عبارات مورد جستجو در ۶۸۰ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧
منم ابن یمین که نتوان کرد
جز بمن انتساب شعر مرا
در میان سخنوران باشد
فضل فصل الخطاب شعر مرا
نتوان کرد نسخ تا به ابد
همچو ام الکتاب شعر مرا
نبود فرق در جهانگیری
ذره آفتاب و شعر مرا
ز اهل دل هوش بردن آئینست
بر مثال شراب شعر مرا
از حسد آتش اندر آب افتد
گر نویسی بر آب شعر مرا
عقد گوهر کنند تعبیرش
هر که بیند بخواب شعر مرا
بیت معمور یافتست فلک
در جهان خراب شعر مرا
کس معارض نمیتواند شد
بجواب صواب شعر مرا
ز آنکه خود در فضیحت آرد و بس
هر که گوید جواب شعر مرا
جز بمن انتساب شعر مرا
در میان سخنوران باشد
فضل فصل الخطاب شعر مرا
نتوان کرد نسخ تا به ابد
همچو ام الکتاب شعر مرا
نبود فرق در جهانگیری
ذره آفتاب و شعر مرا
ز اهل دل هوش بردن آئینست
بر مثال شراب شعر مرا
از حسد آتش اندر آب افتد
گر نویسی بر آب شعر مرا
عقد گوهر کنند تعبیرش
هر که بیند بخواب شعر مرا
بیت معمور یافتست فلک
در جهان خراب شعر مرا
کس معارض نمیتواند شد
بجواب صواب شعر مرا
ز آنکه خود در فضیحت آرد و بس
هر که گوید جواب شعر مرا
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٠١
جمعی که رباعی ز غزل باز ندانند
گفتار چنانهاست که شایسته و زیباست
اینست هنرشان که بیان کردم و آنگاه
اسباب معاش همه از شعر مهیاست
وانکو بهنر همچو صدف زیور دل بست
خاموش چو ماهی ز چنان شاعر گویاست
از ملک فصاحت بکناری شدن اولیست
اکنون ز میان فرق بیکبار چو برخاست
نزدیک بزرگان جهان گر هنری نیست
آری چه توان کرد جهان صورت دریاست
گوهر که نفیس است ز خاشاک بزیرست
خاشاک خسیس از گهرش مرتبه بالاست
اوصاف بزرگان بسخن راست نیاید
از تربیت اهل سخن آنهمه والاست
گفتار چنانهاست که شایسته و زیباست
اینست هنرشان که بیان کردم و آنگاه
اسباب معاش همه از شعر مهیاست
وانکو بهنر همچو صدف زیور دل بست
خاموش چو ماهی ز چنان شاعر گویاست
از ملک فصاحت بکناری شدن اولیست
اکنون ز میان فرق بیکبار چو برخاست
نزدیک بزرگان جهان گر هنری نیست
آری چه توان کرد جهان صورت دریاست
گوهر که نفیس است ز خاشاک بزیرست
خاشاک خسیس از گهرش مرتبه بالاست
اوصاف بزرگان بسخن راست نیاید
از تربیت اهل سخن آنهمه والاست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٢۴
ز آنها که خبث باطن ایشانت ظاهرست
ابن یمین مرنج که بدشان سرشت و خوست
گر طعنه ئی زنند بر اشعار عذب تو
اینفرقه عوام که بعضی نه خاص اوست
درهم مشو که بیهنر از غایت حسد
بر اهل فضل در همه ابواب عیبجوست
خواهند تا چو طوطی طبعت شکر فشان
گردند لیک مغز شناسد خرد ز پوست
هر چند هست تازه و تر سبزه دمن
هرگز کجا چو سرو سهی بر کنار جوست
گو یکتن از تمامت حساد بد گهر
کاو راز صد سخن که بگوید یکی نکوست
خاقانی فصیح درین یکدو بیت نغز
گفتست بشنوید که او بس لطیف گوست
خاقانی آنکسان که طریق تو میروند
زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست
گیرم که مار چوبه کند تن بشکل مار
کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست
ابن یمین مرنج که بدشان سرشت و خوست
گر طعنه ئی زنند بر اشعار عذب تو
اینفرقه عوام که بعضی نه خاص اوست
درهم مشو که بیهنر از غایت حسد
بر اهل فضل در همه ابواب عیبجوست
خواهند تا چو طوطی طبعت شکر فشان
گردند لیک مغز شناسد خرد ز پوست
هر چند هست تازه و تر سبزه دمن
هرگز کجا چو سرو سهی بر کنار جوست
گو یکتن از تمامت حساد بد گهر
کاو راز صد سخن که بگوید یکی نکوست
خاقانی فصیح درین یکدو بیت نغز
گفتست بشنوید که او بس لطیف گوست
خاقانی آنکسان که طریق تو میروند
زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست
گیرم که مار چوبه کند تن بشکل مار
کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٣۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١۴٣
فرزند و نور دیده من ایکه در سخن
داند خرد که مرتبه مهتری توراست
خورشید در نظم تو در گوش میکشد
چون آفتاب ملک سخن گستری توراست
میدان نظم و نثر مرا بود پیش ازین
پا نه درین بساط کنون سروری تو راست
آنکس که از مبانی اشعار واقفست
داند یقین که مرتبه شاعری تو راست
ابن یمین تو را چو نظر میکند بمهر
محمود باش عاقبت عنصری تو راست
داند خرد که مرتبه مهتری توراست
خورشید در نظم تو در گوش میکشد
چون آفتاب ملک سخن گستری توراست
میدان نظم و نثر مرا بود پیش ازین
پا نه درین بساط کنون سروری تو راست
آنکس که از مبانی اشعار واقفست
داند یقین که مرتبه شاعری تو راست
ابن یمین تو را چو نظر میکند بمهر
محمود باش عاقبت عنصری تو راست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٨٨
هنرمند باشد بسان گهر
که هر کس مر او را خریدار نیست
ز بیحاصلی گر نخواهد بطبع
هنرمند را بیهنر عار نیست
ز بیمایگی دان اگر عاقلی
بدل مایل در شهسوار نیست
چو با من ندارند جنسیتی
عوام از پی این کسم یار نیست
چه خوش نکته گفتند اهل خرد
کزین خوبتر هیچ گفتار نیست
هنرمند باید که باشد چو فیل
کزین نوع هر جای بسیار نیست
به بیشه درون یا بدرگاه شاه
که او در خور اهل بازار نیست
که هر کس مر او را خریدار نیست
ز بیحاصلی گر نخواهد بطبع
هنرمند را بیهنر عار نیست
ز بیمایگی دان اگر عاقلی
بدل مایل در شهسوار نیست
چو با من ندارند جنسیتی
عوام از پی این کسم یار نیست
چه خوش نکته گفتند اهل خرد
کزین خوبتر هیچ گفتار نیست
هنرمند باید که باشد چو فیل
کزین نوع هر جای بسیار نیست
به بیشه درون یا بدرگاه شاه
که او در خور اهل بازار نیست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٠١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۴٨
بوستان گل فضل و گل بستان هنر
سیف دین ای ز وجود تو هنرها موجود
بکر فکرت دل صاحبنظران برباید
چون زکتم عدم آید سوی صحرای وجود
مهر رایت چو بر اقلیم هنر سایه فکند
طالع اهل هنر شد متوجه بسعود
ذهن وقاد تو از سلک معانی گه نظم
بسرانگشت بیان باز گشادست عقود
تا در اقلیم هنر نوبت شادیت زدند
بنده گشت از دل و جان همچو ایازت محمود
گر زند تیر فلک با تو دم از شعر بلند
خرد از بانگ دهل فرق کند نغمه عود
ور حسد میبرد از رای تو خورشید رواست
بی هنر آنکه در آفاق کسش نیست حسود
پیش صاحبنظران بر سر بازار هنر
گوهری کو نبود نظم تو باشد مردود
قطعه ئی نزد من آوردی و از غایت لطف
روی بر خاک نهاد آبحیاتش بسجود
گر چه یک قافیه ذالست ولی گوهر خود
سیف از آنقطعه غرا بهمه خلق نمود
التماس فرجی کرده و دستار زمن
بخدائی که جز او نیست خرد را معبود
بحکیمی که درین خیمه نه پشت فلک
قرص خورشید کماجش بود و صبح عمود
کز تو جان باز ندارم ز مروت لیکن
چکنم نیست مرا دسترسی در خود جود
سیف دین ای ز وجود تو هنرها موجود
بکر فکرت دل صاحبنظران برباید
چون زکتم عدم آید سوی صحرای وجود
مهر رایت چو بر اقلیم هنر سایه فکند
طالع اهل هنر شد متوجه بسعود
ذهن وقاد تو از سلک معانی گه نظم
بسرانگشت بیان باز گشادست عقود
تا در اقلیم هنر نوبت شادیت زدند
بنده گشت از دل و جان همچو ایازت محمود
گر زند تیر فلک با تو دم از شعر بلند
خرد از بانگ دهل فرق کند نغمه عود
ور حسد میبرد از رای تو خورشید رواست
بی هنر آنکه در آفاق کسش نیست حسود
پیش صاحبنظران بر سر بازار هنر
گوهری کو نبود نظم تو باشد مردود
قطعه ئی نزد من آوردی و از غایت لطف
روی بر خاک نهاد آبحیاتش بسجود
گر چه یک قافیه ذالست ولی گوهر خود
سیف از آنقطعه غرا بهمه خلق نمود
التماس فرجی کرده و دستار زمن
بخدائی که جز او نیست خرد را معبود
بحکیمی که درین خیمه نه پشت فلک
قرص خورشید کماجش بود و صبح عمود
کز تو جان باز ندارم ز مروت لیکن
چکنم نیست مرا دسترسی در خود جود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٣٠
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٨۶
ای نسیم صبحدم از راه لطف
خواجه یوسف را ز من پیغام بر
گو به درگاه تو آمد پیش ازین
بکر فکرم با هزارن زیب و فر
دولتی گوئی نبودش ز آن نشد
از کرامات قبولت بهره ور
بعد از آن بکری دگر پرورده ام
در شبستان هنر ز آن خوبتر
در بلاغت چون کمالی یافتست
وقت آن آمد که گردد جلوه گر
گر برون آید ز پرده خیزدش
خاطب از هر سو فزون از حد و مر
ز آن همی ترسم که ز آن خواهندگان
افتدش ناگاه ناجنسی بسر
من نیم در عهده آن بعد ازین
گر بزاید زو هزاران شور و شر
هان چه فرمائی چه می بینی صواب
کز شبستان آید آن دلبر بدر
عرضه کردم ز آنچه رویم مینمود
مصلحت زین پس توبه دانی دگر
خواجه یوسف را ز من پیغام بر
گو به درگاه تو آمد پیش ازین
بکر فکرم با هزارن زیب و فر
دولتی گوئی نبودش ز آن نشد
از کرامات قبولت بهره ور
بعد از آن بکری دگر پرورده ام
در شبستان هنر ز آن خوبتر
در بلاغت چون کمالی یافتست
وقت آن آمد که گردد جلوه گر
گر برون آید ز پرده خیزدش
خاطب از هر سو فزون از حد و مر
ز آن همی ترسم که ز آن خواهندگان
افتدش ناگاه ناجنسی بسر
من نیم در عهده آن بعد ازین
گر بزاید زو هزاران شور و شر
هان چه فرمائی چه می بینی صواب
کز شبستان آید آن دلبر بدر
عرضه کردم ز آنچه رویم مینمود
مصلحت زین پس توبه دانی دگر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٣٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٧١
من اندر کسب اسباب فضائل
نکردم هیچ تقصیر و توانی
هنر پروده ام زینسان که بینی
بیا انکار کن گر میتوانی
سخنهائی بنظم آرم روانبخش
که گوید روح قدسش از روانی
که تو آب روانی از سلاست
ندانم یا ز محبوبی روانی
فلک در حق من تقصیرها کرد
تو تکذیبم کنی هر چند دانی
ولی بر صدق دعوی پیش خصمم
گواهی میدهد قاصی و دانی
منال ابن یمین از جور گردون
که این از بدو فطرت هست جانی
ترا این س که حاسد از کسافت
تنست و تو ز روی لطف جانی
نکردم هیچ تقصیر و توانی
هنر پروده ام زینسان که بینی
بیا انکار کن گر میتوانی
سخنهائی بنظم آرم روانبخش
که گوید روح قدسش از روانی
که تو آب روانی از سلاست
ندانم یا ز محبوبی روانی
فلک در حق من تقصیرها کرد
تو تکذیبم کنی هر چند دانی
ولی بر صدق دعوی پیش خصمم
گواهی میدهد قاصی و دانی
منال ابن یمین از جور گردون
که این از بدو فطرت هست جانی
ترا این س که حاسد از کسافت
تنست و تو ز روی لطف جانی
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۳
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۹
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۵
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۶
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۵
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۵
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۹