عبارات مورد جستجو در ۳۰۱۶ گوهر پیدا شد:
زرتشت : وندیدا
فرگرد بیستم
1
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای اهوره مزدا ! ای سپند ترین مینو ! ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
چه کسی بود نخستین پزشک خردمند ، فرخنده ، توانگر ، فرّ ه مند ، رویین تن و پیشداد ؟
چه کسی بود که بیماری را به بیماری باز گرداند؟
چه کسی بود که مرگ را به مرگ باز گرداند ؟
چه کسی بود که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند ؟

2
اهوره مزدا پاسخ داد :
ثریت بود نخستین پزشک خردمند ، فرخنده ، توانگر ، فره مند ، رویین تن ، و پیشداد که بیماری را به بیماری باز گرداند ، که مرگ به مرگ باز گرداند ، که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند .
3
او بود که به جست و جوی داروها و شیوه های درمان برآمد و امشاسپند ( شهریور ) برای پایداری در برابر بیماری در برابر مرگ ، در برابر درد و تب ، در برابر ناخوشی و پوسیدگی و گندیدگی ـ که اهریمن به پتیارگی خویش برای گزند رسانی به تن مردمان آفرید ـ داروها و شیوه های درمان را بدو بخشید و آموخت . . .

4
. . . ومن ـ که اهوره مزدایم ـ گیاهان دارویی را ـ که صدها و هزارها و ده هزار ها ، گرداگرد درخت گوکرن روییده است ـ بدو فرو فرستادیم .
5
همه ی این گیاهان دارویی را با بزرگداشت و آفرین و نیایش برای درمان تن مردمان فرا می خوانیم . . .
6
. . . پایداری در برابر بیماری ، مرگ ، درد ، تب ، سر درد ، تب لرزه ، بیماری ، ( اژن) ؟ ، بیماری ( اژهو ) ؟ ، خوره ، مارگزیدگی ، بیماری ( دروک ) ؟ ، بیماری همه گیر ، بد چشمی ، پوسیدگی و گندیدگی را که اهریمن به پتیارگی خویش برای گزند رسانی به تن مردمان آفرید .
7
من می گویم : ای بیماری دور شو .
من می گویم : ای مرگ دور شو .
من می گویم : ای درد دور شو .
من می گویم : ای تب دور شو .
من می گویم : ای ناخوشی دور شو .
8

به نیروی گیاهان دارویی ( دروج ) را فرو می کوبیم .
به نیروی آن ها می توان دروج را فرو کوفت .
ای اهوره !
آنها می توانند ما را نیرو و توان بخشند .
9

من بیماری را دور می رانم .
من مرگ را دور می رانم .
من تب را دور می رانم .
من پوسیدگی و گندیدگی را ـ که اهریمن به پتیارگی خویش برای گزند رسانی به تن مردمان آفرید ـ دور می رانم .

10
من همه گونه های بیماریها و مرگها را دور می رانم .
من همه ی جادوان و پیران و همه ی ( جینی ) های تبهکار را دور می رانم .

11

بشود که ( ایریمن ) گرامی بدین جا آید ، شادمانی مردان و زنان زرتشتی را ؛ شادمانی اشون را با پادشاهی سزاوار که پیروی از دین اهورایی پدید آورد ؛ با بخشش پسندیده اشه که اهوره مزدا ارزانی داد .

12
بشود که ایریمن گرامی همه گونه های بیماری ها و مرگ ها را ، همه ی جادوان و پریان را و همه ی جینی های تبهکار را فرو کوبد .
13-14
............................................................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 19 و 20 و 21 فر 8)

زرتشت : وندیدا
فرگرد بیست و دوم
بخش یکم
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت چنین گفت :
من ـ اهوره مزدا ، دادار آفرینش نیک ـ بدان هنگام که این سرای را ساختم ، چنان کردم که چشم اندازی زیبا و درخشان داشته باشد .
2
پس ، آن نا اشون هرزه در من نگریست . اهریمن ناشون هرزه ، آن مرگ آفرین ، به پتیارگی خویش بیماری پدید آورد .
ای منثره ی ورجاوند ! فرّه مندترین مینویان !
تو مرا به درمان بخشی یاور باش.
3
من به پاداش این درمان بخشی ، ترا هزار توسن تیز تک بادپای می بخشم .
من این بادپایان را پیشکش سوک ی نیک اشون مزدا آفریده می کنم .
من به پاداش این درمان بخشی ، ترا هزار اشتر بلند کوهان تیز تک بادپای می بخشم .
من این بادپایان را پیشکش سوک ی نیک اشون مزداآفریده می کنم .

4
من به پاداش این درمان بخشی ، ترا هزار گاو نیرومند جوان خرمایی رنگ می بخشم .
من این گاوان را پیشکش سوک ی نیک اشون مدا آفریده می کنم .
من به پاداش این درمان بخشی ، ترا هزار سر از همه ی گونه های ستوران کوچک می بخشم .
من این ستوران را پیشکش سوک ی نیک اشون مزدا آفریده می کنم .
5

من با نیایش نیک ورجاوند ترا آفرین می گویم ؛ نیایشی دوستانه و ورجاوند که نیازمندان را بی نیاز و بی نیازان را بی نیاز تر می کند ؛ نیایشی که بیماران را به یاری می آید و تندرستی دیگر باره می بخشد .

6
منثره ی ورجاوند ـ فرّه مندترین مینویان ـ در پاسخ به من گفت :
چگونه ترا به درمان بخشی یاور باشم ؟
چگونه بیماری را از تو دور کنم ؟
بخش دوم
7
دادار اهوره مزدا ایزد نریو سنگ را فرا خواند و بدو گفت :
ای نریو سنگ ! ای پیک ایزدی !
شتابان به سرای ایریمن رو و او را چنین بگوی :
8
چنین گفت ترا اهوره مزدای اشون :
من ـ اهوره مزدا ، آفریدگار آفرینش نیک ـ . . . ( بند 1)
9
پس ، آن ناشون هرزه در من نگریست . اهریمن نا اشون هرزه ، آن مرگ آفرین ، به پتیارگی خویش بیماری پدید آورد .
ای ایریمن بسیار پسندیده !
تو مرا به درمان بخشی یاور باش .
10-12
..............................................................................................................................................................................................................................................................................................( بند های 3-5)
بخش سوم
13
نریو سنگ ، پیک ایزدی ، فرمانبرداری گفتار اهوره مزدا را شتابان به سرای ایریمن رفت و او را چنین گفت :
14-18
............................................................................................................................................................................................................................................................................( بند های 8 و 9 و 3 و 4 و 5 )
بخش چهارم
19
ایریمن بسیار پسندیده بی درنگ ، شتابان و آرزومندانه به سوی کوه پرسشهای ایزدی ، به سوی جنگل های پرسش ایزدی رفت .
20
ایریمن بسیار پسندیده ، نه نریان با خود برد .
ایریمن بسیار پسندیده ، نه اشتر با خود برد .
ایریمن بسیار پسندیده ، نه گاو با خود برد .
ایریمن بسیار پسندیده ، نه ستور کوچک با خود برد .
ایریمن بسیار پسندیده ، نه شاخه چوب با خود برد و نه شیار بر زمین کشید .
21-25
........................................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 9-14 فر 20 و بندهای 19-23 فر 21 )

نهج البلاغه : خطبه ها
شناخت أصحاب جمل
و من كلام له عليه‌السلام في صفته و صفة خصومه و يقال إنها في أصحاب الجمل وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا
وَ مَعَ هَذَيْنِ اَلْأَمْرَيْنِ اَلْفَشَلُ
وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ
وَ لاَ نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ
نهج البلاغه : خطبه ها
خبر از پایان کار خوارج
و قال عليه‌السلام لما عزم على حرب الخوارج و قيل له إن القوم عبروا جسر النهروان
مَصَارِعُهُمْ دُونَ اَلنُّطْفَةِ
وَ اَللَّهِ لاَ يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ
وَ لاَ يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ
قال الشريف يعني بالنطفة ماء النهر
و هي أفصح كناية عن الماء و إن كان كثيرا جما
و قد أشرنا إلى ذلك فيما تقدم عند مضي ما أشبهه
نهج البلاغه : خطبه ها
هشدار به بنى اميه به دلیل غصب حقش
و من كلام له عليه‌السلام و ذلك حين منعه سعيد بن العاص حقه
إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَيُفَوِّقُونَنِي تُرَاثَ مُحَمَّدٍ صلى‌الله‌عليه‌وآله تَفْوِيقاً
وَ اَللَّهِ لَئِنْ بَقِيتُ لَهُمْ لَأَنْفُضَنَّهُمْ نَفْضَ اَللَّحَّامِ اَلْوِذَامَ اَلتَّرِبَةَ
قال الشريف و يروى التراب الوذمة و هو على القلب
قال الشريف و قوله عليه‌السلام ليفوقونني
أي يعطونني من المال قليلا كفواق الناقة
و هو الحلبة الواحدة من لبنها
و الوذام جمع وذمة
و هي الحزة من الكرش
أو الكبد تقع في التراب فتنفض
نهج البلاغه : خطبه ها
دنيا شناسى
و من كلام له عليه‌السلام في ذم صفة الدنيا
مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ
وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ
فِي حَلاَلِهَا حِسَابٌ
وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ
مَنِ اِسْتَغْنَى فِيهَا فُتِنَ
وَ مَنِ اِفْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ
وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ
وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ
وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ
وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ
قال الشريف أقول و إذا تأمل المتأمل قوله عليه‌السلام و من أبصر بها بصرته
وجد تحته من المعنى العجيب
و الغرض البعيد
ما لا تبلغ غايته و لا يدرك غوره
لا سيما إذا قرن إليه قوله و من أبصر إليها أعمته
فإنه يجد الفرق بين أبصر بها و أبصر إليها
واضحا نيرا و عجيبا باهرا
نهج البلاغه : خطبه ها
دعا براى طلب باران
و من خطبة له عليه‌السلام في الاستسقاء
اَللَّهُمَّ قَدِ اِنْصَاحَتْ جِبَالُنَا
وَ اِغْبَرَّتْ أَرْضُنَا
وَ هَامَتْ دَوَابُّنَا
وَ تَحَيَّرَتْ فِي مَرَابِضِهَا
وَ عَجَّتْ عَجِيجَ اَلثَّكَالَى عَلَى أَوْلاَدِهَا
وَ مَلَّتِ اَلتَّرَدُّدَ فِي مَرَاتِعِهَا
وَ اَلْحَنِينَ إِلَى مَوَارِدِهَا
اَللَّهُمَّ فَارْحَمْ أَنِينَ اَلْآنَّةِ
وَ حَنِينَ اَلْحَانَّةِ
اَللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَيْرَتَهَا فِي مَذَاهِبِهَا
وَ أَنِينَهَا فِي مَوَالِجِهَا
اَللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَيْكَ حِينَ اِعْتَكَرَتْ عَلَيْنَا حَدَابِيرُ اَلسِّنِينَ
وَ أَخْلَفَتْنَا مَخَايِلُ اَلْجُودِ
فَكُنْتَ اَلرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ
وَ اَلْبَلاَغَ لِلْمُلْتَمِسِ
نَدْعُوكَ حِينَ قَنَطَ اَلْأَنَامُ
وَ مُنِعَ اَلْغَمَامُ
وَ هَلَكَ اَلسَّوَامُ
أَلاَّ تُؤَاخِذَنَا بِأَعْمَالِنَا
وَ لاَ تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا
وَ اُنْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِالسَّحَابِ اَلْمُنْبَعِقِ
وَ اَلرَّبِيعِ اَلْمُغْدِقِ
وَ اَلنَّبَاتِ اَلْمُونِقِ سَحّاً وَابِلاً
تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ
وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ
اَللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً
تَامَّةً عَامَّةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً هَنِيئَةً مَرِيعَةً
زَاكِياً نَبْتُهَا
ثَامِراً فَرْعُهَا
نَاضِراً وَرَقُهَا
تُنْعِشُ بِهَا اَلضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِكَ
وَ تُحْيِي بِهَا اَلْمَيِّتَ مِنْ بِلاَدِكَ
اَللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ تُعْشِبُ بِهَا نِجَادُنَا
وَ تَجْرِي بِهَا وِهَادُنَا
وَ يُخْصِبُ بِهَا جَنَابُنَا
وَ تُقْبِلُ بِهَا ثِمَارُنَا
وَ تَعِيشُ بِهَا مَوَاشِينَا
وَ تَنْدَى بِهَا أَقَاصِينَا
وَ تَسْتَعِينُ بِهَا ضَوَاحِينَا
مِنْ بَرَكَاتِكَ اَلْوَاسِعَةِ وَ عَطَايَاكَ اَلْجَزِيلَةِ عَلَى بَرِيَّتِكَ اَلْمُرْمِلَةِ
وَ وَحْشِكَ اَلْمُهْمَلَةِ
وَ أَنْزِلْ عَلَيْنَا سَمَاءً مُخْضِلَةً
مِدْرَاراً هَاطِلَةً
يُدَافِعُ اَلْوَدْقُ مِنْهَا اَلْوَدْقَ
وَ يَحْفِزُ اَلْقَطْرُ مِنْهَا اَلْقَطْرَ
غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُهَا
وَ لاَ جَهَامٍ عَارِضُهَا
وَ لاَ قَزَعٍ رَبَابُهَا
وَ لاَ شَفَّانٍ ذِهَابُهَا
حَتَّى يُخْصِبَ لِإِمْرَاعِهَا اَلْمُجْدِبُونَ
وَ يَحْيَا بِبَرَكَتِهَا اَلْمُسْنِتُونَ
فَإِنَّكَ تُنْزِلُ اَلْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَ تَنْشُرُ رَحْمَتَكَ وَ أَنْتَ اَلْوَلِيُّ اَلْحَمِيدُ
تفسير ما في هذه الخطبة من الغريب
قال السيد الشريف رضي الله عنه
قوله عليه‌السلام انصاحت جبالنا أي تشققت من المحول
يقال انصاح الثوب إذا انشق
و يقال أيضا انصاح النبت و صاح و صوح إذا جف و يبس
كله بمعنى
و قوله و هامت دوابُّنا أي عطشت و الهُيام العطش
و قوله حدابير السنين جمع حِدْبار و هي الناقة التي أنضاها السير
فشبه بها السنة التي فشا فيها الجدب
قال ذو الرمة
حدابير ما تنفك إلا مناخة على الخسف أو نرمي بها بلدا قفرا
و قوله و لا قزع ربابها
القزع القطع الصغار المتفرقة من السحاب
و قوله و لا شَفَّان ذهابها
فإن تقديره و لا ذات شَفَّان ذهابها
و الشَفَّان الريح الباردة
و الذهاب الأمطار اللينة
فحذف ذات لعلم السامع به
نهج البلاغه : خطبه ها
شگفتیهای آفرینش خفاش
و من خطبة له عليه‌السلام يذكر فيها بديع خلقة الخفاش
حمد اللّه و تنزيهه
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي اِنْحَسَرَتِ اَلْأَوْصَافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ
وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ اَلْعُقُولَ
فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً إِلَى بُلُوغِ غَايَةِ مَلَكُوتِهِ
هُوَ اَللَّهُ اَلْحَقُّ اَلْمُبِينُ أَحَقُّ وَ أَبْيَنُ مِمَّا تَرَى اَلْعُيُونُ
لَمْ تَبْلُغْهُ اَلْعُقُولُ بِتَحْدِيدٍ فَيَكُونَ مُشَبَّهاً
وَ لَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ اَلْأَوْهَامُ بِتَقْدِيرٍ فَيَكُونَ مُمَثَّلاً
خَلَقَ اَلْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ تَمْثِيلٍ
وَ لاَ مَشُورَةِ مُشِيرٍ وَ لاَ مَعُونَةِ مُعِينٍ
فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ
فَأَجَابَ وَ لَمْ يُدَافِعْ وَ اِنْقَادَ وَ لَمْ يُنَازِعْ
خلقة الخفاش
وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ وَ عَجَائِبِ خِلْقَتِهِ
مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ اَلْحِكْمَةِ فِي هَذِهِ اَلْخَفَافِيشِ اَلَّتِي يَقْبِضُهَا اَلضِّيَاءُ اَلْبَاسِطُ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ يَبْسُطُهَا اَلظَّلاَمُ اَلْقَابِضُ لِكُلِّ حَيٍّ
وَ كَيْفَ عَشِيَتْ أَعْيُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ نُوراً
تَهْتَدِي بِهِ فِي مَذَاهِبِهَا وَ تَتَّصِلُ بِعَلاَنِيَةِ بُرْهَانِ اَلشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا
وَ رَدَعَهَا بِتَلَأْلُؤِ ضِيَائِهَا عَنِ اَلْمُضِيِّ فِي سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا
وَ أَكَنَّهَا فِي مَكَامِنِهَا عَنِ اَلذَّهَابِ فِي بُلَجِ اِئْتِلاَقِهَا
فَهِيَ مُسْدَلَةُ اَلْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا
وَ جَاعِلَةُ اَللَّيْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِي اِلْتِمَاسِ أَرْزَاقِهَا
فَلاَ يَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ
وَ لاَ تَمْتَنِعُ مِنَ اَلْمُضِيِّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ
فَإِذَا أَلْقَتِ اَلشَّمْسُ قِنَاعَهَا وَ بَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا
وَ دَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى اَلضِّبَابِ فِي وِجَارِهَا
أَطْبَقَتِ اَلْأَجْفَانَ عَلَى مَآقِيهَا
وَ تَبَلَّغَتْ بِمَا اِكْتَسَبَتْهُ مِنَ اَلْمَعَاشِ فِي ظُلَمِ لَيَالِيهَا
فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اَللَّيْلَ لَهَا نَهَاراً وَ مَعَاشاً
وَ اَلنَّهَارَ سَكَناً وَ قَرَاراً
وَ جَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ اَلْحَاجَةِ إِلَى اَلطَّيَرَانِ
كَأَنَّهَا شَظَايَا اَلْآذَانِ
غَيْرَ ذَوَاتِ رِيشٍ وَ لاَ قَصَبٍ
إِلاَّ أَنَّكَ تَرَى مَوَاضِعَ اَلْعُرُوقِ بَيِّنَةً أَعْلاَماً
لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا وَ لَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلاَ
تَطِيرُ وَ وَلَدُهَا لاَصِقٌ بِهَا لاَجِئٌ إِلَيْهَا
يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ وَ يَرْتَفِعُ إِذَا اِرْتَفَعَتْ
لاَ يُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْكَانُهُ
وَ يَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ
وَ يَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَيْشِهِ وَ مَصَالِحَ نَفْسِهِ
فَسُبْحَانَ اَلْبَارِئِ لِكُلِّ شَيْءٍ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلاَ مِنْ غَيْرِهِ
نهج البلاغه : خطبه ها
عجائب آفرينش طاووس
و من خطبة له عليه‌السلام يذكر فيها عجيب خلقة الطاوس خلقة الطيور
اِبْتَدَعَهُمْ خَلْقاً عَجِيباً مِنْ حَيَوَانٍ وَ مَوَاتٍ
وَ سَاكِنٍ وَ ذِي حَرَكَاتٍ
وَ أَقَامَ مِنْ شَوَاهِدِ اَلْبَيِّنَاتِ عَلَى لَطِيفِ صَنْعَتِهِ وَ عَظِيمِ قُدْرَتِهِ مَا اِنْقَادَتْ لَهُ اَلْعُقُولُ مُعْتَرِفَةً بِهِ وَ مَسَلِّمَةً لَهُ
وَ نَعَقَتْ فِي أَسْمَاعِنَا دَلاَئِلُهُ عَلَى وَحْدَانِيَّتِهِ
وَ مَا ذَرَأَ مِنْ مُخْتَلِفِ صُوَرِ اَلْأَطْيَارِ اَلَّتِي أَسْكَنَهَا أَخَادِيدَ اَلْأَرْضِ وَ خُرُوقَ فِجَاجِهَا وَ رَوَاسِيَ أَعْلاَمِهَا
مِنْ ذَاتِ أَجْنِحَةٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ هَيْئَاتٍ مُتَبَايِنَةٍ
مُصَرَّفَةٍ فِي زِمَامِ اَلتَّسْخِيرِ وَ مُرَفْرِفَةٍ بِأَجْنِحَتِهَا فِي مَخَارِقِ اَلْجَوِّ اَلْمُنْفَسِحِ وَ اَلْفَضَاءِ اَلْمُنْفَرِجِ
كَوَّنَهَا بَعْدَ إِذْ لَمْ تَكُنْ فِي عَجَائِبِ صُوَرٍ ظَاهِرَةٍ وَ رَكَّبَهَا فِي حِقَاقِ مَفَاصِلَ مُحْتَجِبَةٍ
وَ مَنَعَ بَعْضَهَا بِعَبَالَةِ خَلْقِهِ أَنْ يَسْمُوَ فِي اَلْهَوَاءِ خُفُوفاً
وَ جَعَلَهُ يَدِفُّ دَفِيفاً
وَ نَسَقَهَا عَلَى اِخْتِلاَفِهَا فِي اَلْأَصَابِيغِ بِلَطِيفِ قُدْرَتِهِ وَ دَقِيقِ صَنْعَتِهِ
فَمِنْهَا مَغْمُوسٌ فِي قَالَبِ لَوْنٍ لاَ يَشُوبُهُ غَيْرُ لَوْنِ مَا غُمِسَ فِيهِ
وَ مِنْهَا مَغْمُوسٌ فِي لَوْنِ صِبْغٍ قَدْ طُوِّقَ بِخِلاَفِ مَا صُبِغَ بِهِ
الطاوس وَ مِنْ أَعْجَبِهَا خَلْقاً اَلطَّاوُسُ اَلَّذِي أَقَامَهُ فِي أَحْكَمِ تَعْدِيلٍ وَ نَضَّدَ أَلْوَانَهُ فِي أَحْسَنِ تَنْضِيدٍ
بِجَنَاحٍ أَشْرَجَ قَصَبَهُ وَ ذَنَبٍ أَطَالَ مَسْحَبَهُ
إِذَا دَرَجَ إِلَى اَلْأُنْثَى نَشَرَهُ مِنْ طَيِّهِ وَ سَمَا بِهِ
مُطِلاًّ عَلَى رَأْسِهِ كَأَنَّهُ قِلْعُ دَارِيٍّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ يَخْتَالُ بِأَلْوَانِهِ وَ يَمِيسُ بِزَيَفَانِهِ
يُفْضِي كَإِفْضَاءِ اَلدِّيَكَةِ وَ يَؤُرُّ بِمَلاَقِحِهِ أَرَّ اَلْفُحُولِ اَلْمُغْتَلِمَةِ لِلضِّرَابِ
أُحِيلُكَ مِنْ ذَلِكَ عَلَى مُعَايَنَةٍ لاَ كَمَنْ يُحِيلُ عَلَى ضَعِيفٍ إِسْنَادُهُ
وَ لَوْ كَانَ كَزَعْمِ مَنْ يَزْعُمُ أَنَّهُ يُلْقِحُ بِدَمْعَةٍ تَسْفَحُهَا مَدَامِعُهُ فَتَقِفُ فِي ضَفَّتَيْ جُفُونِهِ
وَ أَنَّ أُنْثَاهُ تَطْعَمُ ذَلِكَ ثُمَّ تَبِيضُ لاَ مِنْ لِقَاحِ فَحْلٍ سِوَى اَلدَّمْعِ اَلْمُنْبَجِسِ
لَمَا كَانَ ذَلِكَ بِأَعْجَبَ مِنْ مُطَاعَمَةِ اَلْغُرَابِ
تَخَالُ قَصَبَهُ مَدَارِيَ مِنْ فِضَّةٍ وَ مَا أُنْبِتَ عَلَيْهَا مِنْ عَجِيبِ دَارَاتِهِ وَ شُمُوسِهِ خَالِصَ اَلْعِقْيَانِ وَ فِلَذَ اَلزَّبَرْجَدِ
فَإِنْ شَبَّهْتَهُ بِمَا أَنْبَتَتِ اَلْأَرْضُ قُلْتَ جَنًى جُنِيَ مِنْ زَهْرَةِ كُلِّ رَبِيعٍ
وَ إِنْ ضَاهَيْتَهُ بِالْمَلاَبِسِ فَهُوَ كَمَوْشِيِّ اَلْحُلَلِ أَوْ كَمُونِقِ عَصْبِ اَلْيَمَنِ
وَ إِنْ شَاكَلْتَهُ بِالْحُلِيِّ فَهُوَ كَفُصُوصٍ ذَاتِ أَلْوَانٍ قَدْ نُطِّقَتْ بِاللُّجَيْنِ اَلْمُكَلَّلِ
يَمْشِي مَشْيَ اَلْمَرِحِ اَلْمُخْتَالِ وَ يَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ وَ جَنَاحَيْهِ
فَيُقَهْقِهُ ضَاحِكاً لِجَمَالِ سِرْبَالِهِ وَ أَصَابِيغِ وِشَاحِهِ
فَإِذَا رَمَى بِبَصَرِهِ إِلَى قَوَائِمِهِ زَقَا مُعْوِلاً بِصَوْتٍ يَكَادُ يُبِينُ عَنِ اِسْتِغَاثَتِهِ وَ يَشْهَدُ بِصَادِقِ تَوَجُّعِهِ
لِأَنَّ قَوَائِمَهُ حُمْشٌ كَقَوَائِمِ اَلدِّيَكَةِ اَلْخِلاَسِيَّةِ
وَ قَدْ نَجَمَتْ مِنْ ظُنْبُوبِ سَاقِهِ صِيصِيَةٌ خَفِيَّةٌ
وَ لَهُ فِي مَوْضِعِ اَلْعُرْفِ قُنْزُعَةٌ خَضْرَاءُ مُوَشَّاةٌ
وَ مَخْرَجُ عُنُقِهِ كَالْإِبْرِيقِ وَ مَغْرِزُهَا إِلَى حَيْثُ بَطْنُهُ كَصِبْغِ اَلْوَسِمَةِ اَلْيَمَانِيَّةِ أَوْ كَحَرِيرَةٍ مُلْبَسَةٍ مِرْآةً ذَاتَ صِقَالٍ
وَ كَأَنَّهُ مُتَلَفِّعٌ بِمِعْجَرٍ أَسْحَمَ
إِلاَّ أَنَّهُ يُخَيَّلُ لِكَثْرَةِ مَائِهِ وَ شِدَّةِ بَرِيقِهِ أَنَّ اَلْخُضْرَةَ اَلنَّاضِرَةَ مُمْتَزِجَةٌ بِهِ
وَ مَعَ فَتْقِ سَمْعِهِ خَطٌّ كَمُسْتَدَقِّ اَلْقَلَمِ فِي لَوْنِ اَلْأُقْحُوَانِ
أَبْيَضُ يَقَقٌ فَهُوَ بِبَيَاضِهِ فِي سَوَادِ مَا هُنَالِكَ يَأْتَلِقُ
وَ قَلَّ صِبْغٌ إِلاَّ وَ قَدْ أَخَذَ مِنْهُ بِقِسْطٍ
وَ عَلاَهُ بِكَثْرَةِ صِقَالِهِ وَ بَرِيقِهِ وَ بَصِيصِ دِيبَاجِهِ وَ رَوْنَقِهِ
فَهُوَ كَالْأَزَاهِيرِ اَلْمَبْثُوثَةِ لَمْ تُرَبِّهَا أَمْطَارُ رَبِيعٍ وَ لاَ شُمُوسُ قَيْظٍ
وَ قَدْ يَنْحَسِرُ مِنْ رِيشِهِ وَ يَعْرَى مِنْ لِبَاسِهِ فَيَسْقُطُ تَتْرَى وَ يَنْبُتُ تِبَاعاً فَيَنْحَتُّ مِنْ قَصَبِهِ اِنْحِتَاتَ أَوْرَاقِ اَلْأَغْصَانِ
ثُمَّ يَتَلاَحَقُ نَامِياً حَتَّى يَعُودَ كَهَيْئَتِهِ قَبْلَ سُقُوطِهِ
لاَ يُخَالِفُ سَالِفَ أَلْوَانِهِ وَ لاَ يَقَعُ لَوْنٌ فِي غَيْرِ مَكَانِهِ
وَ إِذَا تَصَفَّحْتَ شَعْرَةً مِنْ شَعَرَاتِ قَصَبِهِ أَرَتْكَ حُمْرَةً وَرْدِيَّةً وَ تَارَةً خُضْرَةً زَبَرْجَدِيَّةً وَ أَحْيَاناً صُفْرَةً عَسْجَدِيَّةً
فَكَيْفَ تَصِلُ إِلَى صِفَةِ هَذَا عَمَائِقُ اَلْفِطَنِ أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ اَلْعُقُولِ أَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ أَقْوَالُ اَلْوَاصِفِينَ
وَ أَقَلُّ أَجْزَائِهِ قَدْ أَعْجَزَ اَلْأَوْهَامَ أَنْ تُدْرِكَهُ وَ اَلْأَلْسِنَةَ أَنْ تَصِفَهُ
فَسُبْحَانَ اَلَّذِي بَهَرَ اَلْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْقٍ جَلاَّهُ لِلْعُيُونِ
فَأَدْرَكَتْهُ مَحْدُوداً مُكَوَّناً وَ مُؤَلَّفاً مُلَوَّناً
وَ أَعْجَزَ اَلْأَلْسُنَ عَنْ تَلْخِيصِ صِفَتِهِ وَ قَعَدَ بِهَا عَنْ تَأْدِيَةِ نَعْتِهِ
صغار المخلوقات وَ سُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ اَلذَّرَّةِ وَ اَلْهَمَجَةِ
إِلَى مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ اَلْحِيتَانِ وَ اَلْفِيَلَةِ
وَ وَأَى عَلَى نَفْسِهِ أَلاَّ يَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا أَوْلَجَ فِيهِ اَلرُّوحَ إِلاَّ وَ جَعَلَ اَلْحِمَامَ مَوْعِدَهُ وَ اَلْفَنَاءَ غَايَتَهُ
منها في صفة الجنة فَلَوْ رَمَيْتَ بِبَصَرِ قَلْبِكَ نَحْوَ مَا يُوصَفُ لَكَ مِنْهَا لَعَزَفَتْ نَفْسُكَ عَنْ بَدَائِعِ مَا أُخْرِجَ إِلَى اَلدُّنْيَا مِنْ شَهَوَاتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ زَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا
وَ لَذَهِلَتْ بِالْفِكْرِ فِي اِصْطِفَاقِ أَشْجَارٍ غُيِّبَتْ عُرُوقُهَا فِي كُثْبَانِ اَلْمِسْكِ عَلَى سَوَاحِلِ أَنْهَارِهَا
وَ فِي تَعْلِيقِ كَبَائِسِ اَللُّؤْلُؤِ اَلرَّطْبِ فِي عَسَالِيجِهَا وَ أَفْنَانِهَا
وَ طُلُوعِ تِلْكَ اَلثِّمَارِ مُخْتَلِفَةً فِي غُلُفِ أَكْمَامِهَا
تُجْنَى مِنْ غَيْرِ تَكَلُّفٍ فَتَأْتِي عَلَى مُنْيَةِ مُجْتَنِيهَا وَ يُطَافُ عَلَى نُزَّالِهَا فِي أَفْنِيَةِ قُصُورِهَا بِالْأَعْسَالِ اَلْمُصَفَّقَةِ وَ اَلْخُمُورِ اَلْمُرَوَّقَةِ
قَوْمٌ لَمْ تَزَلِ اَلْكَرَامَةُ تَتَمَادَى بِهِمْ حَتَّى حَلُّوا دَارَ اَلْقَرَارِ وَ أَمِنُوا نُقْلَةَ اَلْأَسْفَارِ
فَلَوْ شَغَلْتَ قَلْبَكَ أَيُّهَا اَلْمُسْتَمِعُ بِالْوُصُولِ إِلَى مَا يَهْجُمُ عَلَيْكَ مِنْ تِلْكَ اَلْمَنَاظِرِ اَلْمُونِقَةِ لَزَهِقَتْ نَفْسُكَ شَوْقاً إِلَيْهَا
وَ لَتَحَمَّلْتَ مِنْ مَجْلِسِي هَذَا إِلَى مُجَاوَرَةِ أَهْلِ اَلْقُبُورِ اِسْتِعْجَالاً بِهَا
جَعَلَنَا اَللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ يَسْعَى بِقَلْبِهِ إِلَى مَنَازِلِ اَلْأَبْرَارِ بِرَحْمَتِهِ
تفسير بعض ما في هذه الخطبة من الغريب قال السيد الشريف رضي الله عنه قوله عليه‌السلام يؤر بملاقحه الأر
كناية عن النكاح يقال أر الرجل المرأة يؤرها إذا نكحها
و قوله عليه‌السلام كأنه قلع داري عنجه نوتيه القلع شراع السفينة و داري منسوب إلى دارين و هي بلدة على البحر يجلب منها الطيب
و عنجه أي عطفه يقال عنجت الناقة كنصرت أعنجها عنجا إذا عطفتها و النوتي الملاح
و قوله عليه‌السلام ضفتي جفونه أراد جانبي جفونه
و الضفتان الجانبان و قوله عليه‌السلام و فلذ الزبرجد الفلذ جمع فلذة و هي القطعة
و قوله عليه‌السلام كبائس اللؤلؤ الرطب الكباسة العذق و العساليج الغصون واحدها عسلوج
نهج البلاغه : خطبه ها
دریافت گزارشات هجرت پيامبر صلى الله علیه و آله
و من كلام له عليه‌السلام اقتص فيه ذكر ما كان منه بعد هجرة النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله ثم لحاقه به
فَجَعَلْتُ أَتْبَعُ مَأْخَذَ رَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله فَأَطَأُ ذِكْرَهُ حَتَّى اِنْتَهَيْتُ إِلَى اَلْعَرَجِ
قال السيد الشريف رضي الله عنه في كلام طويل قوله عليه‌السلام فأطأ ذكره من الكلام الذي رمى به إلى غايتي الإيجاز و الفصاحة أراد أني كنت أعطى خبره صلى‌الله‌عليه‌وآله من بدء خروجي إلى أن انتهيت إلى هذا الموضع فكنى عن ذلك بهذه الكناية العجيبة
نهج البلاغه : حکمت ها
ضرورت گرفتن حق خلافت
وَ قَالَ عليه‌السلام لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِينَاهُ وَ إِلاَّ رَكِبْنَا أَعْجَازَ اَلْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ اَلسُّرَى
قال الرضي و هذا من لطيف الكلام و فصيحه و معناه أنا إن لم نعط حقنا كنا أذلاء و ذلك أن الرديف يركب عجز البعير كالعبد و الأسير و من يجري مجراهما
نهج البلاغه : حکمت ها
معیار خلافت
وَ قَالَ عليه‌السلام وَا عَجَبَاهُ أَ تَكُونُ اَلْخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ اَلْقَرَابَةِ
قال الرضي و روي له شعر في هذا المعنى فإن كنت بالشورى ملكت أمورهم فكيف بهذا و المشيرون غيب و إن كنت بالقربى حججت خصيمهم فغيرك أولى بالنبي و أقرب
نهج البلاغه : حکمت ها
ضرورت موقعيت شناسى
وَ قَالَ عليه‌السلام لِبَعْضِ مُخَاطِبِيهِ وَ قَدْ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ يُسْتَصْغَرُ مِثْلُهُ عَنْ قَوْلِ مِثْلِهَا لَقَدْ طِرْتَ شَكِيراً وَ هَدَرْتَ سَقْباً
قال الرضي و الشكير هاهنا أول ما ينبت من ريش الطائر قبل أن يقوى و يستحصف و السقب الصغير من الإبل و لا يهدر إلا بعد أن يستفحل
نهج البلاغه : حکمت ها
ويژگى هاى مالك اشتر
وَ قَالَ عليه‌السلام وَ قَدْ جَاءَهُ نَعْيُ اَلْأَشْتَرِ رَحِمَهُ اَللَّهُ مَالِكٌ وَ مَا مَالِكٌ وَ اَللَّهِ لَوْ كَانَ جَبَلاً لَكَانَ فِنْداً وَ لَوْ كَانَ حَجَراً لَكَانَ صَلْداً لاَ يَرْتَقِيهِ اَلْحَافِرُ وَ لاَ يُوفِي عَلَيْهِ اَلطَّائِرُ
قال الرضي و الفند المنفرد من الجبال
نهج البلاغه : حکمت ها
چشم ابزار هوشیاری
وَ قَالَ عليه‌السلام اَلْعَيْنُ وِكَاءُ اَلسَّهِ
قال الرضي و هذه من الاستعارات العجيبة كأنه يشبه السه بالوعاء و العين بالوكاء فإذا أطلق الوكاء لم ينضبط الوعاء و هذا القول في الأشهر الأظهر من كلام النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم
و قد رواه قوم لأمير المؤمنين عليه‌السلام و ذكر ذلك المبرد في كتاب المقتضب في باب اللفظ بالحروف و قد تكلمنا على هذه الاستعارة في كتابنا الموسوم بمجازات الآثار النبوية
نهج البلاغه : حکمت ها
دعاى طلب باران
وَ قَالَ عليه‌السلام فِي دُعَاءٍ اِسْتَسْقَى بِهِ اَللَّهُمَّ اِسْقِنَا ذُلُلَ اَلسَّحَابِ دُونَ صِعَابِهَا
قال الرضي و هذا من الكلام العجيب الفصاحة و ذلك أنه عليه‌السلام شبه السحاب ذوات الرعود و البوارق و الرياح و الصواعق بالإبل الصعاب التي تقمص برحالها و تقص بركبانها
و شبه السحاب خالية من تلك الروائع بالإبل الذلل التي تحتلب طيعة و تقتعد مسمحة
نهج البلاغه : غرائب
قیام امام زمان علیه السلام
فصل نذكر فيه شيئا من غريب كلامه المحتاج إلى التفسير و في حديثه عليه‌السلام فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ ضَرَبَ يَعْسُوبُ اَلدِّينِ بِذَنَبِهِ فَيَجْتَمِعُونَ إِلَيْهِ كَمَا يَجْتَمِعُ قَزَعُ اَلْخَرِيفِ قال الرضي اليعسوب السيد العظيم المالك لأمور الناس يومئذ و القزع قطع الغيم التي لا ماء فيها
نهج البلاغه : غرائب
سرپرستى دختران در ازدواج
و في حديثه عليه‌السلام إِذَا بَلَغَ اَلنِّسَاءُ نَصَّ اَلْحِقَاقِ فَالْعَصَبَةُ أَوْلَى
و النص منتهى الأشياء و مبلغ أقصاها كالنص في السير لأنه أقصى ما تقدر عليه الدابة و تقول نصصت الرجل عن الأمر إذا استقصيت مسألته عنه لتستخرج ما عنده فيه
فنص الحقاق يريد به الإدراك لأنه منتهى الصغر و الوقت الذي يخرج منه الصغير إلى حد الكبير و هو من أفصح الكنايات عن هذا الأمر و أغربها
يقول فإذا بلغ النساء ذلك فالعصبة أولى بالمرأة من أمها إذا كانوا محرما مثل الإخوة و الأعمام و بتزويجها إن أرادوا ذلك
و الحقاق محاقة الأم للعصبة في المرأة و هو الجدال و الخصومة و قول كل واحد منهما للآخر أنا أحق منك بهذا يقال منه حاققته حقاقا مثل جادلته جدالا
و قد قيل إن نص الحقاق بلوغ العقل و هو الإدراك لأنه عليه‌السلام إنما أراد منتهى الأمر الذي تجب فيه الحقوق و الأحكام و من رواه نص الحقائق فإنما أراد جمع حقيقة
هذا معنى ما ذكره أبو عبيد القاسم بن سلام و الذي عندي أن المراد بنص الحقاق هاهنا بلوغ المرأة إلى الحد الذي يجوز فيه تزويجها و تصرفها في حقوقها تشبيها بالحقاق من الإبل
و هي جمع حقة و حق و هو الذي استكمل ثلاث سنين و دخل في الرابعة و عند ذلك يبلغ إلى الحد الذي يتمكن فيه من ركوب ظهره و نصه في السير و الحقائق أيضا جمع حقة
فالروايتان جميعا ترجعان إلى معنى واحد و هذا أشبه بطريقة العرب من المعنى المذكور أولا
نهج البلاغه : غرائب
ضرورت پرداخت زكات
و في حديثه عليه‌السلام إِنَّ اَلرَّجُلَ إِذَا كَانَ لَهُ اَلدَّيْنُ اَلظَّنُونُ يَجِبُ عَلَيْهِ أَنْ يُزَكِّيَهُ لِمَا مَضَى إِذَا قَبَضَهُ
فالظنون الذي لا يعلم صاحبه أ يقبضه من الذي هو عليه أم لا فكأنه الذي يظن به فمرة يرجوه و مرة لا يرجوه و هذا من أفصح الكلام و كذلك كل أمر تطلبه و لا تدري على أي شيء أنت منه فهو ظنون
و على ذلك قول الأعشى ما يجعل الجد الظنون الذي جنب صوب اللجب الماطر مثل الفراتي إذا ما طما يقذف بالبوصي و الماهر
و الجد البئر العادية في الصحراء و الظنون التي لا يعلم هل فيها ماء أم لا
نهج البلاغه : مقدمه
مقدمه سید رضی (رحمة الله علیه)
مقدمة السيد الشريف الرضي بسم الله الرحمن الرحيم أما بعد حمد الله الذي جعل الحمد ثمنا لنعمائه
و معاذا من بلائه
و وسيلا إلى جنانه
و سببا لزيادة إحسانه
و الصلاة على رسوله نبي الرحمة و إمام الأئمة و سراج الأمة
المنتخب من طينة الكرم و سلالة المجد الأقدم
و مغرس الفخار المعرق و فرع العلاء المثمر المورق
و على أهل بيته مصابيح الظلم
و عصم الأمم
و منار الدين الواضحة
و مثاقيل الفضل الراجحة صلى الله عليهم أجمعين
صلاة تكون إزاء لفضلهم و مكافأة لعملهم
و كفاء لطيب فرعهم و أصلهم
ما أنار فجر ساطع و خوى نجم طالع
فإني كنت في عنفوان السن و غضاضة الغصن
ابتدأت بتأليف كتاب في خصائص الأئمة عليهم‌السلام يشتمل على محاسن أخبارهم و جواهر كلامهم
حداني عليه غرض ذكرته في صدر الكتاب و جعلته أمام الكلام
و فرغت من الخصائص التي تخص أمير المؤمنين عليا عليه‌السلام
و عاقت عن إتمام بقية الكتاب محاجزات الأيام و مماطلات الزمان
و كنت قد بوبت ما خرج من ذلك أبوابا و فصلته فصولا
فجاء في آخرها فصل يتضمن محاسن ما نقل عنه عليه‌السلام من الكلام القصير في المواعظ و الحكم و الأمثال و الآداب دون الخطب الطويلة و الكتب المبسوطة
فاستحسن جماعة من الأصدقاء ما اشتمل عليه الفصل المقدم ذكره
معجبين ببدائعه و متعجبين من نواصعه
و سألوني عند ذلك أن أبتدئ بتأليف كتاب يحتوي على مختار كلام مولانا أمير المؤمنين عليه‌السلام في جميع فنونه و متشعبات غصونه من خطب و كتب و مواعظ و أدب
علما أن ذلك يتضمن من عجائب البلاغة و غرائب الفصاحة و جواهر العربية
و ثواقب الكلم الدينية و الدنيوية
ما لا يوجد مجتمعا في كلام و لا مجموع الأطراف في كتاب
إذ كان أمير المؤمنين عليه‌السلام مشرع الفصاحة و موردها
و منشأ البلاغة و مولدها
و منه عليه‌السلام ظهر مكنونها و عنه أخذت قوانينها
و على أمثلته حذا كل قائل خطيب و بكلامه استعان كل واعظ بليغ
و مع ذلك فقد سبق و قصروا و تقدم و تأخروا
لأن كلامه عليه‌السلام الكلام الذي عليه مسحة من العلم الإلهي و فيه عبقة من الكلام النبوي
فأجبتهم إلى الابتداء بذلك عالما بما فيه من عظيم النفع و منشور الذكر و مذخور الأجر
و اعتمدت به أن أبين عن عظيم قدر أمير المؤمنين عليه‌السلام في هذه الفضيلة مضافة إلى المحاسن الدثرة و الفضائل الجمة
و أنه عليه‌السلام انفرد ببلوغ غايتها عن جميع السلف الأولين الذين إنما يؤثر عنهم منها القليل النادر و الشاذ الشارد
فأما كلامه فهو البحر الذي لا يساجل و الجم الذي لا يحافل
و أردت أن يسوغ لي التمثل في الافتخار به عليه‌السلام بقول الفرزدق
أولئك آبائي فجئني بمثلهم إذا جمعتنا يا جرير المجامع
و رأيت كلامه عليه‌السلام يدور على أقطاب ثلاثة أولها الخطب و الأوامر و ثانيها الكتب و الرسائل و ثالثها الحكم و المواعظ
فأجمعت بتوفيق الله تعالى على الابتداء باختيار محاسن الخطب ثم محاسن الكتب ثم محاسن الحكم و الأدب
مفردا لكل صنف من ذلك بابا و مفصلا فيه أوراقا لتكون مقدمة لاستدراك ما عساه يشذ عني عاجلا و يقع إلي آجلا
و إذا جاء شيء من كلامه عليه‌السلام الخارج في أثناء حوار أو جواب سؤال أو غرض آخر من الأغراض في غير الأنحاء التي ذكرتها و قررت القاعدة عليها نسبته إلى أليق الأبواب به و أشدها ملامحة لغرضه
و ربما جاء فيما أختاره من ذلك فصول غير متسقة و محاسن كلم غير منتظمة
لأني أورد النكت و اللمع و لا أقصد التتالي و النسق
و من عجائبه عليه‌السلام التي انفرد بها و أمن المشاركة فيها
أن كلامه الوارد في الزهد و المواعظ و التذكير و الزواجر إذا تأمله المتأمل و فكر فيه المتفكر و خلع من قلبه أنه كلام مثله ممن عظم قدره و نفذ أمره و أحاط بالرقاب ملكه
لم يعترضه الشك في أنه كلام من لا حظ له في غير الزهادة
و لا شغل له بغير العبادة
قد قبع في كسر بيت
أو انقطع إلى سفح جبل
لا يسمع إلا حسه و لا يرى إلا نفسه
و لا يكاد يوقن بأنه كلام من ينغمس في الحرب مصلتا سيفه
فيقط الرقاب و يجدل الأبطال
و يعود به ينطف دما و يقطر مهجا
و هو مع تلك الحال زاهد الزهاد و بدل الأبدال
و هذه من فضائله العجيبة و خصائصه اللطيفة التي جمع بها بين الأضداد و ألف بين الأشتات
و كثيرا ما أذاكر الإخوان بها و أستخرج عجبهم منها و هي موضع للعبرة بها و الفكرة فيها
و ربما جاء في أثناء هذا الاختيار اللفظ المردد و المعنى المكرر
و العذر في ذلك أن روايات كلامه تختلف اختلافا شديدا
فربما اتفق الكلام المختار في رواية فنقل على وجهه
ثم وجد بعد ذلك في رواية أخرى موضوعا غير موضعه الأول إما بزيادة مختارة أو بلفظ أحسن عبارة فتقتضي الحال أن يعاد
استظهارا للاختيار و غيرة على عقائل الكلام
و ربما بعد العهد أيضا بما اختير أولا فأعيد بعضه سهوا أو نسيانا لا قصدا و اعتمادا
و لا أدعي مع ذلك أني أحيط بأقطار جميع كلامه عليه‌السلام حتى لا يشذ عني منه شاذ و لا يند ناد
بل لا أبعد أن يكون القاصر عني فوق الواقع إلي
و الحاصل في ربقتي دون الخارج من يدي
و ما علي إلا بذل الجهد و بلاغ الوسع
و على الله سبحانه و تعالى نهج السبيل و إرشاد الدليل إن شاء الله
و رأيت من بعد تسمية هذا الكتاب بنهج البلاغة
إذ كان يفتح للناظر فيه أبوابها و يقرب عليه طلابها
فيه حاجة العالم و المتعلم و بغية البليغ و الزاهد
و يمضي في أثنائه من عجيب الكلام في التوحيد و العدل
و تنزيه الله سبحانه و تعالى عن شبه الخلق
ما هو بلال كل غلة و شفاء كل علة و جلاء كل شبهة
و من الله سبحانه أستمد التوفيق و العصمة
و أتنجز التسديد و المعونة
و أستعيذه من خطإ الجنان قبل خطإ اللسان و من زلة الكلم قبل زلة القدم و هو حسبي و نعم الوكيل
خطب أمير المؤمنين عليه‌السلام باب المختار من خطب أمير المؤمنين عليه‌السلام و أوامره و يدخل في ذلك المختار من كلامه الجاري مجرى الخطب في المقامات المحضورة و المواقف المذكورة و الخطوب الواردة