سید حسن غزنوی : قصاید
شمارهٔ ۵۱ - در مدح سلطان بهرام شاه غزنوی گوید
گهر بر زر همی بارم ز یاقوت در افشانش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
ای برهمن آن عارض چون لاله پرست
رشیدالدین میبدی : ۵۸- سورة المجادلة- مدنیة
۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ. بعضى مفسّران گفته‏اند: فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ فى القبور. اگر میخواهى که فردا چون در خاکت نهند گور بر تو فراخ بود، و عروس‏وار ترا در خواب کنند، امروز جاى بر مسلمانان فراخ‏دار و رنج خویش از ایشان بازدار. اى مسکین خبر ندارى که گورخانه ظلمت است و کان وحشت است و مکان وحدت و منزل غربت. لشگرگاه حشرات و موضع حسرات، یکى را حفره دوزخ است، یکى را روضه بهشت. چراغ ایمان آنجا افروزند و سیاهى شب کفر آنجا آشکارا کنند! در زیر پهلو آنجا یا مهاد طاعت بود، یا حسک معصیت در زیر سر یا و ساده رحمت بود، یا خشت لعنت. سائل یا مبشّر و بشیر بود، یا منکر و نکیر. جواب یا از نفس صنم دهند، یا از تلقین صمد. چون جواب داد از دو بیرون نباشد یا بر تخت بخت خوابش چون خواب عروس بود، یا بختش نگون و طالعش منکوس و منحوس بود.
کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات
شمارهٔ ۴۰
دلم نخست که دل بر وفای یار نهاد
سعدالدین وراوینی : باب اول
خطاب ملک زاده با دستور
ملک زاده گفت: آنک خویشتن را دین‌دار نماید و ترویج بازار خود جوید، امّا از آن کند که اسباب معیشت او ناساخته باشد و از هیچ وجه میان وجوه و اعیان مردم بوجاهت مذکور و منظور نبود، پس لباس تشنّع و تصنّع را دام مراد خود سازد و امّا آنک بر جریدهٔ اعمال خود جریمهٔ بیند و بر روی کار خویش بخیهٔ شینی افتاده داند که محو و ازاحت آن جز باراءتِ تدیّن و تنسّک نتواند کرد و امّا از بیم دشمنی که سلاح طعن او را الّا باظهار صلاح دفع ممکن نشود و بحمدالله طهارتِ ذیل و نقاوت جیب من ازین معانی مقرّر و مصوّرست و عرض من از معارض و ملابس تلبیس مستغنی، امّا چون در بدایت و نهایت این جهان می‌نگرم و از روز بازگشت بداور جهانیان می‌اندیشم شاه را آزوخشم در پای عقل کشتن و سر قضای شهوت که از گریبانِ فضولِ حاجت برآید، بدست خود برداشتن او لیتر می‌دانم مگر در حسابگاهِ یَومَ لا یَنفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ، از جملهٔ سرافکندگان خجالت نباشد و من ازین فصول الّاثبات اصول ملک که بنیاد آن بر آبادانی رعیت مبنیست، نمی‌خواهم و پادشاه دانا آنست که قاعدهٔ بیم و اومید رعیّت ممهّد دارد تا گنه‌کار همیشه با هراس باشد و پاس احوال خود بدارد و مواضع سخطِ پادشاه مراقبت کند و نیکوکار باومید مجازات خیر پیوسته طریق نیکو خدمتی و صدق هواخواهی سپرد و نجحِ مساعی خود در تقدیم مراضیِ پادشاه شناسد و راعیِ خلق همواره باید که بارّهٔ درودگران ماند که سوی خود و سوی رعیّت براستی رود تا چنانک ازیشان منفعت مال با خود تراشد، در مجاملت و مساهلت نیز از خود بریشان گشاده دارد و این معنی حقیقت داند (که)
ترکی شیرازی : فصل چهارم - ترکیب‌بندها
شمارهٔ ۳ - هفت بند نینوایی
ای تشنه لب که کشتهٔ راه خدا تویی
قطران تبریزی : قصاید
شمارهٔ ۲۵ - در مدیحه
خدایگانا جان منا بجان و سرت
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۸۱
ای تخت تجمل تو بر علیین
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
قصیدهٔ ۳۳
گر به کوه اندر پلنگی بودمی
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۱۱
ای دل تَبَعِ دُنیی غدّار مشو
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۴
ساخت عکس عارضت رشک بهار آیینه را
غروی اصفهانی : مدایح و مراثی الامام موسی بن جعفر الکاظم علیه السلام
شمارهٔ ۲ - فی رثاء الامام موسی الکاظم علیه السلام
عمری ار موسی کاظم ز جفا مسجون بود
مفاتیح الجنان : اعمال ماه ذی الحجه
روز هفتم ماه ذى الحجه
سال صد وچهارده شهادت امام باقر(علیه السلام) در مدینه اتّفاق افتاده و به این سبب روز حزن شیعه است.
ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۳۸
تا داد دو هندوانه آن لبعت مست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
غمنامهٔ ما خواند و جوابی ننوشت
اهلی شیرازی : قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب
بخش ۴ - دایره مجتلبه
ربودی از ازل این گوی لطف و حق دادت
عطار نیشابوری : بخش ششم
الحكایة و التمثیل
گفت چون تابوت موسی بر شتاب
ابوالفضل بیهقی : مجلد نهم
بخش ۳۴ - نواختن امیر بگتغدی را
دیگر روز پنجشنبه هشتم ماه رمضان امیر برنشست با تعبیه تمام‌ و براند. و چندان بود که یک فرسنگ براندیم که خصمان پیدا آمدند سخت انبوه از چپ و راست از کرانها و جنگ پیوستند و کار سخت شد که چون ایشان شوخی کردند از هر جانبی، ازین جانب دفعی‌ همی بود از تاب باز شده‌ و جنگی میرفت ناچار و خصمان چیره‌تر شدندی، و همچنان آویزان آویزان‌ میرفتیم. و چند بار دیدم که غلامان سلطانی بگریختگان‌ درمیآمدند و با غلامان سلطانی که بر اشتران سوار می‌بودند همبر می‌گشتند و سخن میگفتند. و حاجب بگتغدی در مهد پیل بود و میراند با غلامان خویش که جز بر پیل نتوانست بود و چشم و دست و پای خلل کرده‌، هر چه از وی میپرسیدند از حدیث غلامان این روز که تدبیر چیست یا فوجی غلام فلان جای باید فرستاد، جواب میداد که «ارتگین داند و سلطان مثال او را و سرهنگان را داده است و من چیزی نبینم و از کار بشده‌ام‌، از من چه خواهید؟» و غلامان کار سست میکردند. حال غلامان این بود و یکسو ارگان نظاره میکردند و خصم هر ساعت چیره‌تر و مردم ما کاهل‌تر. و اعیان و مقدّمان نیک میکوشیدند با امیر . و امیر، رضی اللّه عنه، حمله‌ها بنیرو میکرد و مقرّر گشت چون آفتاب که وی را بدست بخواهند داد . و عجب بود که این روز خلل نیفتاد، که هیچ چیز نمانده بود. و خصمان بسیار اشتر و قماش‌ بردند. و تا وقت نماز جنگ بود تا منزل بریده آمد، چنانکه از آنجا که برآمدیم تا کنار آب سه فرسنگ بود، بر کرانه آب فرود آمدیم بی‌ترتیب‌ چون دل شدگان‌ و همه مردم نومید شده‌ ؛ و مقرّر گشت که خللی بزرگ خواهد افتاد، و آغازیدند پنهان جمّازگان راست کردن‌ و ستوران قوی جنیبت‌ کردن و از کالا و نقد اندیشه کردن و راست چنانکه قیامت خواهد افتاد یکدیگر را پدرود- کردن‌ .
فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۲۱ - در تقاضا و مدح محمدبن محمودبن ناصر الدین گوید
ای همه ساله زخوی تو دل سلطان شاد
بابافغانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
چون مرغ سحر جناح گلفام گشود