عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۸۹
مشت خسم، ولی چو نشینم به آن بهار
گلدسته می کند اثر رنگ و بو مرا
صد ره گر از خمار بیفتم به پای خم
یک دستگیر نیست به غیر از سبو مرا
نی شمع پی به گریه من می برد، نه ابر
کزدیده، جای قطره چکد آرزو مرا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۹۱
گر گل نکند در طلبت آبله از پا
دارد سر هر خار درین ره گله از پا
اعضای مرا بس که به هم بی تو نفاق است
پایم گله از سر کند و سرگله از پا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۹۳
درین محیط که سرگشتگی ست حاصل ما
یکی فتاده چو گرداب، راه و منزل ما
گر عشق تو بی سوز ببیند تن ما را
چون شمع زند شام غمت گردن ما را
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۰۱
تعظیم عکس روی تو در جلوه گاه جام
چون شیشه خم کند قد مغرور شمع را
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۰۷
در هنر چون شانه زلف بتان بی طالعیم
نیست یک مو دستمزدی بهر چندین رنج ما
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۱۱
تو دریایی و طغرا قطره، کی از قطره می آید
که همچون موج بیند دست خود در گردن دریا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۱۲
عکس او در بغل نور فکنده ست مرا
نیستم موسی و در طور فکنده ست مرا
همچو موجی که به ساحل فتد از شورش بحر
جوش نزدیکی او، دور فکنده ست مرا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۱۳
تا جان فدا نمایم، بر زخمه های مطرب
سر می نهم چو غیچک، در پیش پای مطرب
دف را چو گرم سازد، آرم ز سوز گریه
بر روی دست مژگان، آتش برای مطرب
گل از مقام صوتش، می تافت گوش رغبت
بلبل اگر نمی داشت، طرز نوای مطرب
شهر پیاله نوشی، همچون حصار نغمه
بی کوچه نشاط است،گر نیست جای مطرب
چاک دلم نسازد، با سوزن رفوگر
از رشته گر نبینم، رنگ صدای مطرب
شد در کف تعلق، سیب دلم دوپاره
نصفی برای ساقی، نصفی برای مطرب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۱۸
ای خوش آن گریه که شوید ز شبم مهلت خواب
همچو شمعم ندهد اشک، دمی فرصت خواب
من هم از لوح دل خویش صفا می دیدم
گر چو آیینه نمی بود مرا عادت خواب
چون حبابم نکند دیده به بیداری میل
بس که آمیخت به چشم تر من رغبت خواب
شوق همخوابگی ات رهزن بیداری شد
سر به بالین تو مخمل نهد از دولت خواب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۲۰
ما را گرفته بی او، غم در میانه امشب
می نالد از غم ما، چنگ و چغانه امشب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۲۱
موج را گشت صبا سلسله جنبان در آب
که شود با خس من دست و گریبان در آب
مردم چشم ترم را ز خیال تو چه سود؟
گل نیاید به کف از عکس گلستان در آب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۲۴
هرگز ندیده سایه جانانه آفتاب
با آنکه محرم است به هر خانه آفتاب
در آرزوی صبح بناگوش ماه من
خواهد ز چرخ، طالع دردانه آفتاب
آن ماه اگر قرار به همخانگی دهد
هرگز برون نمی رود از خانه آفتاب
ای خرمن جمال ترا دانه آفتاب
تو می فروش حسنی و پیمانه آفتاب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۳۵
ای شب زلف تو روشنتر ز موی آفتاب
پشت پای سایه ات بهتر ز روی آفتاب
گر ببیند آب و تاب چشمه حسن ترا
می خورد بر سنگ بیتابی، سبوی آفتاب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۳۶
لبریز جدایی کندش ساقی دوران
هرچند شود شیشه به پیمانه مصاحب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۴۳
گل ندارد تاب دست انداز باد مهرگان
تا خزان آمد، دکان حسن را برچیده است
تا نباشی، یک قدم نتوان برون رفتن به سیر
بی تو، دل گاهی که از خود رفته، برگردیده است
ساغر عیشم که هرگز روی گردش را ندید
حیرتی دارم که چون درساختن، گردیده است؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۴۷
هر دل که ازان نگار خالی ست
باغی ست که از بهار خالی ست
از کودک اشک می شود پر
هرجا ز توام کنار خالی ست
با اینهمه ریشه کاری سعی
دستم چو کف چنار خالی ست
چون شیشه ساعتم سبکروح
روزی که دل از غبار خالی ست
طغرا، شده گلشن از بتان پر
افسوس که جای یار خالی ست
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۴۹
ره به درمان ندهم، راهنما آگاه است
نکنم بیخودی از درد، خدا آگاه است
می توان عکس نگه درگل رخسارش دید
نیست آیینه بدین آب، صفا آگاه است
نگهش با مژه، هم بزم نگردیده هنوز
شرم ازین قصه خبردار و حیا آگاه است
بی نسیم گل رویت، ره شادابی را
لاله صدبار غلط کرده، صبا آگاه است
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۵۴
مفلس کوچه عشقیم، کریم اینجا کیست
جای رحم است، ببینید رحیم اینجا کیست
اشک هرچند به خاک سر کویش غلتید
کس نپرسید که این طفل یتیم اینجا کیست
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۵۶
چو مژگان جز به قصد دیدن غیر
نمی افتد به ما هرگز نگاهت
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۵۸
ساغر می در کف او، رنگ و بوی گل گرفت
شیشه در چنگش صدای نغمه بلبل گرفت
بی ترنم ریزی مطرب که رشک بلبل است
در گلوی شیشه می، نغمه قلقل گرفت
سبز ما از نازکیها تاب بوی گل نداشت
حیرتی دارم که چون از باده، رنگ گل گرفت