عبارات مورد جستجو در ۶۶۱۷ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٩۴
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٩٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٩٩
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٠٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٠٣
ایدل اگر روزی دو سه دنیا نباشد بر مراد
خوش باش کاحوال جهان زانسانکه آید بگذرد
کار جهان برقی بود بر تیرگی رخشان شده
خوش در نظر آید مرا چون رخ نماید بگذرد
بگذار گیتی را و زو بگذر چو دانی این قدر
کز ما در آنکو در جهان روزی بزاید بگذرد
مائیم در دست غمش با نیم جانی غرق خون
ایکاشکی بار غمش چون جان رباید بگذرد
بر ما چو دور خرمی بگذشت و آمد وقت غم
دل شاد باید داشتن کان هم نپاید بگذرد
سیرت بگردان از بدی وز رنج دهر آسوده شو
کز مردم نیکو سیر هر چ آن نشاید بگذرد
از تنگنای آرزو مسکین دل ابن یمین
گر حق بخرسندی دری بر وی گشاید بگذرد
خوش باش کاحوال جهان زانسانکه آید بگذرد
کار جهان برقی بود بر تیرگی رخشان شده
خوش در نظر آید مرا چون رخ نماید بگذرد
بگذار گیتی را و زو بگذر چو دانی این قدر
کز ما در آنکو در جهان روزی بزاید بگذرد
مائیم در دست غمش با نیم جانی غرق خون
ایکاشکی بار غمش چون جان رباید بگذرد
بر ما چو دور خرمی بگذشت و آمد وقت غم
دل شاد باید داشتن کان هم نپاید بگذرد
سیرت بگردان از بدی وز رنج دهر آسوده شو
کز مردم نیکو سیر هر چ آن نشاید بگذرد
از تنگنای آرزو مسکین دل ابن یمین
گر حق بخرسندی دری بر وی گشاید بگذرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٠۵
ای دل ار چند در سفر خطرست
کس سفر بیخطر کجا یابد
آنچه اندر سفر بدست آید
مرد آن در حضر کجا یابد
هر که در سایه گشت گوشه نشین
تابش ماه و خور کجا یابد
وانکه در بحر غوطه می نخورد
سلک در و گهر کجا یابد
وانکه پهلو تهی کند ازکان
صره سیم و زر کجا یابد
باز کز آشیان برون نپرد
بر شکاری ظفر کجا یابد
گر هنرمند گوشه ئی گیرد
کام دل از هنر کجا یابد
کس سفر بیخطر کجا یابد
آنچه اندر سفر بدست آید
مرد آن در حضر کجا یابد
هر که در سایه گشت گوشه نشین
تابش ماه و خور کجا یابد
وانکه در بحر غوطه می نخورد
سلک در و گهر کجا یابد
وانکه پهلو تهی کند ازکان
صره سیم و زر کجا یابد
باز کز آشیان برون نپرد
بر شکاری ظفر کجا یابد
گر هنرمند گوشه ئی گیرد
کام دل از هنر کجا یابد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٢۵
ایدل غم جهان مخور این نیز بگذرد
دنیا چو هست بر گذر این نیز بگذرد
گر بد کند زمانه تو نیکو خصال باش
بگذشت ازین بسی بسر این نیز بگذرد
ور دور روزگار نه بر وفق رای تست
انده مخور که بیخبر این نیز بگذرد
یک حمله پای دار که مردان مرد را
بگذشت ازین بسی بتر این نیز بگذرد
منت خدایرا که شب دیر پای غم
افتاد بادم سحر این نیز بگذرد
ابن یمین ز موج حوادث مترس از انک
هر چند هست با خطر این نیز بگذرد
تشویش خاطرست ولی شکر چون نکرد
ایزد قضا جز این قدر این نیز بگذرد
دنیا چو هست بر گذر این نیز بگذرد
گر بد کند زمانه تو نیکو خصال باش
بگذشت ازین بسی بسر این نیز بگذرد
ور دور روزگار نه بر وفق رای تست
انده مخور که بیخبر این نیز بگذرد
یک حمله پای دار که مردان مرد را
بگذشت ازین بسی بتر این نیز بگذرد
منت خدایرا که شب دیر پای غم
افتاد بادم سحر این نیز بگذرد
ابن یمین ز موج حوادث مترس از انک
هر چند هست با خطر این نیز بگذرد
تشویش خاطرست ولی شکر چون نکرد
ایزد قضا جز این قدر این نیز بگذرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٣٠
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۴٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۵۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۶٠
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨۴
دو سه روزی که زندگانی تست
هیچ دانی که چون همی گذرد
گر بکسب فضیلتی مشغول
عاقلت ز اهل معرفت شمرد
وانکه او کسب مال خواهد کرد
هست غافل بنزد اهل خرد
با همه کسب مال هم بد نیست
گر خوراند بدوستان و خورد
وانکه بهر نهادنش طلبد
از جهان غیر حسرتی نبرد
خوبتر آنکه همچو ابن یمین
رقم آرزو ز دل سترد
بسوی رفتگان و آمدگان
چشم عبرت گشاده مینگرد
هیچ دانی که چون همی گذرد
گر بکسب فضیلتی مشغول
عاقلت ز اهل معرفت شمرد
وانکه او کسب مال خواهد کرد
هست غافل بنزد اهل خرد
با همه کسب مال هم بد نیست
گر خوراند بدوستان و خورد
وانکه بهر نهادنش طلبد
از جهان غیر حسرتی نبرد
خوبتر آنکه همچو ابن یمین
رقم آرزو ز دل سترد
بسوی رفتگان و آمدگان
چشم عبرت گشاده مینگرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩٠
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٠٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣١٢
طالعی بس عجبست ابن یمین را که مدام
با وی اولاد زمان بی سببی بد باشند
گاو در خرمنم از کون خری گر چه کنند
هر چه گویند چو تحقیق کنی خود باشند
فی المثل در همه کس گر چو فرشته نگرند
چون رسد نوبت من بر صفت دد باشند
سهل باشد که بآسان شکند شیر ژیان
گردن گورخران گرده و گر صد باشند
منم و تیغ هجا و سر ایشان پس ازین
ور همه با کمر لعل و زمرد باشند
با وی اولاد زمان بی سببی بد باشند
گاو در خرمنم از کون خری گر چه کنند
هر چه گویند چو تحقیق کنی خود باشند
فی المثل در همه کس گر چو فرشته نگرند
چون رسد نوبت من بر صفت دد باشند
سهل باشد که بآسان شکند شیر ژیان
گردن گورخران گرده و گر صد باشند
منم و تیغ هجا و سر ایشان پس ازین
ور همه با کمر لعل و زمرد باشند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢۶
که داند که در وحدت و انزوا
چه آسایش جان بمن میرسد
گشاد است بر من ریاضی کز آن
خرد را نسیم سمن میرسد
دمادم لطیفی دگر نزد من
ز آزادگان ز من میرسد
رسد هر زمانم بدل دلبری
چو سروی که سوی چمن میرسد
بر او زیور عقده ای گران
ز عمان و ملک یمن میرسد
بقیمت بر اهل دانش چنان
که نقد روانش ثمن میرسد
معاشی بمن ز آسیای زبر
بلا زحمت کیل و من میرسد
نه من بر کسی منتی مینهم
نه بر من مشقت بمن میرسد
شد ابن یمین فارغ از خلق از آن
که رزقش چو سلوی و من میرسد
چه آسایش جان بمن میرسد
گشاد است بر من ریاضی کز آن
خرد را نسیم سمن میرسد
دمادم لطیفی دگر نزد من
ز آزادگان ز من میرسد
رسد هر زمانم بدل دلبری
چو سروی که سوی چمن میرسد
بر او زیور عقده ای گران
ز عمان و ملک یمن میرسد
بقیمت بر اهل دانش چنان
که نقد روانش ثمن میرسد
معاشی بمن ز آسیای زبر
بلا زحمت کیل و من میرسد
نه من بر کسی منتی مینهم
نه بر من مشقت بمن میرسد
شد ابن یمین فارغ از خلق از آن
که رزقش چو سلوی و من میرسد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٣٧
کنجی که در او گنجش اغیار نباشد
کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد
رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل
باید که عدد بیشتر از چار نباشد
نردی و کتابی و شرابی و ربابی
شرطست که ساقی بجز از یار نباشد
عقلست که تمییز کند نیک و بد از هم
او نیز در این کار بانکار نباشد
وانکس که بود منکر اینکار که گفتم
از عالم ارواح خبر دار نباشد
این دولت اگر دست دهد ابن یمین را
با هیچکسش در دو جهان کار نباشد
کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد
رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل
باید که عدد بیشتر از چار نباشد
نردی و کتابی و شرابی و ربابی
شرطست که ساقی بجز از یار نباشد
عقلست که تمییز کند نیک و بد از هم
او نیز در این کار بانکار نباشد
وانکس که بود منکر اینکار که گفتم
از عالم ارواح خبر دار نباشد
این دولت اگر دست دهد ابن یمین را
با هیچکسش در دو جهان کار نباشد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٣٨
گفتند که صحبت بزرگان
از رنج نیاز وا رهاند
روزی دو بخدمت ایستادن
عمری بمراد دل رساند
سرمایه عمر میدهد نقد
پس وعده نسیه میستاند
اول همه زحمتست باری
تا چون بود آخرش که داند
چون نیک و بد سپهر گردان
پیوسته بیک صفت نماند
به زان نبود که مرد عاقل
چون ابن یمین اگر تواند
گرد هوس جهان فانی
از دامن دل فرو نشاند
پیوسته ز مصحف ارادت
جز آیت عافیت نخواند
تا هست بهوش می کند نوش
جامی که قضاش میچشاند
از رنج نیاز وا رهاند
روزی دو بخدمت ایستادن
عمری بمراد دل رساند
سرمایه عمر میدهد نقد
پس وعده نسیه میستاند
اول همه زحمتست باری
تا چون بود آخرش که داند
چون نیک و بد سپهر گردان
پیوسته بیک صفت نماند
به زان نبود که مرد عاقل
چون ابن یمین اگر تواند
گرد هوس جهان فانی
از دامن دل فرو نشاند
پیوسته ز مصحف ارادت
جز آیت عافیت نخواند
تا هست بهوش می کند نوش
جامی که قضاش میچشاند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۴۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۵٢