عبارات مورد جستجو در ۶۰۰۶ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۱۶
ساقی به ته شیشه می ناب نگه دار
خواهیم دگر تشنه شدن، آب نگه دار
مطرب من کم حوصله را سوختی آخر
گفتم به تو در پرده که مضراب نگه دار
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۷۶
در کف امید ما شد ساغر سرشار خشک
شد گلوی شیشه ما چون لب بیمار خشک
صحبت تردامن و زاهد نمی چسبد به هم
گل نمی گیرد به خود، هرگه بود دیوار خشک
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۹۶
آن وحشی ام که هرگز، آرام را ندیدم
با دانه برنخوردم تا دام را ندیدم
دل گفت آن پریوش، استاده بر لب بام
رفتم به کوچه گردی، آن بام را ندیدم
در راه کعبه وصل، کز هر طرف صفا بود
کردم چو آینه سعی، احرام را ندیدم
گفتا که می فرستم، یک بوسه ات به پیغام
من بوسه از که گیرم، پیغام را ندیدم
رفتم به دشت کآید بهرام گور پیشم
گوری به پیشم آمد، بهرام را ندیدم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۰۴
گل و می از لب و رخساره اش می ریخت هرجانب
شکستن داشت امشب توبه ام، بیهوده نشکستم
بلندیهای همت، کار خود را می کند آخر
نخواهد داشت دوران این چنین در پایه پستم
گشودم چشم تر بر سفره قسمت حباب آسا
ندیدم چیز دیگر، مشت آهی در گره بستم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۴۲
ظلمت شام غم از نور سحر می بینم
روز خود را زشب خویش بتر می بینم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۵۳
گل ز دستم رفته و من خار پیدا می کنم
یار باید جست و من اغیار پیدا می کنم
مرغ حقگویم، نیم منصور وش ممنون کس
خود ز هر شاخ درختی، دار پیدا می کنم
گر دهد زاهد به دستم سبحه صد دانه را
در میان دانه ها، زنار پیدا می کنم
گر توانم کرد عمری مشق دل سختی چو طور
من هم اندک طاقت دیدار پیدا می کنم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۵۹
به سودای محبت، عقل ورزیدن نمی دانم
خرد گرجنس می گیرد، دکان چیدن نمی دانم
زمین، یخ بند سردیهای مهر چرخ و من کودک
به هر جا می نهم پا، غیر لغزیدن نمی دانم
ز بس بی دست و پای حیرتم، بی سعی مشاطه
به سان شانه بر زلف تو چسبیدن نمی دانم
نشاطم پس نشین غم بود چون ابر نیسانی
نباشد گریه تا در پیش، خندیدن نمی دانم
مقیم گوشه یک خانه ام چون مهره ششدر
برای نقش، در هر خانه گردیدن نمی دانم
ندارم همچو طغرا جز زبان درد دل گویی
به یاری چون رسم، احوال پرسیدن نمی دانم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۶۵
قبای عافیت در بر ندارم
کلاه دلخوشی بر سر ندارم
صراحی قسمتم درخواب کردن
چو بالین یافتم، بستر ندارم
ندیدم هیچ گه یاری ز کوکب
تو گویی بر فلک اختر ندارم
ز گریه، درسها بر صفحه رخ
روان کردم، ولی از بر ندارم
به مرغ تیر مانم از ضعیفی
که بالی در پناه پر ندارم
چو طغرا بس که نومیدم ز گردون
به کامم گشت و من باور ندارم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۷۴
یاد ایامی که ما هم دستگاهی داشتیم
بهر پای انداز جانان، اشک و آهی داشتیم
در نشاط آباد قسمت، از صف مینا و جام
بهر دفع غم، ز هر جانب سپاهی داشتیم
آن سعادت را چه پیش آمد، که در صحن چمن
گل ز سر می رست اگر پا بر گیاهی داشتیم
یارب آن اختر چه شد، کز دولت تاثیر او
چون فلک در برج قصر خویش، ماهی داشتیم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۳
در آتشم فکند که بی دود و دم نشین
غم بر دلم گماشت که رو بی الم نشین
حکم قضا رسید که با وسعت سپهر
در تنگنا همیشه چو نال قلم نشین
فریاد می کند جرس کاروان چرخ
کز شهر عیش بگذر و در دشت غم نشین
مهمان روزگار چو گشتم، نصیب گفت
در آستان خانه چو نقش قدم نشین
قسمت اشاره کرد که در چارسوی دهر
بسیار کش جفا و ستم، لیک کم نشین
دوران زبان گشود که از نقد عافیت
دست تهی چو مردم صاحب کرم نشین
گفتم که جای نیست برای نشستنم
ایام گفت در ته تیغ ستم نشین
طغرا، چو نقش زندگی ات بد نشسته است
بهر نجات، بر سر راه عدم نشین
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۷
بود چون زلف شب، گیسوی شوخ می پرست من
که هرگز یک سر مویش نمی آید به دست من
من آن پیمانه ام کز کثرت موج تنک ظرفی
بود گوش حباب می بر آواز شکست من
در اقلیم بنای خلقت آن برگشته ایامم
که شام آخر دنیا، بود صبح الست من
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۹
ناکامی ما بین، که به عشرتگه گیتی
از ساغر ما چرخ دهد کام شکستن
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۱۰
طالع برگشته کز وی می رسد ما را شکست
می زند شمشیر، اما در سپاه دیگران
گل به روی کار ما گرد کسادی می خورد
برزمین هرگز نمی ماند گیاه دیگران
بر نمی تابد دلم، می بایدش واریختن
می خورم چون دلو اگر آبی ز چاه دیگران
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۱۲
گفتی عرق دوباره چو شد، تند می شود
من تندی از دوباره ندیدم، سه باره کن
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۲۲
ز شوق آنکه بنشیند درو یک لحظه یار من
نمی آید به هم، چون دامن صحرا کنار من
به دور حسن او یک چهره گلگون نمی بینم
خزان عالمی گردیده ایام بهار من
مگر ساقی ز لشکرگاه خم، فوجی برون آرد
که از فوج صراحی نشکند هرگز خمار من
ز بس بی طالعی، در کارگاه عشق چون طغرا
اگر کاری کنم، یک جو نمی آید به کار من
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۳۵
رام کسی نیست یار، کس چه بگوید به او
نیست به کس سازگار، کس چه بگوید به او
از بر آن نوبهار، دسته گل خواستم
داد به من مشت خار، کس چه بگوید به او
دید که از هر کنار، غم به میانم گرفت
شد ز میان برکنار، کس چه بگوید به او
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۳۷
در ته دریا، تنش از تشنگی گردید خشک
ای صبا، حال صدف با ابر نیسانی بگو
دانش افروزی ندارد حاصلی جز دردسر
هرچه می گویی درین کار از پشیمانی بگو
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۱
نی به میناکار دارم، نی به خم، نی با سبو
ساقیا چندان بده ساغر که گویم بس، مده!
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۸
شیشه بیار ساقیا، از پی هم پیاله ده
زود نمی روم ز خود، باده دیرساله ده
زمزمه ریزساز را، قلقل شیشه بشنوان
دردکش خمار را، نغمه به جای ناله ده
از من بینوا مکن ننگ و ز دودمان رز
طبع مجرد مرا، دختر بی قباله ده
گردن شیشه در کفت، هست کلید رزق ما
قحطی می کشیده را، قوت سه چار ساله ده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۶۴
ساقیا لب تشنه ام، آبی چو لعل تر بده
جام سرشاری به عشق ساقی کوثر بده
از صدف در شیوه همت نژادی کم مباش
قطره ای گر می ستانی، در عوض گوهر بده
آسمان نامرد و من از تیغ جورش در هراس
قابل دستار مردی نیستم، معجر بده