عبارات مورد جستجو در ۲۰۷۳ گوهر پیدا شد:
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۲۸
نه صبح وصل در آیینهٔ روی تو حیرانم
که از بی‌طالعی در انتظار شام هجرانم
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۲۹
حسرت فرو خورم چو به رویش نظر کنم
آنگه به گریه افتم و از دل بدر کنم
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۳۸
از بهر شرمساری من، ترک مست من
چیزی طلب کند که نیاید ز دست من
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۴۳
چو گردد بهر قتل من علم تیغ جفای او
تظلّم را بهانه سازم و افتم به پای او
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۵۳
ز اضطراب دلم رشک می‌شود ظاهر
چو پیش غیر، مرا در خیال می‌گذری
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷
گر دلم نالان شد از دست بتان، عیبش مکن
کاوش ناحق، به فریاد آورد ناقوس را
همچو شبنم، آب می گردم ز تاب عارضش
تا ز گلبرگ لب او می ربایم بوس را
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۱
بردار فنا، رنگ دگر شد سخن از ما
منصور خورد تاب حسد چون رسن از ما
تن گشته زما، ما ز تن، اما دو سه روزی
نی ما ز تنیم آخر صحبت، نه تن از ما
طغرا به امید که برآییم ز غربت؟
این دم که نمانده ست کسی در وطن از ما
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۶
چو نیست در سخن خویش فتح باب مرا
هزار حرف به دل مانده چون کتاب مرا
چنین که چرخ، سحرخیز سردمهری شد
عجب که گرم شود تن به آفتاب مرا
به جوی باغ فتادم، ولی ز بی قدری
چو عکس شاخ درختان نبرد آب مرا
به یاد او چو کنم گریه در سرمستی
چکد به جامه ی بی طاقتی گلاب مرا
چو شمع، بود ز بیداری ام صبا گلچین
نسیم نرگس او کرد مست خواب مرا
به آبروی که خاکم قبول خواهد کرد؟
اگر کسی ندهد غسل در شراب مرا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۸
از باده پس نیامد، رنگ پریده ما
برگشتگی ندارد، صید رمیده ما
دیشب به ما درآویخت، امشب ز ما عنان تافت
گویی ندیده ما را، آن شوخ دیده ما
کندیم دل ز شمشاد، از بهر آن سهی قد
پیوند سرو گردید، شاخ بریده ما
در عاشقی نداریم رنگی ز سرخ رویی
ماند به شبنم گل، در خون تپیده ما
بر کشتزار امید، یک جو نمی نشیند
صد کوه اگر بغلتد،از آب دیده ما
طغرا ز ما بیاموز، طرز غریب گویی
هم در غزل نگه کن، هم در قصیده ما
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۹
شکوه دانه و دام از نفس انداخت مرا
شور بیهوده ز چشم قفس انداخت مرا
منم آن شعله ناقص که پی کسب کمال
آتش افروز به دامان خس انداخت مرا
عاقبت شورش بیجای سیه مستی عشق
همچو زنجیر به چنگ عسس انداخت مرا
هست حق با من اگر شکوه ز صیاد کنم
زان که ناحق به طلسم قفس انداخت مرا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۳
فصل گلگشت چمن شد ای گل رعنا بیا
برگ عیش از کف مده، با ساغر و مینا بیا
ما غم انگیزیم، نه گل تاب ما دارد نه خار
تا نبینی باغ را پژمرده، پیش از ما بیا
دست می باید ز ایران شست پیش از سیر هند
گر به هند آیی ز ایران، از ره دریا بیا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۱
کو دم گرمی که سوزد پنبه گوش مرا
شور هشیاری چشاند مغز بیهوش مرا
یاد ایامی که در دولتسرای می فروش
افسری بود از سبوی می، سر دوش مرا
شب که با روی بهارافشان درآمد در بغل
بهتر از صد باغ و بستان کرد آغوش مرا
در گلستان خواندن رویت،سرانگشت ادب
کرد نیلوفر ز مالش، لاله گوش مرا
تا شدم همسنگ طغرا در ترازوی غمت
با جنون صرف می سنجد خرد، هوش مرا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۳
چو رو دهد بر آن شوخ مست، رفتن ما
بود چو شیشه می، خون ما به گردن ما
به سان آینه کز نم به تیرگی افتد
به آب گریه شد از کار، چشم روشن ما
به غیر خار در آخر به ما نمی ماند
اگر چو صحن چمن، گل دمد ز دامن ما
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۵
آن زلف سیه دل سبکپا
یک سر دارد، هزار سودا
بی شمع رخت، نسیم گردید
جلاد چراغ خانه ما
تیغش که به ما سری ندارد
آبی ست که بسته شد ز بالا
دل تاب غمش نداشت امروز
کردیم ذخیره بهر فردا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۹
بس که آن وحشی غزالم سر به صحرا داده است
می برد با خود چو مجنون هر طرف آهو مرا
بوی عشقم زنده می دارد،وگرنه همچو گل
می نماید زخم این پهلو ازان پهلو مرا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۳
به شب زلف بتان، روز تمام است اینجا
گل رخسار، شفق پرور شام است اینجا
چون حلالم نکند دل، که به فرمان ادب
خواهش وعده دیدار، حرام است اینجا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۶
بس که از جوی صفا، شاداب می بینم ترا
همچو عکس شاخ گل در آب می بینم ترا
گر شب تاریک برداری نقاب از روی خویش
از فروغ چهره در مهتاب می بینم ترا
شبنم بر برگ سوسن خفته می آید به یاد
تکیه چون بر بستر سنجاب می بینم ترا
ساده لوحی بین که دارم از تو چشم دوستی
من که دشمن پرور احباب می بینم ترا
ناز کمتر کن که من در کامجویی قانعم
بس بود، یک بار اگر درخواب می بینم ترا
گریه می آید مرا بر حال طغرا همچو شمع
هر کجا با خوی آتش تاب می بینم ترا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۷
ندید مادر ایام، روی شوکت ما
چو طفل اشک، بزرگی نبود قسمت ما
چگونه کام دل ما برآید از گردون
که خرمنش پر کاهی ست پیش همت ما
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۸
به عجز پای منه، عرض مرد می رود اینجا
پی تو سایه به قصد نبرد می رود اینجا
یکی ست در دل آزادگان صفا و کدورت
جلای آینه، همراه گرد می رود اینجا
به بندر غم او، اشک سرخ نیست معطل
هزار قافله رنگ زرد می رود اینجا
کدام سرو قد افکند سایه برسر خاکم؟
که آبروی زمرد، به گرد می رود اینجا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۸
بس که شد مرغ نگاهم بی گل رویت ضعیف
برنمی تابد ز سستی تهمت پرواز را
ساقیا ته جرعه ای در کاسه طنبور کن
تا کند از پرده بیرون نغمه های راز را