عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۸۹
ای باد صبح‌دم خبر آشنا بیار
بوی نهفته زان صنم دلربا بیار
ما تا که یابم از دل گم گشته آگهی
یک تار مو ازآن سر زلف دو تا بیار
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۹۱
جان من از صبر می پرسی دل ما را مپرس
زانکه این معنی ندارد در گمان او گذر
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۹۴
خفته بهشت نرگست ور بگشاییش دمی
شهر تمام کو به کو پر ز بلا شود مگر
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۹۶
ای شمع رخ تو مطلع نور
زین حسن و جمال چشم بددور
با پرتو عارض توخورشید
چون شمع درآفتاب بی نور
رخسار تو در جهان فروزی
مانندهٔ آفتاب مشهور
از روی تو شام صبح گردد
ور زلف تو صبح شام دیجور
انگیخته شام را ز خورشید
آمیخته مشک را ز کافور
از دست غم ت در زمانه
یک خانهٔ دل نماند معمور
خاطر نرود به گلستانی
آن را که جمال تست منظور
خسرو که همیشه بردر تست
ازدرگه خود مکن ورا دور
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۹۷
ای لعل لبت چو بر شکر شیر
شکر ز لب تو چاشنی گیر
از زلف بریدنت دل من
دیوانه شد و برید زنجیر
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۹۹
از ما چه احتراز نمودی که در جهان
هرگز نکرد شمع ز پروانه احتراز
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۰۱
دل ز تن بردی و در جانی هنوز
دردها دادی و درمانی هنوز
آشکارا سینه‌ام بشکافتی
همچنان در سینه پنهانی هنوز
ملک دل کردی خراب از تیغ ناز
واندرین ویرانه سلطانی هنوز
هر دو عالم، قیمت خود گفته‌ای
نرخ بالا کن که ارزانی هنوز
ما ز گریه چون نمک بگداختیم
تو ز خنده شکرستانی هنوز
جان ز بند کالبد آزاد گشت
دل به گیسوی تو زندانی هنوز
پیری و شاهدپرستی هم خوشست!
خسروا تا کی پریشانی هنوز؟
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۰۲
مست من چون باده نوشی جرعه برمن بریز
درد جام خود برین رسوای تر دامن بریز
تیرگی عیش مشتاقان ترا چون رو شنست
بردل تاریک خسرو و بادهٔ روشن بریز
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۰۵
رو ای صبا و ز بهر مسافران فراق
ازان دو لب سخنی چند یادگاری پرس
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۰۷
کرشمه‌های سر زلف در بنا گوشش
حدیث درد دلم ره نداد در گوشش
اگر زخامه کج افتاد نقش ما چه کنیم
چگونه عیب توانیم کرد بر نقاش؟
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۰۸
گر مرا با بخت کاری نیست گو هرگز مباش
ور به سامان روزگاری نیست گو هرگز مباش
هر خسی را از گلستان جهان گلها شگفت
گر مرا بوی بهاری نیست گو هرگز مباش
چهرهٔ زرین و سیمین سینهٔ ترکان بستم
بازور سیمم شماری نیست گو هرگز مباش
آسمان وا راست دامان مراد ناکسان
گر مرا پیوند واری نیست هرگز گو مباش
غم خود ازعشقست گو در جان من جاوید باد
گر غم را غم‌گساری نیست هرگز گو مباش
عشق بازی با خیال یار هم شبها خوشست
باری ار بوس و کناری نیست گو هرگز مباش
مجلس عیشست و جز خسرو همه مستند اگر
ناکسی و نابکاری نیست گو هرگز مباش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۱۱
دل من رفت نتوان یافت بازش
که دستی نیست بر زلف درازش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۱۲
مکن ضایع طبیبا مرهم خویش
که خوش می سوزم از داغ فراقش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۱۳
رفت دل نیست روشنم حالش
برو ای جان تو هم بدنبالش
هر که بر حال عاشقان خندد
گریه‌ای واجبست بر حالش
من مسکین نه مرد درد توأم
کوه البرز و پشه حمالش !
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۱۶
ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش
به خامه راست نیاید شکایت ستمش
اگر ز دست اجل چند که امان یابم
به خاک پاش که سر بر ندارم از قدمش
هزار نامه نوشتم به خون دیده ولی
به این دیار نیامد کبوتر حرمش
مباشری که به کنج فراق می نوشد
سفال باده نماید به چشم جام جمش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۱۷
نام سرچشمهٔ حیوان چه بری با دهنش
سخن قند مگو با لب شکر شکنش
گر زند با دهنش بسته ز بی‌مغزی لاف
هر که بیند شکند بالب و دندان دهنش
ای صبا گوی زمن غنچهٔ تر دامن را
چیست آن غنچه که پنهان شده در پیرهنش
دوش جستم ز دهانش خبر آب حیات
گفت باید طلبید ازلب شیرین منش
گر شور در غم تو چهرهٔ عاشق گاهی
باز گلگون کند از خون دل خویشتنش
زلف کج طبع تو هندوی بلا انگیز است
چشم سر مست تو ترکیست که یغماست فنش
روز و شب وصف رخ خوب تو گوید خسرو
تا چه طوطی است که ازآینه باشد سخنش!
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۱۸
قبا و پیرهن او که می‌رسد به تنش
من از قباش به رشکم قبا ز پیرهنش
عجب اگر نتوان نقش خاطرش دریافت
ز نازکی بتوان دید روح در بدنش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۱۹
دل رفت و روزها شد کز وی خبر نیاید
ای دور مانده چو نی در زلف عنبر ینش
طاقت ندارد آن رخ از نازکی نفس را
ای بار تند مگذر بر برگ یاسمینش
ای جامه دار ازینسان چستش مبند یکتا
کز بخیه نقش گیرد اندام ناز ننینش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۲۰
تعالی‌الله چه دولت داشتم دوش
که بود آن بخت بیدارم درآغوش
خوش آن حالت که گاه گفتن راز
دهانم بود نزدیک بنا گوش
دو سه بار ای خیال یار با من
بگو خوابی که دیدستم شب دوش
فغان خسرو است از سوزش دل
بنالد دیگ چون زآتش کند جوش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۲۱
دزدانه در آمد از درم دوش
افگنده کمند زلف بردوش
برخاستم و فتادم از پای
چون او بنشست رفتم از هوش
آن نرگس نیم مست جادوش
آهو بره‌ای به خواب خرگوش
هر کس که ببیندت به یک روز
ملک دو جهان کند فراموش
بی روی تو نوش می شود نیش
و ز دست تو نیش می‌شود نوش
یک حلقه به گوش خسرو انداز
کوبندهٔ تست و حلقه در گوش