطع این ره پیموده میکنی
عشق نبوده را غرضآلوده میکنی
دانستهام که لطف تو با غیر تا کجاست
در پیش من تغافل بیهوده میکنی
در حیرتم که زخم نهان دل مرا
از خندهای چگونه نمکسوده میکنی
ای غیر، بیملاحظهای در هلاک من
معلوم میشود که به فرموده میکنی
از شوق، بس که پرسش بیهوده میکنم
آسودهام ازین که تو نشنوده میکنی
ای تیغ یار، بر سر میلی میا دگر
تا چند قطع این ره پیموده میکنی
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۵
زود از بزم تو برخیزم چو یار من شوی
ترسم آید غیر و ناگه شرمسار من شوی
گرچه میدانم نمیآیی برون، از اضطراب
میکنم کاری که آگه ز انتظار من شوی
تا نبینی سوی من، خود را نمایی شرمسار
با هوسناکان به راهی چون دچار من شوی
بیجواب نامه آیی سویم ای قاصد، که باز
حسرتافزای دل امیدوار من شوی
ترسم از بسیاری ناسازگاریهای تو
شرم نگذارد که دیگر سازگار من شوی
بس که داری تهمتآلودم به عشق دیگران
ترسم آخر زین سخنها شرمسار من شوی
همچو میلی در غم آنم که گاه آشتی
در عتاب از شکوه بیاختیار من شوی
ترسم آید غیر و ناگه شرمسار من شوی
گرچه میدانم نمیآیی برون، از اضطراب
میکنم کاری که آگه ز انتظار من شوی
تا نبینی سوی من، خود را نمایی شرمسار
با هوسناکان به راهی چون دچار من شوی
بیجواب نامه آیی سویم ای قاصد، که باز
حسرتافزای دل امیدوار من شوی
ترسم از بسیاری ناسازگاریهای تو
شرم نگذارد که دیگر سازگار من شوی
بس که داری تهمتآلودم به عشق دیگران
ترسم آخر زین سخنها شرمسار من شوی
همچو میلی در غم آنم که گاه آشتی
در عتاب از شکوه بیاختیار من شوی
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۴
همانا در میان با غیر، حرف قتل من داری
که سویم گوشه چشمی دراثنای سخن داری
چه بد کردم که واگردانمش، من کیستم باری
که از کین هر زمان اندیشهای با جان من داری
به یکبار از درون آزردگان خار در بستر
مباش آسوده دل، هر چند گل در پیرهن داری
هنوز ای دل نهای نومید از پرسیدنش، گویا
که در اثنای جان دادن، امید زیستن داری
ازان زلف سیهپوش تو شد چون حلقه ماتم
که از دلها مصیبتخانهها در هر شکن داری
به وقت گفتوگویم روی برتابیّ و من خود را
دهم تسکین که شاید گوش برآواز من داری
ز تنها ماندگیها این فراغت یافتی میلی
که اکنون با غمش همخوابگیها در کفن داری
که سویم گوشه چشمی دراثنای سخن داری
چه بد کردم که واگردانمش، من کیستم باری
که از کین هر زمان اندیشهای با جان من داری
به یکبار از درون آزردگان خار در بستر
مباش آسوده دل، هر چند گل در پیرهن داری
هنوز ای دل نهای نومید از پرسیدنش، گویا
که در اثنای جان دادن، امید زیستن داری
ازان زلف سیهپوش تو شد چون حلقه ماتم
که از دلها مصیبتخانهها در هر شکن داری
به وقت گفتوگویم روی برتابیّ و من خود را
دهم تسکین که شاید گوش برآواز من داری
ز تنها ماندگیها این فراغت یافتی میلی
که اکنون با غمش همخوابگیها در کفن داری
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۱
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۲۲
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۳۱
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۴۰
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۴۷
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۲
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۶
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۹
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۸۴
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۱۸