ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۳۳ - در منقبت مولای متقیان
دل من خواهی ای ترک و ندانی که خطاست
اهلی شیرازی : قصیدهٔ سوم در مدح شاه اسماعیل
بخش ۳ - دایره مرکب مدور
شدست هوش دل ایجان ز دست باد ستم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳
ما را تو چنین ز دل بر آری نیکست
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۲۲۲ - جغد جنگ
فغان ز جغد جنگ ومرغوای او
سعدی : باب چهارم در فواید خاموشی
حکایت شمارهٔ ۸
تنی چند از بندگان محمود گفتند حسن میمندی را که: سلطان امروز ترا چه گفت در فلان مصلحت؟ گفت بر شما هم پوشیده نباشد. گفتند: آنچه با تو گوید، به امثال ما گفتن روا ندارد. گفت به اعتماد آن که داند که نگویم، پس چرا همی‌پرسید؟
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۲۴
لبت ز خنده دندان نما گهر ریزد
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۴۶
میان باغ گل سرخ های و هو دارد
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۲۲۱ - فغان از این جهان
فغان از این جهان و ابتلای او
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۳۰
گل گفت: چو نیست هفتهای روی نشست
عطار نیشابوری : باب بیست و چهارم:درآنكه مرگ لازم وروی زمین خاك رفتگانست
شمارهٔ ۱۴
بس کس که ز کوچهٔ هوس برنامد
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۰
ما داغ توبه بر دل ساغر گذاشتیم
جامی : دفتر اول
بخش ۵۱ - سؤال دیگر
گفت شاها چو فعل و نیت من
مولوی : دفتر سوم
بخش ۵۸ - مثال رنجور شدن آدمی بوهم تعظیم خلق و رغبت مشتریان بوی و حکایت معلم
کودکان مکتبی از اوستاد
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۲۲۰ - در حال تب
مغز من اقلیم دانش‌، فکرتم بیدای او
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۸
تا این فلک آینه‌گون بر کار است
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۳۶۵
خامی بود سر از پی دنیا گذاشتن
نهج البلاغه : حکمت ها
شناخت اسلام
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> لَأَنْسُبَنَّ اَلْإِسْلاَمَ نِسْبَةً لَمْ يَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِي اَلْإِسْلاَمُ هُوَ اَلتَّسْلِيمُ وَ اَلتَّسْلِيمُ هُوَ اَلْيَقِينُ وَ اَلْيَقِينُ هُوَ اَلتَّصْدِيقُ وَ اَلتَّصْدِيقُ هُوَ اَلْإِقْرَارُ وَ اَلْإِقْرَارُ هُوَ اَلْأَدَاءُ وَ اَلْأَدَاءُ هُوَ اَلْعَمَلُ
نهج البلاغه : حکمت ها
تشنگان دنیا و دانش
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> مَنْهُومَانِ لاَ يَشْبَعَانِ طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْيَا
فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۱
من خراب نگه نرگس شهلای توام
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۶۸
نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده‌ام