عبارات مورد جستجو در ۵۴۴۸ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۵۶
امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت
وز گریهٔ شادی جگرم آب دگر داشت
هنگام سحر خلق به محراب و دل من
ز ابروی بتی روی به محراب دگر داشت
قربان شوم و چون نشوم وای که آن چشم
بر جان من از هر مژه قصاب دگر داشت
نی داشت خبر از خود و نی از می و مجلس
خسرو که خرابی ز می ناب دگر داشت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۶۴
بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت
بی سرو خرامنده به صحرا نتوان رفت
صحرا و چمن پهلوی من هست بسی لیک
همره تو شو ای دوست که تنها نتوان رفت
مائیم و سر کوی تو گر پیش نخوانی
اینجا بتوان مرد و از اینجا نتوان رفت
گفتم که ز کویت بروم تا ببرم جان
گفتی بتوان جان من اما نتوان رفت
ای قافله در بادیه‌ام پای فرو ماند
بگذر تو که در کعبه به این پا نتوان رفت
مپسند که در پیش لبت مرده بمانم
نازیسته از پیش مسیحا نتوان رفت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۹۲
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
چشم مست او که مژگان را به قتلم تیز کرد
خنجر زهرآب داده در کف قصاب داد
دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد
جان گریبان پاره کرد وخویش را برباد داد
ترسم از پرده برون افتم چو گل کاین باد صبح
زان گلستانها که روزی با تو بودم یاد داد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۹۴
ایزد که به زلفت شکن و تاب نهاد
در لعل لبت لولوی خوشاب نهاد
وان خال سیاه برسر ابرویت
هندوست که پا بر سر محراب نهاد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۶۰
اگر به تربتم آیی هزار سال پس از من
شگفته بر سر خاکم گل وفای تو باشد
زهی جماعت کوته نظر که سرو سهی را
گمان برند که چون قد دل ربای تو باشد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۶۲
از آن مهتاب جان افروز کانشب بود مهمانم
جهان تیره ست بر من چون شب مهتاب می آید
من اینجا زار می‌سوزم به تاریکی و تنهایی
وای همسایهٔ غافل ترا چون خواب می آید ؟
گریبانم مگیر ای محتسب چون می پرستم من
کزین دامان تو بوی شراب ناب می آید
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۶۴
ندانم تا چه بادست این که ازگلزار می‌آید؟
کزو بوی خوش گیسوی آن دلدار می آید
بیا ساقی و پیش از مردنم می ده که جان در تن
باستقبال خواهد شد که بوی یار می آید
مگر بیدار شد بختم که آن روی که درخوابم
نبود امید پیش دیدهٔ بیدار می آید
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۷۸
باز آی تا به بوسه فشانم به پای تو
کز عشق پای بوس تو جانم به لب رسید
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۸۹
ای باد صبح‌دم خبر آشنا بیار
بوی نهفته زان صنم دلربا بیار
ما تا که یابم از دل گم گشته آگهی
یک تار مو ازآن سر زلف دو تا بیار
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۹۶
ای شمع رخ تو مطلع نور
زین حسن و جمال چشم بددور
با پرتو عارض توخورشید
چون شمع درآفتاب بی نور
رخسار تو در جهان فروزی
مانندهٔ آفتاب مشهور
از روی تو شام صبح گردد
ور زلف تو صبح شام دیجور
انگیخته شام را ز خورشید
آمیخته مشک را ز کافور
از دست غم ت در زمانه
یک خانهٔ دل نماند معمور
خاطر نرود به گلستانی
آن را که جمال تست منظور
خسرو که همیشه بردر تست
ازدرگه خود مکن ورا دور
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۶۶
چو غنچه تا، دل بستم ای بهار جوانی
به هیچ جا ننشستم که جامه‌ای ندریدم
اگر به تیغ سیاست مرا جداکنی از خود
ز تو برید نیارم ولی زخویش بریدم
به عین بی‌هوشیم رخ نمود و گفت که چونی
چه تشنگی برد آبی که من به خواب بدیدم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۶۹
برو جایی که من میدانم ای باد
که من آنجا دلی در بند دارم
مرا از صحبت جان شرم بادا
که با جز تو چرا پیوند دارم؟
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۹۴
سرو منی و ازدل بستان خودت خوانم
درد منی و از جان درمان خودت خوانم
اول بدو صد زاری جان پیش‌کشت کردم
وانگاه به صد عزت مهمان خودت خوانم
هر چند که جان من دید از تو جفایی چند
با این همه درد دل جانان خودت خوانم
هر لحظه مرا با دل جنگیست درین معنی
کو زان خودت گوید من زان خودت خوانم
از بس که نمی‌ارزم نزد تو به کشتن هم
قربان شوم ار گویی قربان خودت خوانم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۶۶
با لای تست این پیش من یا سرو بستانیست این
چشم من است این پیش تو یا ابر نیسانی است این
تو می‌روی وز هر کران خلقی به فریاد و فغان
ای کافر نامهربان آخر مسلمانی است این
هر سوکه می افتد گذر هر غم کزان نبود بتر
هر لحظه می‌آید به سر ما را چه پیشانی است این
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۷۳
گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو
بهر چه بازی کند زلف تو با ساق تو
نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو
فتنه عشق گشت باز گرد سر کوی تو
گریه ترازوی چرخ دست بدی مرمرا
حسن تو یکسو نهم مه بد گرسوی تو
من به فسون و فازان خودت می کنم
تفرقه گر نفگند نرگس جادوی تو
بس که شکسته دلان بستهٔ زلفت شدند
هست هزاران شکست در سر هر موی تو
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۴
به باغ سایهٔ بیدست و آب در سایه
ازین سپس من و جانان و خواب در سایه
به بانگ نوش، مگر ساقیم کند بیدار
چو خفته باشم و مست و خراب در سایه
به سایه خفته بدم دی که یار آمد و گفت
چه خفته‌ای که رسید آفتاب در سایه
هوای گرم و تو نازک، برون مرو جانا
بنوش با من صهبای ناب در سایه
بگفت خسرو بگشای زلف تا شیند
حریف و مطرب و چنگ و رباب درسایه
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۱۲
ز جان سیرآمد ستم من و گرنه
مرا با آن لب و دندان چه بازی
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴۷
ای جان همه عالم در جان تو پیوند
مکروه تو ما را منما یاد خداوند
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۱۰۵
خم و خنبه پر ز انده، دل تهی
زعفران و نرگس و بید و بهی
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳ - سوز و ساز
باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب
تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب
ساز در دست تو سوز دل من می گوید
من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
مرغ دل در قفس سینه من می نالد
بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب
زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است
بیم آنست که از پرده فتد راز امشب
گرد شمع رخت ای شوخ من سوخته جان
پر چو پروانه کنم باز به پرواز امشب
گلبن نازی و در پای تو با دست نیاز
می کنم دامن مقصود پر از ناز امشب
کرد شوق چمن وصل تو ای مایه ناز
بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب
شهریار آمده با کوکبه گوهر اشک
به گدائی تو ای شاهد طناز امشب