ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۵
به استوانی و استواری دین کوشش کن چه مهمترین خرسندی دانایی (‌است‌) و بزرگتر از آن امید به مینو است‌.
اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹
جان نقش رخ تو بر بصر دارد
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۶
همیشه روان خویشتن را فرایاد دار.
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۳۶
خبر ز سوز نداری سروده نای که چه
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴
از این اقبالگاه خوش، مشو یک دم دلا تنها
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۷
نام خویش را، خویشکاری خویش به‌مهل‌. (‌یعنی به مناسبت نام و مقام از کار و کوشش طفره مزن‌)‌.
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۸
دست از دزدی و پای از بی‌خویشکاری رفتن‌ و منش از وارونگی و کجی بازدار، چه کسی که او کرفه کند پاداش یابد و کسی که گنا کند بادافراه برد.
خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۴۰
سخن عشق نشاید بر هر کس گفتن
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۹
هرکه او هیمالان (‌یعنی خصمان‌) را چاه کند، خود اندر چاه افتد.
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۱۰
نیک مرد آساید و بد مرد بیش و اندوه گران بود.
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۱۱
زن گش (‌بکر) و جوان به زنی بگیر.
ایرج میرزا : قطعه ها
اشک شیخ
نَعوذُ بالله از آن قطره های دیده شیخ
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۴۱
پروانه شد در آتش، گفتا که همچنین کن
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۱۲
شراب به پیمان (‌یعنی به اندازه‌) خور چه هر که او شراب بی‌پیمان خورد، بسا گنه که از وی آید.
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۵۰
چنین ز شرم‌ که‌ گردید سرنگون جامم
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۱۳
هرچند بس نیک افسونِ ماران دانی‌، زود زود دست به مار مبر کت بگزد، و بر جای بمیراند.
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۳۴
مرا که فرض شد از جان و دل دعای شما
عنصری بلخی : اشعار منسوب
شمارهٔ ۱۴ - الاشعار فی المطایبة الراح مفدمته عنصری گوید
خداوندا همی خواهم که از دل
دقیقی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۹
من بر آنم که تو داری خبر از راز فلک
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۱۴
اگر بس آشنا و آب (‌یعنی شنا) نیک دانی زود زود به آب ستهمه (‌ظ‌. ستمبه = مخوف‌) اندر مشو که ترا آب نبرد و بجای بمیری‌.