عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۲۲
آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش
وان شکر خندهٔ شیرین تو از چشمهٔ نوش
گریه می‌آیدم از دور به آواز بلند
که از آن گریه نمی‌آیدم آواز به گوش
ای به خشم از برمن رفته و تنها خفته
چشم را گوی که چندین طرف خواب بپوش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۲۳
ابری خوشست و وقت خوش است و هوای خوش
ساقی مست داده به مستان صلای خوش
باران خوش رسید و حریفان عیش را
گشت آشنای جان و زهی آشنای خوش
بی روی خوب دل نبود خوش به هیچ جا
گل گرچه خو برو بود و باغ جای خوش
عشق بتان اگر چه بلایی است جان‌گداز
خسرو به جان و دیده خرید این بلای خوش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۲۵
کی بود آنکه نشینم با تو
باده در دست و گل اندر آغوش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۲۷
دستم به لب و نظر به رویش
می بر کف و لاله زار در پیش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۲۸
با رقیبت نیست کار و خوانیش می‌دانم انی
تا مرا سوزی زحسرت بی سبب می‌خوانیش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۲۹
سالها خون خورده‌ام ازبخت بی سامان خویش
تا زمانی دیده‌ام روی خوش جانان خویش
از خیال او چه نالم رفت کارم زدست
من به خون خویش پروردم بلای جان خویش
ای جفا آموخته از غمزهٔ بدخوی خویش
نیکویی ناموزی آخر از رخ نیکوی خویش
روی من از اشک و رویت از صفا آیینه شد
روی خود در روی من بین روی من در روی خویش
یک دم ای آیینهٔ جان رونما تا جا کنم
برسردست خودت یا بر سر زانوی خویش
گر خیال قامتت اندر شر و شور اوفتد
سرنگون همچون خیال خود فتد در جوی خویش
گوش هندو پاره باشد ور منم هندوی تو
پاره کن گوش و مکن پاره دل هندوی خویش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۳۰
چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش
نوری ندادیم شبی از ماههتاب خویش
رویی چنان مپوش زعشاق کاهل دل
از تشنگان دریغ ندارند آب خویش
گر نه کباب کردن دلها شدش حلال
آن مست را بحل نکنم من کباب خویش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۳۱
سخت دشوار ست تنها ماندن از دلدار خویش
با که گویم حال تنها ماندن دشوار خویش
مرده را حسرت زمردن نیست هست از بهر آنکه
باز می‌گیرند زوهم صحبتان دیدار خویش
هر که روزی ناوکی خوردست او داند که چیست
درد مجروحی که نالد از دل افگار خویش
راز با دیوار هم گفتن نمی آرم ازانک
گوشها می‌بینم از هر سو پس دیوار خویش
گفته‌ای گه گه که خواهم کرد کارت را به هجر
کار من کردی و کردی ، عاقبت آن کار خویش
خسروا پهلوی‌من شین ساعتی دل ده مرا
زانکه دل می‌افتدم از گریه‌های زار خویش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۳۲
از رخت برآسمان مه شد خجل
در چمن هم بوستان افروز خویش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۳۶
دی می‌گذشت و سوی او دلها روان ازهر طرف
صد عاشق گم کرده دل سویش دوان از هر طرف
گلگون نازش زیر زین غمزه بلایی در کمین
می‌مرد از ان پیکان کین پیر و جوان از هر طرف
زنجیر دلها موی او دلال سرها خوی او
در چار سوی روی او بازار جان از هر طرف
در کنج غم افتاده من بریاد سرو خویشتن
زانم چه کاید درچمن سرو روان از هر طرف
زین پس که از خوی بدت آهنگ بیرون باشدت
سرم که چون خسرو بسی گیرد عنان از هر طرف
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۳۹
چو از زلفش بدین روز اوفتادم
تو هم ای شب مکن برمن تطاول
نباشد چون جمالت مجلس افروز
اگر خورشید بنشیند به محفل
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۴۲
نگارا صحبت از اغیار بگسل
گل خندان من ازخار بگسل
ندانم تا که گفت آن بی‌وفا را
که مهر از دوستان یک بار بگسل
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۴۳
حیف بود که ماه و گل خوانمت از سر هوس
ای تو به از هزار مه چند بود بقای گل
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۴۶
گفتی دو چشم و دو لبم زینها کدام آید خوشت
خوردند اگر چه خون من هر چار می آید خوشم
خواهم شبی کز بوی او بی‌خود شوم پهلوی او
گه رونهم برروی او گه دوش بر دوش آیدم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۴۷
عذر تقصیر بخواهیم که از خدمت رفت
گر خدا خواسته باشد که به خدمت برسیم
میخلی روز و شب اندر دل آزردهٔ من
به چه مشغول شوم کز تو فراموش کنم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۵۲
مرا اگر چه که بردست غم فروخته‌ای
هنوز داغ غلامیت بر جبین دارم
چنان اسیر بتم که زقبله نیست خبر
زمن حکایت بطحی مپرس کز چینم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۵۵
دی باد صبح بوی تو آورد سوی من
امروز دل به سوی تو برباد داده‌ام
گفتی دل شکسته بنه بر دو زلف من
من خود شکسته وار بر این دل نهاده‌ام
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۵۶
دی باد صبح بوی تو آور رسوی من
امروز دل به سوی تو بر باد داده‌ام
گفتی دل شکسته بنه بر دو زلف من
من خورد شکسته وار بر این دل نهاده‌ام
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۵۷
چو نام تو در نامه‌ای دیده‌ام
بنامت که بردیده ما لیده‌ام
به یاد زمین بوس درگاه تو
سراپای آن نامه بوسیده‌ام
جز این یک هنر نیست مکتوب را
وگر نیست باری من این دیده‌ام
که آن‌ها که درروی او خوانده‌ام
جوابی ازو باز نشنیده‌ام
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۶۰
ترا جان گفتم ای دلبر تو دانی
که من این از زبان گفتم ؟ نگفتم!