اقبال لاهوری : پیام مشرق
میخانهٔ فرنگ
اقبال لاهوری : زبور عجم
به خوانندهٔ کتاب زبور
اقبال لاهوری : زبور عجم
غزل سرای و نواهای رفته باز آور
اقبال لاهوری : زبور عجم
نوای من از آن پر سوز و بیباک و غم انگیزست
اقبال لاهوری : زبور عجم
فصل بهار این چنین بانگ هزار این چنین
اقبال لاهوری : زبور عجم
برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا
اقبال لاهوری : زبور عجم
تو باین گمان که شاید سر آستانه دارم
اقبال لاهوری : زبور عجم
نظر به راه نشینان سواره می گذرد
اقبال لاهوری : زبور عجم
عقل هم عشق است و از ذوق نگه بیگانه نیست
اقبال لاهوری : زبور عجم
ساقیا بر جگرم شعلهٔ نمناک انداز
اقبال لاهوری : زبور عجم
مرغ خوش لهجه و شاهین شکاری از تست
اقبال لاهوری : زبور عجم
اگر نظاره از خود رفتگی آرد حجاب اولی
اقبال لاهوری : زبور عجم
نور تو وانمود سپید و سیاه را
اقبال لاهوری : زبور عجم
کف خاکی برگ و سازم برهی فشانم او را
اقبال لاهوری : زبور عجم
انجم بگریبان ریخت این دیدهٔ تر ما را
اقبال لاهوری : زبور عجم
بحرفی می توان گفتن تمنای جهانی را
اقبال لاهوری : زبور عجم
چند بروی خودکشی پردهٔ صبح و شام را
اقبال لاهوری : زبور عجم
به فغان نه لب گشودم که فغان اثر ندارد
اقبال لاهوری : زبور عجم
ما که افتنده تر از پرتو ماه آمده ایم
اقبال لاهوری : زبور عجم
دگر ز ساده دلیهای یار نتوان گفت