اقبال لاهوری : زبور عجم
غلام زنده دلانم که عاشق سره اند
اقبال لاهوری : زبور عجم
تکیه بر حجت و اعجاز و بیان نیز کنند
اقبال لاهوری : زبور عجم
هوس هنوز تماشا گر جهانداری است
اقبال لاهوری : زبور عجم
سخن تازه زدم کس بسخن وا نرسید
اقبال لاهوری : زبور عجم
عاشق آن نیست که لب گرم فغانی دارد
اقبال لاهوری : زبور عجم
گنهکار غیورم مزد بی خدمت نمی گیرم
اقبال لاهوری : زبور عجم
جهان کورست و از آئینهٔ دل غافل افتاد است
اقبال لاهوری : زبور عجم
نیابی در جهان یاری که داند دلنوازی را
اقبال لاهوری : زبور عجم
عشق اندر جستجو افتاد آدم حاصل است
اقبال لاهوری : زبور عجم
عشق را نازم که بودش را غم نابود نی
اقبال لاهوری : زبور عجم
بر دل بیتاب من ساقی می نابی زند
اقبال لاهوری : زبور عجم
من هیچ نمی ترسم از حادثهٔ شب ها
اقبال لاهوری : زبور عجم
خودی را مردم آمیزی دلیل نارسائی ها
اقبال لاهوری : زبور عجم
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
اقبال لاهوری : زبور عجم
جهان رنگ و بو پیدا تو میگوئی که راز است این
اقبال لاهوری : زبور عجم
لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت
اقبال لاهوری : زبور عجم
در فن تعمیر مردان آزاد
اقبال لاهوری : جاویدنامه
طاسین گوتم
اقبال لاهوری : جاویدنامه
نوای حلاج
اقبال لاهوری : پس چه باید کرد؟
بخوانندهٔ کتاب