ملا احمد نراقی : باب چهارم
شرایط امر و نهی شونده
و مخفی نماند که آنچه ذکر شد شرایط و آداب آن کسی بود که امر به معروف و نهی از منکر می نماید و اما کسی را که باید امر و نهی کرد شرط او در غالب آن است که عاقل و بالغ باشد بلی: در بعضی از منکرات این شرط نیست، چون اگر کسی طفل یا دیوانه را ببیند که شراب می خورد بر او واجب است که شراب را بریزد و او را منع کند. انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹
دل در خم آن زلف معنبر بنشست شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۹
خوش حضوریست بزم ما دریاب سعدی : قطعات
شمارهٔ ۲۱۷
نبایدت که پریشان شود قواعد ملک شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳
دل دوش دم از لطف الهی می زد یغمای جندقی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۲
بر در شاه راستان کیست رهی بر آستین عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۶
هرچند دریغ صدهزار است هنوز نسیمی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۶
اگر او او نماید ید رخ چون مه مه و خور خور جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
آن کیست که او از لب جانان طلبد یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
از نوش لبش حدیث خال افکن طی زرتشت : ویسپرد
کرده دهم
1 زوت : خواستار ستایم کشورهای اَرزهی ، سَوهی ، فرد ذَفشو ، ویدَ ذفشو ، وُاور جرشتی و این کشور خشونیَرثَ را . مفاتیح الجنان : اعمال ماه صفر
روز هفتم ماه صفر
به قول شهید و کفعمی و دیگران و از طرفی به قول شیخ کلینی و شیخ طوسی در روز بیست وهشتم در سال پنجاهم شهادت حضرت مجتبی(علیه السلام) واقع شد. [و در این روز در سال 128 ولادت حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) در «ابوا» (منزلی بین مکه و مدینه) اتفاق افتاد. (از نویسنده)] واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۴۱۶
شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟! رشیدالدین میبدی : ۵۳- سورة النجم
النوبة الثانیة
این سورة هزار و چهارصد و پنج حرف است سیصد و هشت کلمه و شست و دو آیت، جمله بمکه فرود آمد مگر یک آیت: الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ این یک آیت بقول ابن عباس بمدینه فرود آمد. و درین سورة دو آیت منسوخ است یکى: فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا معنى اعراض منسوخ است بآیت سیف. یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
برسیم سپید ذقن آن خال سیاه سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۴۲
رو به هر کوهی نماید طور می دانیم ما عطار نیشابوری : باب بیست و چهارم:درآنكه مرگ لازم وروی زمین خاك رفتگانست
شمارهٔ ۳۱
ای دل دانی که کار دنیا گذریست مولوی : فیه ما فیه
فصل سی ام - پیوسته شحنه طالب دزدان باشد که ایشان را بگيرد
پیوسته شحنه طالب دزدان باشد که ایشان را بگيرد ودزدان ازو گریزان باشند این طُرفه افتاده است که دزدید طالب شحنه است و خواهد که شحنه را بگيرد وبدست آورد حق تعالی با بایزید گفت که یا بایزید چه خواهی گفت خواهم که نخواهم اُرِیْدُ اَنْ لَا اُرِیْدَ اکنون آدمی رادو حالت بیش نیست یا خواهد یا نخواهد اینک همه نخواهد این صفت آدمی نیست این آنست که از خود تهی شداست و کلّی نمانده است که اگر اومانده بودی آن صفت آدمیتی درو بودی که خواهد و نخواهد اکنون حق تعالی میخواست که او راکامل کند و شیخ تمام گرداند تا بعد از آن او را حالتی حاصل شود که آنجا دوی و فراق نگنجد. وصل کلّی باشد و اتحّاد زیرا همه رنجها از آن میخیزد که چیزی خواهی و آن میسّر نشود چون نخواهی رنج نماند مردان منقسمند و ایشان را درین طریق مراتب است بعضی بجهد و سعی بجایی برساند که آنچ خواهند باندرون و اندیشه بفعل نیاورند این مقدور بشرست امّا انک در اندرون دغدغهٔ خواست و اندیشه نیاید آن مقدور آدمی نیست آن را جز جذبهٔ حق ازو نبرد قُلْ جاءَ الحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ اُدْخُلْ یَامُؤْمِنُ فاِنَّ نُوْرَکَ اَطْفاءَ نَاری مؤمن چون تمام اور ا ایمان حقیقی باشد او همان فعل کند که حق خواهی جذبهٔ او باشد خواهی جذبهٔ حق آنچ میگویند بعد از مصطفی (صلیّ اللهّ علیه و سلمّ) و پیغامبران علیهم السلام وحی بردیگران منزل نشود چرا نشود شود الا آن را وحی نخوانند معنی آن باشد که میگوید اَلْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ بِنُوْرِاللهِّ چون بنور خدا نظر میکند همه را ببیند اول را و آخر را غایت را و حاضر را زیرا ازنور خدا چیزی چون پوشیده باشد و اگر پوشیده باشد آن نور خدانباشد پس معنی وحی هست اگرچه آن را وحی نخوانند. عثمان رضی اللهّ عنه چون خلیفه شد بر منبر رفت خلق منتظر بودند که تا چه فرماید خمش کرد و هیچ نگفت ودر خلق نظر میکرد و بر خلق حالتی و وجدی نزول کرد که ایشان را پروای آن نبود که بيرون روند و از همدگر خبر نداشتند که کجا نشستهاند که بصد تذکير و وعظ و خطبه ایشان را آنچنان حالت نیکونشده بود فایدهایی ایشان را حاصل شد و سرهّایی کشف شد که بچندین عمل و وعظ نشده بود تا آخر مجلس همچنين نظر میکرد و چیزی نمیفرمود، چون خواست فروآمدن فرمود که اِنَّ لَکُمْ اِمامٌ فَعَالٌ خَیْرٌ اِلَیْکُمْ مِنْ اِمَامٍ قَواّلٍ راست فرمود چون مراد از قول فایده و رقّت است و تبدیل اخلاق بی گفت اضعاف آن که ازگفت حاصل کرده بودند میسر شد، پس آنچ فرمود عين صواب فرمود آمدیم که خود را فعاّل گفت ودر آن حالت که او بر منبر بود فعلی نکرد ظاهر که آن را بنظر و ان دیدن نماز نکرد بحج نرفت، صدقه نداد، ذکر نمیگفت خود خطبه نیز نگفت پس دانستیم که عمل و فعل این صورت نیست تنها بلک این صورتها صورت آن عمل است و آن عمل جان اینک میفرماید مصطفی صلّی اللهّ علیه و سلمّ اَصْحَابِیْ کَالنُّجُوْمِ بِاَیِّهِمِ اقْتَدَیْتُمْ اِهْتَدَیْتُمْ اینک یکی در ستاره نظر میکند و راه می برد هیچ ستارهٔ سخن میگوید باوی نی الا بمجردّ آن که در ستاره نظر میکند راه را از بی رهه میداند و بمنزل ميرسد همچنين ممکنست که در اولیای حق نظر کنی ایشان درتو تصرّف کنند بی گفتی و بحثی و قال و قیلی مقصود حاصل شود و ترا بمنزل وصل رساند. خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۲۲۴ - مطلع دوم
جان پیشکشت سازم اگر پیش من آئی اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۱۲ - بابر
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
شرایط امر و نهی شونده
و مخفی نماند که آنچه ذکر شد شرایط و آداب آن کسی بود که امر به معروف و نهی از منکر می نماید و اما کسی را که باید امر و نهی کرد شرط او در غالب آن است که عاقل و بالغ باشد بلی: در بعضی از منکرات این شرط نیست، چون اگر کسی طفل یا دیوانه را ببیند که شراب می خورد بر او واجب است که شراب را بریزد و او را منع کند. انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹
دل در خم آن زلف معنبر بنشست شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۹
خوش حضوریست بزم ما دریاب سعدی : قطعات
شمارهٔ ۲۱۷
نبایدت که پریشان شود قواعد ملک شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳
دل دوش دم از لطف الهی می زد یغمای جندقی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۲
بر در شاه راستان کیست رهی بر آستین عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۶
هرچند دریغ صدهزار است هنوز نسیمی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۶
اگر او او نماید ید رخ چون مه مه و خور خور جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
آن کیست که او از لب جانان طلبد یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
از نوش لبش حدیث خال افکن طی زرتشت : ویسپرد
کرده دهم
1 زوت : خواستار ستایم کشورهای اَرزهی ، سَوهی ، فرد ذَفشو ، ویدَ ذفشو ، وُاور جرشتی و این کشور خشونیَرثَ را . مفاتیح الجنان : اعمال ماه صفر
روز هفتم ماه صفر
به قول شهید و کفعمی و دیگران و از طرفی به قول شیخ کلینی و شیخ طوسی در روز بیست وهشتم در سال پنجاهم شهادت حضرت مجتبی(علیه السلام) واقع شد. [و در این روز در سال 128 ولادت حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) در «ابوا» (منزلی بین مکه و مدینه) اتفاق افتاد. (از نویسنده)] واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۴۱۶
شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟! رشیدالدین میبدی : ۵۳- سورة النجم
النوبة الثانیة
این سورة هزار و چهارصد و پنج حرف است سیصد و هشت کلمه و شست و دو آیت، جمله بمکه فرود آمد مگر یک آیت: الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ این یک آیت بقول ابن عباس بمدینه فرود آمد. و درین سورة دو آیت منسوخ است یکى: فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا معنى اعراض منسوخ است بآیت سیف. یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
برسیم سپید ذقن آن خال سیاه سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۴۲
رو به هر کوهی نماید طور می دانیم ما عطار نیشابوری : باب بیست و چهارم:درآنكه مرگ لازم وروی زمین خاك رفتگانست
شمارهٔ ۳۱
ای دل دانی که کار دنیا گذریست مولوی : فیه ما فیه
فصل سی ام - پیوسته شحنه طالب دزدان باشد که ایشان را بگيرد
پیوسته شحنه طالب دزدان باشد که ایشان را بگيرد ودزدان ازو گریزان باشند این طُرفه افتاده است که دزدید طالب شحنه است و خواهد که شحنه را بگيرد وبدست آورد حق تعالی با بایزید گفت که یا بایزید چه خواهی گفت خواهم که نخواهم اُرِیْدُ اَنْ لَا اُرِیْدَ اکنون آدمی رادو حالت بیش نیست یا خواهد یا نخواهد اینک همه نخواهد این صفت آدمی نیست این آنست که از خود تهی شداست و کلّی نمانده است که اگر اومانده بودی آن صفت آدمیتی درو بودی که خواهد و نخواهد اکنون حق تعالی میخواست که او راکامل کند و شیخ تمام گرداند تا بعد از آن او را حالتی حاصل شود که آنجا دوی و فراق نگنجد. وصل کلّی باشد و اتحّاد زیرا همه رنجها از آن میخیزد که چیزی خواهی و آن میسّر نشود چون نخواهی رنج نماند مردان منقسمند و ایشان را درین طریق مراتب است بعضی بجهد و سعی بجایی برساند که آنچ خواهند باندرون و اندیشه بفعل نیاورند این مقدور بشرست امّا انک در اندرون دغدغهٔ خواست و اندیشه نیاید آن مقدور آدمی نیست آن را جز جذبهٔ حق ازو نبرد قُلْ جاءَ الحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ اُدْخُلْ یَامُؤْمِنُ فاِنَّ نُوْرَکَ اَطْفاءَ نَاری مؤمن چون تمام اور ا ایمان حقیقی باشد او همان فعل کند که حق خواهی جذبهٔ او باشد خواهی جذبهٔ حق آنچ میگویند بعد از مصطفی (صلیّ اللهّ علیه و سلمّ) و پیغامبران علیهم السلام وحی بردیگران منزل نشود چرا نشود شود الا آن را وحی نخوانند معنی آن باشد که میگوید اَلْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ بِنُوْرِاللهِّ چون بنور خدا نظر میکند همه را ببیند اول را و آخر را غایت را و حاضر را زیرا ازنور خدا چیزی چون پوشیده باشد و اگر پوشیده باشد آن نور خدانباشد پس معنی وحی هست اگرچه آن را وحی نخوانند. عثمان رضی اللهّ عنه چون خلیفه شد بر منبر رفت خلق منتظر بودند که تا چه فرماید خمش کرد و هیچ نگفت ودر خلق نظر میکرد و بر خلق حالتی و وجدی نزول کرد که ایشان را پروای آن نبود که بيرون روند و از همدگر خبر نداشتند که کجا نشستهاند که بصد تذکير و وعظ و خطبه ایشان را آنچنان حالت نیکونشده بود فایدهایی ایشان را حاصل شد و سرهّایی کشف شد که بچندین عمل و وعظ نشده بود تا آخر مجلس همچنين نظر میکرد و چیزی نمیفرمود، چون خواست فروآمدن فرمود که اِنَّ لَکُمْ اِمامٌ فَعَالٌ خَیْرٌ اِلَیْکُمْ مِنْ اِمَامٍ قَواّلٍ راست فرمود چون مراد از قول فایده و رقّت است و تبدیل اخلاق بی گفت اضعاف آن که ازگفت حاصل کرده بودند میسر شد، پس آنچ فرمود عين صواب فرمود آمدیم که خود را فعاّل گفت ودر آن حالت که او بر منبر بود فعلی نکرد ظاهر که آن را بنظر و ان دیدن نماز نکرد بحج نرفت، صدقه نداد، ذکر نمیگفت خود خطبه نیز نگفت پس دانستیم که عمل و فعل این صورت نیست تنها بلک این صورتها صورت آن عمل است و آن عمل جان اینک میفرماید مصطفی صلّی اللهّ علیه و سلمّ اَصْحَابِیْ کَالنُّجُوْمِ بِاَیِّهِمِ اقْتَدَیْتُمْ اِهْتَدَیْتُمْ اینک یکی در ستاره نظر میکند و راه می برد هیچ ستارهٔ سخن میگوید باوی نی الا بمجردّ آن که در ستاره نظر میکند راه را از بی رهه میداند و بمنزل ميرسد همچنين ممکنست که در اولیای حق نظر کنی ایشان درتو تصرّف کنند بی گفتی و بحثی و قال و قیلی مقصود حاصل شود و ترا بمنزل وصل رساند. خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۲۲۴ - مطلع دوم
جان پیشکشت سازم اگر پیش من آئی اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۱۲ - بابر
نابرده رنج گنج میسر نمیشود