عبارات مورد جستجو در ۶۷۹ گوهر پیدا شد:
احمد شاملو : حدیث بی‌قراری ماهان
The Day After
در واپسین دم
واپسین خردمندِ غمخوارِ حیات
ارابه‌ی جنگی را تمهیدی کرد
که از دودِ سوختِ رانه و احتراقِ خرجِ سلاحش
اکسیری می‌ساخت
که خاک را بارورتر می‌کرد و
فضا را از آلودگی مانع می‌شد!

۲ بهمنِ ۱۳۷۱

عبدالقهّار عاصی : اشعار نو
آه
در شهری که
دستانِ مرد هم
از تنگمایگیش
پوسیده می‌شود،
و زندگی
جریانِ نامنظّمِ فرسایشی است
ممتد
آدمی را
در حقارتی ممتد،
یا تعبیری است ناشیانه از انسان
در بیگانگی با آیینه‌اش،
آه!
دستِ چه کسی را باید
به اعتماد فشرد؟
در شهری که حرف‌ها
آن قدر در عزایِ مفهوم
رنگ و رخ باخته‌اند
که الف می‌شود
آتش
که با می‌شود
باروت
و سخن
همه از گردشِ آسیابی است در خون،
با که از آن سویِ این شهر سخن باید گفت؟
در شهری که آغاز نیست
ادامه نیست
خورشید را چه گفته بخواهی به خانه‌ات؟
در شهری که
زیبایی
تفسیری است کنایه‌آمیز
از تفنگ
کشتن
یا کشته شدن،
و هنر
حصاریی پنج‌کارته است
و ادبیات
اسیرِ دوازده پل
شعر را از چه درِ باز برون باید برد؟
در شهری که
آدم‌ها
-کابوس‌هایِ سیّارِ‌مرگ-
-تابوت‌هایِ عقیمِ لبخند-
همه زندانیِ مجبوریت و واهمه‌اند
به کنارِ چه کس احساسِ خودی باید کرد؟
زیرِّ نامِ چه کس از عشق دهل باید زد؟
۲۲سنبله۱۳۶۳ کابل
عبدالقهّار عاصی : غزل‌ها
مگو
مگو که باغ کجا رفت و آشیانه چه شد
مگو ترانه‌سرایان چه شد،‌ترانه چه شد
مگو که مردمِ عاشق چرا سفر کردند
مگو که زمزمه‌هایِ ترِ شبانه چه شد
مپرس از سخنِ کوچ‌کوچِ شامِ سفر
مگو عروسِ شفق‌هایِ‌این‌کرانه چه شد
بیا به بال زدن‌هایِ زاغ‌ها بنگر
مگو پرندهٔ رنگینِ رودخانه چه شد
مگو چه رفت به اندامِ این‌ولایتِ سوگ
مگو که لطفِ هوایِ بهارخانه چه شد
فقط به سوگِ شهیدانِ این‌دیار بموی
مگو که باغ کجا رفت و آشیانه چه شد
جوزا ۱۳۶۷ کابل
عبدالقهّار عاصی : چهارپاره‌ها
باز کابل در عزا بنشسته‌است
باز خونِ بی‌گناهان،‌بی‌کسان
جاده‌ها را جویباران ساخته
باز رویِ نعش‌هایِ زخم‌زخم
شهر،‌سوگِ تازه‌ای انداخته

کشته می‌گردد،‌برهنه،‌گرسُنه
کودکانِ بی‌سیاست،‌بی‌تفنگ
باز زانو می‌زند در پایِ مرگ
مادرانِ نابلد با جور و جنگ

باز بازی می‌کند با نعشِ شهر
پنجه‌هایِ کرکسِ بیدادِ نو
باز قد برمی‌کند فوّاره‌ها
از گلویِ زخمِ نو،‌فریادِ نو

باز کبر و کینه دامن می‌زند
عقدهٔ حیوانیِ نامرد را
یا یتیمی می‌فزاید بر یتیم
یا که دردی مر دلِ پر درد را

باز بر این‌شهرِ بیمارِ فقیر
بولهولِ‌خون دهن وا می‌کند
آسمان بارِ دگر از دورِ دور
مردنِ‌ما را تماشا می‌کند

باز ملّت خون‌چکان از پای و سر
مرده‌هایش را شماره می‌زند
باز ملّت داغ‌داغ از دستِ‌غم
نسجِ خونینِ کفن بر می‌تند

باز شب در هیئتِ آوارِ‌خون
تیره‌تیره می‌خزد بر بام و در
باز روز از بسترِ سُربینِ صبح
خسته‌خسته می‌گدازد پای و سر

باز در جنگِ دو تا قُچ، پایِ‌میش
می‌شود اشکسته و جان می‌دهد
در گلاویزیِّ دو ورزا به هم
هین خرِ بیچاره تاوان می‌دهد

باز آن را که نه پایِ‌رفتن است
زین‌ولایت بُمّ بر سر می‌زنند
باز آن را که نه پایِ‌ماندن است
زین‌ولایت نعل بر پا می‌کنند

باز مرمی‌ها و آتش‌پاره‌ها
چشم‌ها و سینه‌ها را می‌درند
اضطراب و هول افتاده‌ست باز
باز از هر سو جنازه می‌برند

این‌یکی در کنجِ مخفی‌گاه سخت
آن‌یکی هم بر بلندا کینه‌توز
تا بپرسی،‌کیست که کشته شده
بانگ آید که : سقا،‌که : پینه‌دوز

باز شهرِ خسته از بسیار مرگ
سوخته،‌ویران شده،‌بشکسته‌است
آسمایی باز می‌مویَد ز سوگ
باز کابل در عزا بنشسته‌است
۱۶ حوت ۱۳۶۸ کابل
فریدون مشیری : بهار را باورکن
چتر وحشت
سینهء صبح را گلوله شکافت!
باغ لرزید و آسمان لرزید
خواب ناز کبوتران آشفت
سرب داغی به سینه هاشان ریخت
ورد گنجشک های مست گسست
عکس گل
در بلور چشمه
شکست.
رنگ وحشت به لحظه ها آمیخت،
بر خونین به شاخه ها آویخت.

مرغکان رمیده
خواب آلوده،
پر گشودند در هوای کبود
در غبار طلایی خورشید،
ناگهان صد هزار بال سپید،
چون گلی در فضای صبح شکفت
وز طنین گلوله های دگر،
همچو ابری به سوی دشت گریخت.

نرم نرمک،سکوت، برمی گشت
رفته ها آه بر نمی گشتند
آن رها کرده لانه های امید
دیگر آن دور و بر نمی گشتند
باغ از نغمه و ترانه تهی ست.
لانه متروک و آشیانه تهی ست.

دیرگاهی است در فضای جهان
آتشین تیرها صدا کرده.
دست سوداگرانِ وحشت و مرگ
هر طرف آتشی به پا کرده.
باغ را دست بی حیایی ستم،
از نشاط و صفا جدا کرده
ما همان مرغکان بیگنهیم
خانه و آشیان رها کرده!

آه، دیگر در این گسیخته باغ
شور افسونگر بهاران نیست
آه، دیگر در این گداخته دشت
نغمه شاد کشتکاران نیست
پر خونین به شاخساران هست
برگ رنگین به شاخساران نیست!

اینکه بالا گرفته در آفاق
نیست فوج کبوترانِ سپید،
که بر این بام می کند پرواز.

رقص فوارههای رنگین نیست
اینکه از دور می شکوفد باز.

نیست رویای بالهای سپید،
در غبار طلاییِ خورشید.

این هیولا، که رفته تا افلاک،
چتر وحشت گشوده بر سر خاک
نیست شاخ و گل و شکوفه وبرگ،
دود و ابر است و خون و آتش و مرگ!
فریدون مشیری : بهار را باورکن
کوچ
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد!
به کوه خواهد زد!
به غار خواهد رفت!
*
تو کودکانت را، بر سینه می فشاری گرم
و همسرت را، چون کولیان خانه به دوش
میان آتش و خون می کشانی از دنبال
و پیش پای تو از انفجارهای مهیب
دهان دوزخ وحشت گشوده خواهد شد
و شهر ها همه در دود و شعله خواهد سوخت
و آشیان ها بر روی خاک خواهد ریخت
و آرزوها در زیر خاک خواهد مرد!
*
خیال نیست عزیزم!...
صدای تیر بلند است و ناله های پیگیر
و برقاسلحه، خورشید را خجل کرده ست!
چگونه این همه بیداد را نمی بینی؟
چگونه این همه فریاد را نمی شنوی؟
صدای ضجهء خونین کودک عَدَنی است،
و بانگ مرتعش مادر ویتنامی،
که در عزای عزیزان خویش می گریند،
و چند روز دگر نیز نوبت من و توست،
که یا به ماتم فرزند خویش بنشینیم!
و یا به کشتنفرزند خلق برخیزیم!
و یا به کوه،
به جنگل،
به غار،
بگریزیم
*
ــ پدر! چگونه به نزد طبیب خواهی رفت؟
که دیدگان تو تاریک و راه باریک است
تو یکقدم نتوانی به اختیار گذاشت.
تو یک وجب نتوانی به اختیار گذاشت!
که سیل آهن در رها ها خروشان است!
*
تو ای نخفته شب و روز، روی شانهء اسب،
ــ به روزگار جوانی ــ به کوه و دره و دشت،
تو ای بریده ره از لای خار و خارا سنگ
کنون کنار خیابان در انتظار بسوز!
درون آتش بغضی که در گلو داری،
کزین طرف نتوانی به آن طرف رفتن!
حریم موی سپید ترا که دارد پاس؟
کسی که دست ترا یک قدم بگیرد، نیست
و من که ــ می دوم اندر پی تو ــ خوشحالم
که دیدگان تو در شهر بی ترحم ما
به روی مردم نامهربان نمی افتد!
*
پدر، به خانه بیا، با ملال خویش بساز!
اگر که چشم تو بر روی زندگی بسته ست
چه غم که گوش تو پیچ رادیو باز است:
*
ـ «... هزار و ششصد و هفتاد و یک نفر امروز
به زیر آتش خمپاره ها هلاک شدند
و چند دهکدهء دوست راهواپیما،
به جای خانهء دشمن گلوله باران کرد!... »
*
گلوی خشک مرا بغض می فشارد تنگ
و کودکان مرا لقمه در گلو مانده ست
که چشم آنها با اشک مرد بیگانه ست.
*
چه جای گریه، که کشتار بی دریغ حریف
برای خاطر صلح است و حفظ آزادی!
و هر گلوله که بر سینه ای شرار افشاند
غنیمتی است که:دنیا بهشت!! خواهد شد.
*
پدر، غم تو مرا رنج میدهد، اما
غم بزرگتری می کند هلاک مرا:
بیا به خاک بلا دیده ای بیندیشیم
که ناله می چکد از برق تازیانه در او
به خانه های خراب
به کومه های خموش
به دشتهای به آتش کشیده متروک
که سوخت یکجا برگ و گل و جوانه در او!
به خاکمزرعه هایی که جای گندم زرد
لهیب شعلهء سرخ
به چار سوی افق میکشد زبانه در او
به چشمهای گرسنه
به دستهای دراز
به نعش دهقان میان شالیزار
به زندگی که فرو مرده جاودانه در او!
*
بیا به حال بشر های های گریه کنیم
که با برادر خود هم نمی تواند زیست
چنین خجستهوجودی کجا تواند ماند؟!
چنین گسسته عنانی کجا تواند رفت؟
صدای غرش تیری دهد جواب مرا:
به کوه خواهد زد!
به غار خواهد رفت!
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد!
فریدون مشیری : تا صبح تابناک اهورایی
ستاره و ...
تا سحر از پشت دیوار شب،
این دیوار ظلمت‌پوش
دم ‌به دم پیغام سرخ مرگ
می رسد برگوش.

من به خود می پیچم از پژواک این پیغام
من به دل می لرزم از سرمای این سرسام
من فرو می ریزم از هم.

می شکافد قلب شب را نعرة رگبار
می جهد از هر طرف صدها شهاب سرخ، زرد
وز پی آن ناله‌های درد
می پچید میان کوچه‌های سرد

زیر این آوار
تا ببینم آسمان، هستی، خدا
خوابند یا بیدار
چشم می‌دوزم به این دیوار
این دیوار ظلمت‌پوش
وز هجوم درد
می‌روم از هوش

آه! آنجا:
هر گلوله می‌شود روشن
یک ستاره می شود خاموش!
نهج البلاغه : خطبه ها
توصیف مردم پیش از بعثت پیامبرص و گروهی از مردم
و من خطبة له عليه‌السلام بعد انصرافه من صفين و فيها حال الناس قبل البعثة و صفة آل النبي ثم صفة قوم آخرين أَحْمَدُهُ اِسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ وَ اِسْتِسْلاَماً لِعِزَّتِهِ وَ اِسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ
وَ أَسْتَعِينُهُ فَاقَةً إِلَى كِفَايَتِهِ
إِنَّهُ لاَ يَضِلُّ مَنْ هَدَاهُ وَ لاَ يَئِلُ مَنْ عَادَاهُ وَ لاَ يَفْتَقِرُ مَنْ كَفَاهُ
فَإِنَّهُ أَرْجَحُ مَا وُزِنَ وَ أَفْضَلُ مَا خُزِنَ
وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلاَصُهَا مُعْتَقَداً مُصَاصُهَا نَتَمَسَّكُ بِهَا أَبَداً مَا أَبْقَانَا وَ نَدَّخِرُهَا لِأَهَاوِيلِ مَا يَلْقَانَا
فَإِنَّهَا عَزِيمَةُ اَلْإِيمَانِ وَ فَاتِحَةُ اَلْإِحْسَانِ وَ مَرْضَاةُ اَلرَّحْمَنِ وَ مَدْحَرَةُ اَلشَّيْطَانِ
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ اَلْمَشْهُورِ وَ اَلْعَلَمِ اَلْمَأْثُورِ وَ اَلْكِتَابِ اَلْمَسْطُورِ وَ اَلنُّورِ اَلسَّاطِعِ وَ اَلضِّيَاءِ اَللاَّمِعِ وَ اَلْأَمْرِ اَلصَّادِعِ
إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ اِحْتِجَاجاً بِالْبَيِّنَاتِ وَ تَحْذِيراً بِالْآيَاتِ وَ تَخْوِيفاً بِالْمَثُلاَتِ
وَ اَلنَّاسُ فِي فِتَنٍ اِنْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ اَلدِّينِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِي اَلْيَقِينِ وَ اِخْتَلَفَ اَلنَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ اَلْأَمْرُ وَ ضَاقَ اَلْمَخْرَجُ وَ عَمِيَ اَلْمَصْدَرُ
فَالْهُدَى خَامِلٌ وَ اَلْعَمَى شَامِلٌ
عُصِيَ اَلرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ اَلشَّيْطَانُ وَ خُذِلَ اَلْإِيمَانُ فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَكَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُكُهُ
أَطَاعُوا اَلشَّيْطَانَ فَسَلَكُوا مَسَالِكَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ
بِهِمْ سَارَتْ أَعْلاَمُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ
فِي فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلاَفِهَا وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِكِهَا
فَهُمْ فِيهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِي خَيْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِيرَانٍ
نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ
و منها يعني آل النبي عليه الصلاة و السلام هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ وَ مَوْئِلُ حُكْمِهِ وَ كُهُوفُ كُتُبِهِ وَ جِبَالُ دِينِهِ
بِهِمْ أَقَامَ اِنْحِنَاءَ ظَهْرِهِ وَ أَذْهَبَ اِرْتِعَادَ فَرَائِصِهِ
و منها يعني قوما آخرين زَرَعُوا اَلْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ اَلْغُرُورَ وَ حَصَدُوا اَلثُّبُورَ
لاَ يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى‌الله‌عليه‌وآله مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لاَ يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً
هُمْ أَسَاسُ اَلدِّينِ وَ عِمَادُ اَلْيَقِينِ
إِلَيْهِمْ يَفِيءُ اَلْغَالِي وَ بِهِمْ يُلْحَقُ اَلتَّالِي
وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ اَلْوِلاَيَةِ وَ فِيهِمُ اَلْوَصِيَّةُ وَ اَلْوِرَاثَةُ
اَلْآنَ إِذْ رَجَعَ اَلْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ
نهج البلاغه : خطبه ها
آموزش نظامى
و من كلام له عليه‌السلام لابنه محمد بن الحنفية لما أعطاه الراية يوم الجمل تَزُولُ اَلْجِبَالُ وَ لاَ تَزُلْ
عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ
أَعِرِ اَللَّهَ جُمْجُمَتَكَ
تِدْ فِي اَلْأَرْضِ قَدَمَكَ
اِرْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى اَلْقَوْمِ
وَ غُضَّ بَصَرَكَ
وَ اِعْلَمْ أَنَّ اَلنَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ
نهج البلاغه : خطبه ها
روانشناسى اجتماعى مردم بصره
و من كلام له عليه‌السلام في ذم أهل البصرة بعد وقعة الجمل كُنْتُمْ جُنْدَ اَلْمَرْأَةِ
وَ أَتْبَاعَ اَلْبَهِيمَةِ
رَغَا فَأَجَبْتُمْ
وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ
أَخْلاَقُكُمْ دِقَاقٌ
وَ عَهْدُكُمْ شِقَاقٌ
وَ دِينُكُمْ نِفَاقٌ
وَ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ
وَ اَلْمُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ
وَ اَلشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ
كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اَللَّهُ عَلَيْهَا اَلْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا
و في رواية وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ
و في رواية كَجُؤْجُؤِ طَيْرٍ فِي لُجَّةِ بَحْرٍ
و في رواية أخرى بِلاَدُكُمْ أَنْتَنُ بِلاَدِ اَللَّهِ تُرْبَةً
أَقْرَبُهَا مِنَ اَلْمَاءِ وَ أَبْعَدُهَا مِنَ اَلسَّمَاءِ
وَ بِهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ اَلشَّرِّ
اَلْمُحْتَبَسُ فِيهَا بِذَنْبِهِ
وَ اَلْخَارِجُ بِعَفْوِ اَللَّهِ
كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى قَرْيَتِكُمْ هَذِهِ قَدْ طَبَّقَهَا اَلْمَاءُ
حَتَّى مَا يُرَى مِنْهَا إِلاَّ شُرَفُ اَلْمَسْجِدِ كَأَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَيْرٍ فِي لُجَّةِ بَحْرٍ
نهج البلاغه : خطبه ها
اعراب پیش از اسلام
و من خطبة له عليه‌السلام و فيها يصف العرب قبل البعثة ثم يصف حاله قبل البيعة له
العرب قبل البعثة
إِنَّ اَللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ
وَ أَمِيناً عَلَى اَلتَّنْزِيلِ
وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ اَلْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ
مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ
وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ
تَشْرَبُونَ اَلْكَدِرَ
وَ تَأْكُلُونَ اَلْجَشِبَ
وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ
وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ
اَلْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ
وَ اَلْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ
و منها صفته قبل البيعة له
فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلاَّ أَهْلُ بَيْتِي
فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ اَلْمَوْتِ
وَ أَغْضَيْتُ عَلَى اَلْقَذَى
وَ شَرِبْتُ عَلَى اَلشَّجَا
وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ اَلْكَظَمِ
وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ اَلْعَلْقَمِ
و منها وَ لَمْ يُبَايِعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ عَلَى اَلْبَيْعَةِ ثَمَناً
فَلاَ ظَفِرَتْ يَدُ اَلْبَائِعِ
وَ خَزِيَتْ أَمَانَةُ اَلْمُبْتَاعِ
فَخُذُوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا
وَ أَعِدُّوا لَهَا عُدَّتَهَا
فَقَدْ شَبَّ لَظَاهَا
وَ عَلاَ سَنَاهَا
وَ اِسْتَشْعِرُوا اَلصَّبْرَ
فَإِنَّهُ أَدْعَى إِلَى اَلنَّصْرِ
نهج البلاغه : خطبه ها
سرزنش مردم کوفه از سستی در جهاد
و من خطبة له عليه‌السلام بعد غارة الضحاك بن قيس صاحب معاوية على الحاجّ بعد قصة الحكمين
و فيها يستنهض أصحابه لما حدث في الأطراف
أَيُّهَا اَلنَّاسُ اَلْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ اَلْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ
كَلاَمُكُمْ يُوهِي اَلصُّمَّ اَلصِّلاَبَ
وَ فِعْلُكُمْ يُطْمِعُ فِيكُمُ اَلْأَعْدَاءَ
تَقُولُونَ فِي اَلْمَجَالِسِ كَيْتَ وَ كَيْتَ
فَإِذَا جَاءَ اَلْقِتَالُ قُلْتُمْ حِيدِي حَيَادِ
مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاكُمْ
وَ لاَ اِسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاكُمْ
أَعَالِيلُ بِأَضَالِيلَ
وَ سَأَلْتُمُونِي اَلتَّطْوِيلَ
دِفَاعَ ذِي اَلدَّيْنِ اَلْمَطُولِ
لاَ يَمْنَعُ اَلضَّيْمَ اَلذَّلِيلُ
وَ لاَ يُدْرَكُ اَلْحَقُّ إِلاَّ بِالْجِدِّ
أَيَّ دَارٍ بَعْدَ دَارِكُمْ تَمْنَعُونَ
وَ مَعَ أَيِّ إِمَامٍ بَعْدِي تُقَاتِلُونَ
اَلْمَغْرُورُ وَ اَللَّهِ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ
وَ مَنْ فَازَ بِكُمْ فَقَدْ فَازَ وَ اَللَّهِ بِالسَّهْمِ اَلْأَخْيَبِ
وَ مَنْ رَمَى بِكُمْ فَقَدْ رَمَى بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ
أَصْبَحْتُ وَ اَللَّهِ لاَ أُصَدِّقُ قَوْلَكُمْ
وَ لاَ أَطْمَعُ فِي نَصْرِكُمْ
وَ لاَ أُوعِدُ اَلْعَدُوَّ بِكُمْ
مَا بَالُكُمْ
مَا دَوَاؤُكُمْ مَا طِبُّكُمْ
اَلْقَوْمُ رِجَالٌ أَمْثَالُكُمْ
أَ قَوْلاً بِغَيْرِ عِلْمٍ
وَ غَفْلةً مِنْ غَيْرِ وَرَعٍ
وَ طَمَعاً فِي غَيْرِ حَقٍّ
نهج البلاغه : خطبه ها
علت درنگ در جنگ با شامیان
و من كلام له عليه‌السلام و قد أشار عليه أصحابه بالاستعداد لحرب أهل الشام
بعد إرساله جرير بن عبد الله البجلي إلى معاوية
و لم ينزل معاوية على بيعته
إِنَّ اِسْتِعْدَادِي لِحَرْبِ أَهْلِ اَلشَّامِ وَ جَرِيرٌ عِنْدَهُمْ
إِغْلاَقٌ لِلشَّامِ
وَ صَرْفٌ لِأَهْلِهِ عَنْ خَيْرٍ إِنْ أَرَادُوهُ
وَ لَكِنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِيرٍ وَقْتاً لاَ يُقِيمُ بَعْدَهُ إِلاَّ مَخْدُوعاً أَوْ عَاصِياً
وَ اَلرَّأْيُ عِنْدِي مَعَ اَلْأَنَاةِ فَأَرْوِدُوا
وَ لاَ أَكْرَهُ لَكُمُ اَلْإِعْدَادَ
وَ لَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هَذَا اَلْأَمْرِ وَ عَيْنَهُ
وَ قَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ
فَلَمْ أَرَ لِي فِيهِ إِلاَّ اَلْقِتَالَ أَوِ اَلْكُفْرَ بِمَا جَاءَ مُحَمَّدٌ صلى‌الله‌عليه
إِنَّهُ قَدْ كَانَ عَلَى اَلْأُمَّةِ وَالٍ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً
وَ أَوْجَدَ اَلنَّاسَ مَقَالاً
فَقَالُوا ثُمَّ نَقَمُوا فَغَيَّرُوا
نهج البلاغه : خطبه ها
بیان علت شروع جنگ صفین
و من خطبة له عليه‌السلام و فيها يصف أصحابه بصفين حين طال منعهم له من قتال أهل الشام
فَتَدَاكُّوا عَلَيَّ تَدَاكَّ اَلْإِبِلِ اَلْهِيمِ يَوْمَ وِرْدِهَا
وَ قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِيهَا
وَ خُلِعَتْ مَثَانِيهَا
حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِيَّ
أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَيَّ
وَ قَدْ قَلَّبْتُ هَذَا اَلْأَمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّى مَنَعَنِي اَلنَّوْمَ
فَمَا وَجَدْتُنِي يَسَعُنِي إِلاَّ قِتَالُهُمْ
أَوِ اَلْجُحُودُ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلى‌الله‌عليه‌وسلم
فَكَانَتْ مُعَالَجَةُ اَلْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مُعَالَجَةِ اَلْعِقَابِ
وَ مَوْتَاتُ اَلدُّنْيَا أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مَوْتَاتِ اَلْآخِرَةِ
نهج البلاغه : خطبه ها
بیان حوادث سخت آينده
و من خطبة له عليه‌السلام و هي إحدى الخطب المشتملة على الملاحم
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْأَوَّلِ قَبْلَ كُلِّ أَوَّلٍ
وَ اَلْآخِرِ بَعْدَ كُلِّ آخِرٍ
وَ بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ أَوَّلَ لَهُ
وَ بِآخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ آخِرَ لَهُ
وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا اَلسِّرُّ اَلْإِعْلاَنَ
وَ اَلْقَلْبُ اَللِّسَانَ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاٰ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقٰاقِي
وَ لاَ يَسْتَهْوِيَنَّكُمْ عِصْيَانِي
وَ لاَ تَتَرَامَوْا بِالْأَبْصَارِ عِنْدَ مَا تَسْمَعُونَهُ مِنِّي
فَوَالَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ
وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ
إِنَّ اَلَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ اَلنَّبِيِّ اَلْأُمِّيِّ صلى‌الله‌عليه‌وآله
مَا كَذَبَ اَلْمُبَلِّغُ وَ لاَ جَهِلَ اَلسَّامِعُ
لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ
قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ
وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ
فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ
وَ اِشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ
وَ ثَقُلَتْ فِي اَلْأَرْضِ وَطْأَتُهُ
عَضَّتِ اَلْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا
وَ مَاجَتِ اَلْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا
وَ بَدَا مِنَ اَلْأَيَّامِ كُلُوحُهَا
وَ مِنَ اَللَّيَالِي كُدُوحُهَا
فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ
وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ
وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ
عُقِدَتْ رَايَاتُ اَلْفِتَنِ اَلْمُعْضِلَةِ
وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ
وَ اَلْبَحْرِ اَلْمُلْتَطِمِ
هَذَا
وَ كَمْ يَخْرِقُ اَلْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ
وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ
وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُّ اَلْقُرُونُ بِالْقُرُونِ
وَ يُحْصَدُ اَلْقَائِمُ
وَ يُحْطَمُ اَلْمَحْصُودُ
نهج البلاغه : خطبه ها
ستایش سپاهیانش در جنگ صفین
و من كلام له عليه‌السلام في بعض أيام صفين
وَ قَدْ رَأَيْتُ جَوْلَتَكُمْ وَ اِنْحِيَازَكُمْ عَنْ صُفُوفِكُمْ
تَحُوزُكُمُ اَلْجُفَاةُ اَلطَّغَامُ
وَ أَعْرَابُ أَهْلِ اَلشَّامِ
وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ اَلْعَرَبِ
وَ يَآفِيخُ اَلشَّرَفِ
وَ اَلْأَنْفُ اَلْمُقَدَّمُ
وَ اَلسَّنَامُ اَلْأَعْظَمُ
وَ لَقَدْ شَفَى وَحَاوِحَ صَدْرِي
أَنْ رَأَيْتُكُمْ بِأَخَرَةٍ
تَحُوزُونَهُمْ كَمَا حَازُوكُمْ
وَ تُزِيلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهِمْ كَمَا أَزَالُوكُمْ
حَسّاً بِالنِّصَالِ
وَ شَجْراً بِالرِّمَاحِ
تَرْكَبُ أُوْلاَهُمْ أُخْرَاهُمْ كَالْإِبِلِ اَلْهِيمِ اَلْمَطْرُودَةِ تُرْمَى عَنْ حِيَاضِهَا وَ تُذَادُ عَنْ مَوَارِدِهَا
نهج البلاغه : خطبه ها
پذيرش حكميت
و من خطبة له عليه‌السلام بعد ليلة الهرير
و قد قام إليه رجل من أصحابه فقال نهيتنا عن الحكومة ثم أمرتنا بها
فلم ندر أي الأمرين أرشد
فصفق عليه‌السلام إحدى يديه على الأخرى ثم قال
هَذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَكَ اَلْعُقْدَةَ
أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ أَنِّي حِينَ أَمَرْتُكُمْ بِهِ حَمَلْتُكُمْ عَلَى اَلْمَكْرُوهِ اَلَّذِي يَجْعَلُ اَللَّهُ فِيهِ خَيْراً
فَإِنِ اِسْتَقَمْتُمْ هَدَيْتُكُمْ
وَ إِنِ اِعْوَجَجْتُمْ قَوَّمْتُكُمْ
وَ إِنْ أَبَيْتُمْ تَدَارَكْتُكُمْ
لَكَانَتِ اَلْوُثْقَى
وَ لَكِنْ بِمَنْ وَ إِلَى مَنْ
أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِيَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي
كَنَاقِشِ اَلشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَةِ
وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا
اَللَّهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هَذَا اَلدَّاءِ اَلدَّوِيِّ
وَ كَلَّتِ اَلنَّزْعَةُ بِأَشْطَانِ اَلرَّكِيِّ
أَيْنَ اَلْقَوْمُ اَلَّذِينَ دُعُوا إِلَى اَلْإِسْلاَمِ فَقَبِلُوهُ
وَ قَرَءُوا اَلْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ
وَ هِيجُوا إِلَى اَلْجِهَادِ فَوَلِهُوا وَلَهَ اَللِّقَاحِ إِلَى أَوْلاَدِهَا
وَ سَلَبُوا اَلسُّيُوفَ أَغْمَادَهَا
وَ أَخَذُوا بِأَطْرَافِ اَلْأَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً وَ صَفّاً صَفّاً
بَعْضٌ هَلَكَ وَ بَعْضٌ نَجَا
لاَ يُبَشَّرُونَ بِالْأَحْيَاءِ
وَ لاَ يُعَزَّوْنَ عَنِ اَلْمَوْتَى
مُرْهُ اَلْعُيُونِ مِنَ اَلْبُكَاءِ
خُمْصُ اَلْبُطُونِ مِنَ اَلصِّيَامِ
ذُبُلُ اَلشِّفَاهِ مِنَ اَلدُّعَاءِ
صُفْرُ اَلْأَلْوَانِ مِنَ اَلسَّهَرِ
عَلَى وُجُوهِهِمْ غَبَرَةُ اَلْخَاشِعِينَ
أُولَئِكَ إِخْوَانِي اَلذَّاهِبُونَ
فَحَقَّ لَنَا أَنْ نَظْمَأَ إِلَيْهِمْ
وَ نَعَضَّ اَلْأَيْدِي عَلَى فِرَاقِهِمْ
إِنَّ اَلشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ
وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً
وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ اَلْفُرْقَةَ
وَ بِالْفُرْقَةِ اَلْفِتْنَةَ
فَاصْدِفُوا عَنْ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ
وَ اِقْبَلُوا اَلنَّصِيحَةَ مِمَّنْ أَهْدَاهَا إِلَيْكُمْ
وَ اِعْقِلُوهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ
نهج البلاغه : خطبه ها
خطاب به خوارج درباره حکمیت
و من كلام له عليه‌السلام قاله للخوارج و قد خرج إلى معسكرهم و هم مقيمون على إنكار الحكومة
فقال عليه‌السلام أَ كُلُّكُمْ شَهِدَ مَعَنَا صِفِّينَ
فَقَالُوا مِنَّا مَنْ شَهِدَ وَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَشْهَدْ
قَالَ فَامْتَازُوا فِرْقَتَيْنِ
فَلْيَكُنْ مَنْ شَهِدَ صِفِّينَ فِرْقَةً
وَ مَنْ لَمْ يَشْهَدْهَا فِرْقَةً
حَتَّى أُكَلِّمَ كُلاًّ مِنْكُمْ بِكَلاَمِهِ
وَ نَادَى اَلنَّاسَ فَقَالَ
أَمْسِكُوا عَنِ اَلْكَلاَمِ وَ أَنْصِتُوا لِقَوْلِي
وَ أَقْبِلُوا بِأَفْئِدَتِكُمْ إِلَيَّ
فَمَنْ نَشَدْنَاهُ شَهَادَةً فَلْيَقُلْ بِعِلْمِهِ فِيهَا
ثُمَّ كَلَّمَهُمْ عليه‌السلام بِكَلاَمٍ طَوِيلٍ
مِنْ جُمْلَتِهِ أَنْ قَالَ عليه‌السلام
أَ لَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ اَلْمَصَاحِفَ حِيلَةً وَ غِيلَةً وَ مَكْراً وَ خَدِيعَةً
إِخْوَانُنَا وَ أَهْلُ دَعْوَتِنَا
اِسْتَقَالُونَا وَ اِسْتَرَاحُوا إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ
فَالرَّأْيُ اَلْقَبُولُ مِنْهُمْ وَ اَلتَّنْفِيسُ عَنْهُمْ
فَقُلْتُ لَكُمْ هَذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إِيمَانٌ وَ بَاطِنُهُ عُدْوَانٌ
وَ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ وَ آخِرُهُ نَدَامَةٌ
فَأَقِيمُوا عَلَى شَأْنِكُمْ
وَ اِلْزَمُوا طَرِيقَتَكُمْ
وَ عَضُّوا عَلَى اَلْجِهَادِ بَنَوَاجِذِكُمْ
وَ لاَ تَلْتَفِتُوا إِلَى نَاعِقٍ نَعَقَ إِنْ أُجِيبَ أَضَلَّ وَ إِنْ تُرِكَ ذَلَّ
وَ قَدْ كَانَتْ هَذِهِ اَلْفَعْلَةُ وَ قَدْ رَأَيْتُكُمْ أَعْطَيْتُمُوهَا
وَ اَللَّهِ لَئِنْ أَبَيْتُهَا مَا وَجَبَتْ عَلَيَّ فَرِيضَتُهَا
وَ لاَ حَمَّلَنِي اَللَّهُ ذَنْبَهَا
وَ وَ اَللَّهِ إِنْ جِئْتُهَا إِنِّي لَلْمُحِقُّ اَلَّذِي يُتَّبَعُ
وَ إِنَّ اَلْكِتَابَ لَمَعِي مَا فَارَقْتُهُ مُذْ صَحِبْتُهُ
فَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله
وَ إِنَّ اَلْقَتْلَ لَيَدُورُ عَلَى اَلْآباءِ وَ اَلْأَبْنَاءِ وَ اَلْإِخْوَانِ وَ اَلْقَرَابَاتِ
فَمَا نَزْدَادُ عَلَى كُلِّ مُصِيبَةٍ وَ شِدَّةٍ إِلاَّ إِيمَاناً
وَ مُضِيّاً عَلَى اَلْحَقِّ وَ تَسْلِيماً لِلْأَمْرِ وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ اَلْجِرَاحِ
وَ لَكِنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِي اَلْإِسْلاَمِ عَلَى مَا دَخَلَ فِيهِ مِنَ اَلزَّيْغِ وَ اَلاِعْوِجَاجِ وَ اَلشُّبْهَةِ وَ اَلتَّأْوِيلِ
فَإِذَا طَمِعْنَا فِي خَصْلَةٍ يَلُمُّ اَللَّهُ بِهَا شَعَثَنَا
وَ نَتَدَانَى بِهَا إِلَى اَلْبَقِيَّةِ فِيمَا بَيْنَنَا
رَغِبْنَا فِيهَا وَ أَمْسَكْنَا عَمَّا سِوَاهَا
نهج البلاغه : خطبه ها
مشاوره نظامى برای نبرد با رومیان
و من كلام له عليه‌السلام و قد شاوره عمر بن الخطاب في الخروج إلى غزو الروم
وَ قَدْ تَوَكَّلَ اَللَّهُ لِأَهْلِ هَذَا اَلدِّينِ بِإِعْزَازِ اَلْحَوْزَةِ وَ سَتْرِ اَلْعَوْرَةِ
وَ اَلَّذِي نَصَرَهُمْ وَ هُمْ قَلِيلٌ لاَ يَنْتَصِرُونَ
وَ مَنَعَهُمْ وَ هُمْ قَلِيلٌ لاَ يَمْتَنِعُونَ
حَيٌّ لاَ يَمُوتُ
إِنَّكَ مَتَى تَسِرْ إِلَى هَذَا اَلْعَدُوِّ بِنَفْسِكَ فَتَلْقَهُمْ فَتُنْكَبْ لاَ تَكُنْ لِلْمُسْلِمِينَ كَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَى بِلاَدِهِمْ
لَيْسَ بَعْدَكَ مَرْجِعٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهِ
فَابْعَثْ إِلَيْهِمْ رَجُلاً مِحْرَباً
وَ اِحْفِزْ مَعَهُ أَهْلَ اَلْبَلاَءِ وَ اَلنَّصِيحَةِ
فَإِنْ أَظْهَرَ اَللَّهُ فَذَاكَ مَا تُحِبُّ
وَ إِنْ تَكُنِ اَلْأُخْرَى كُنْتَ رِدْءاً لِلنَّاسِ وَ مَثَابَةً لِلْمُسْلِمِينَ
نهج البلاغه : خطبه ها
مشاوره نظامى برای نبرد با ایران
و من كلام له عليه‌السلام و قد استشاره عمر بن الخطاب في الشخوص لقتال الفرس بنفسه
إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لَمْ يَكُنْ نَصْرُهُ وَ لاَ خِذْلاَنُهُ بِكَثْرَةٍ وَ لاَ بِقِلَّةٍ
وَ هُوَ دِينُ اَللَّهِ اَلَّذِي أَظْهَرَهُ
وَ جُنْدُهُ اَلَّذِي أَعَدَّهُ وَ أَمَدَّهُ
حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ
وَ طَلَعَ حَيْثُ طَلَعَ
وَ نَحْنُ عَلَى مَوْعُودٍ مِنَ اَللَّهِ
وَ اَللَّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ
وَ نَاصِرٌ جُنْدَهُ
وَ مَكَانُ اَلْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَكَانُ اَلنِّظَامِ مِنَ اَلْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ
فَإِنِ اِنْقَطَعَ اَلنِّظَامُ تَفَرَّقَ اَلْخَرَزُ وَ ذَهَبَ
ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذَافِيرِهِ أَبَداً
وَ اَلْعَرَبُ اَلْيَوْمَ وَ إِنْ كَانُوا قَلِيلاً فَهُمْ كَثِيرُونَ بِالْإِسْلاَمِ
عَزِيزُونَ بِالاِجْتِمَاعِ
فَكُنْ قُطْباً
وَ اِسْتَدِرِ اَلرَّحَا بِالْعَرَبِ
وَ أَصْلِهِمْ دُونَكَ نَارَ اَلْحَرْبِ
فَإِنَّكَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هَذِهِ اَلْأَرْضِ اِنْتَقَضَتْ عَلَيْكَ اَلْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَ أَقْطَارِهَا
حَتَّى يَكُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَكَ مِنَ اَلْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَيْكَ مِمَّا بَيْنَ يَدَيْكَ
إِنَّ اَلْأَعَاجِمَ إِنْ يَنْظُرُوا إِلَيْكَ غَداً يَقُولُوا هَذَا أَصْلُ اَلْعَرَبِ
فَإِذَا اِقْتَطَعْتُمُوهُ اِسْتَرَحْتُمْ
فَيَكُونُ ذَلِكَ أَشَدَّ لِكَلَبِهِمْ عَلَيْكَ
وَ طَمَعِهِمْ فِيكَ
فَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ مَسِيرِ اَلْقَوْمِ إِلَى قِتَالِ اَلْمُسْلِمِينَ
فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ هُوَ أَكْرَهُ لِمَسِيرِهِمْ مِنْكَ
وَ هُوَ أَقْدَرُ عَلَى تَغْيِيرِ مَا يَكْرَهُ
وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ
فَإِنَّا لَمْ نَكُنْ نُقَاتِلُ فِيمَا مَضَى بِالْكَثْرَةِ
وَ إِنَّمَا كُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ وَ اَلْمَعُونَةِ